روزنامه خراسان در همین رابطه گزارشی تهیه کرده است که در ادامه می خوانید:
کنسرت شجریان از همان ساعات نخست اعلام، با موجی از مخالفت در میان شبکه اکانتهای مطرح برانداز مواجه شد. گروهی بهطور مستقیم او را تهدید کردند، عدهای با فحاشی به دنبال تخریب چهرهاش بودند و بخش دیگری با فضاسازی امنیتی تلاش کردند برگزاری مراسم را از اساس منتفی کنند. برای آنان، این کنسرت شکافی در روایت بحران دایمی ایران بود، شکافی که باید هر طور شده پر شود.
برای این جریانها، شرایط نرمال در ایران سم مهلک است. اگر مردم بتوانند در فضای عمومی بخندند، شادی کنند و لحظهای از استرسهای روزمره فاصله بگیرند، پروژه بزرگ آنان یعنی تصویرسازی ایران در بحران دایمی دچار شکست میشود. هر رخداد اجتماعی، از فوتبال تا موسیقی، در نگاه آنان یک تهدید جدی برای روایت براندازانه است. زیرا هر بحران اجتماعی هرچند عمیق و فراگیر، دیر یا زود با اندک روزنهای از نشاط اجتماعی حتی اگر موقت باشد رو به توازن میرود. یک گل در فوتبال، یک کنسرت خیابانی یا حتی یک جشن کوچک محلی میتواند همان جرقهای باشد که تصویر ایرانِ همیشه بحرانی را ترکدار کند. همین ظرفیت شادیهای کوتاهمدت و پراکنده است که بیشترین هراس را برای جریان بحرانساز بهوجود میآورد.
الگوی تکرارشونده بحرانسازی
این اولین بار نیست که چنین رفتاری بروز میکند. در سال ۱۴۰۱ نیز در بحبوحه آشوبهای خیابانی، فضا بهگونهای طراحی شد که هیچ نشانی از زندگی عادی در ایران نباید دیده شود. فشار بر بازیکنان تیم ملی فوتبال در جام جهانی قطر نمونه بارزی از این استراتژی بود. براندازان حتی لبخند ساده مهدی طارمی را خیانت معرفی کردند، چون تصویر آرام و طبیعی یک ورزشکار ایرانی با روایت بحران دایمی همخوانی نداشت.
الگوی رفتاری روشن است، اگر جشن و شادی در ایران برپا شود، باید با تمسخر و تخریب همراه شود، اگر مسابقهای ورزشی موفقیتآمیز باشد، باید آن را سیاسی کرد و اگر هنرمندی کنسرتی رایگان بگذارد، باید آن را تهدید امنیتی جلوه داد. همین چند روز پیش، قهرمانی تیم ملی نوجوانان ایران در آسیا مصداق عینی این منطق بود. دستاوردی بزرگ برای نسل تازه والیبال ایران که میتوانست موجی از امید و غرور ملی بیافریند، اما تمام رسانههای برانداز آن را بهطور کامل بایکوت کردند. در اکانتهای سازمانیافته آنان، هیچ بازتابی از این پیروزی دیده نشد، چراکه هرچه به بازتولید نشاط و همبستگی جمعی کمک کند، از نظر این جریانها برای مردم ایران ممنوع است. این همان منطق عملیات روانی فرسایشی است که هدفش کاستن از سرمایه اجتماعی و جلوگیری از بازتولید امید است.
شادی به مثابه تهدید!
شادی جمعی یکی از مهمترین منابع بازتولید همبستگی اجتماعی محسوب میشود. کنسرت در میدان آزادی، آن هم به صورت رایگان، میتواند هزاران نفر را در فضایی غیرسیاسی گرد هم آورد. همین جمعشدن و لذت بردن از یک هنر مشترک، ظرفیت بزرگی برای کاهش شکافهای اجتماعی و ایجاد احساس تعلق به جامعه ملی دارد. اما برای جریاناتی که بقای خود را در بحرانسازی دایمی تعریف کردهاند، چنین رویدادی خطرناک است. شادی مردم یعنی تضعیف سناریوی جامعه مضطرب و خشمگین، سناریویی که بدون آن، موتور بسیاری از پروژههای سیاسی و رسانهای از کار میافتد.
سایه جنگ و دوقطبیسازی
این جریانها تنها به کنسرت محدود نمیشوند. هر هفته شایعات تازهای درباره وقوع جنگ، حمله خارجی یا بحران قریبالوقوع در شبکههایشان تولید میشود. در واقع آنان از یک مکانیسم ماشه رسانهای بهره میبرند. هر رویداد کوچک یا خبر مبهمی را به شکلی اغراقآمیز و بزرگنمایی شده بازتولید میکنند تا هراس به جان مردم بیفتد. هدف این است که جامعه همواره در وضعیت انتظار بحران باقی بماند. وقتی زندگی عادی به رسمیت شناخته نشود، جامعه دچار فرسایش روانی میشود و میل به مهاجرت، بیتفاوتی سیاسی یا حتی ناامیدی جمعی افزایش مییابد. به همین دلیل، هر نشانهای از عادیبودن باید تخریب شود. چه کنسرتی در میدان آزادی باشد، چه مسابقهای در زمین فوتبال، چه حتی لبخندی بر چهره یک هنرمند یا ورزشکار نقش ببندد.
انتقاد از موضع داخلی
در این میان، نکته تأسفبرانگیز موضعگیری برخی جریانهای داخلی است. روانبخش، نماینده جبهه پایداری، با کنایه در رابطه با این موضوع گفته است : «دولت به جای حل بحران برق، کنسرت در خیابان آزادی برگزار میکند». این سخن، فارغ از نادرستی قیاس، نشاندهنده بیتوجهی به ابعاد پیچیده اجتماعی چنین رویدادهایی است. مشکلات اقتصادی کشور واقعیاند و باید با تمام توان برای حلشان کوشید. اما تقلیلدادن یک رویداد هنری ملی به رقیب حل بحران برق و ضعفهای اقتصادی چیزی جز سادهانگاری و دامنزدن به دوقطبیهای کاذب نیست. در شرایطی که رسانههای صهیونیستی و براندازان تمام ظرفیت خود را برای حمله به همین کنسرت بسیج کردهاند، همصدایی ناخواسته با آنان تنها به تعمیق بحرانهای اجتماعی کمک میکند.
ضرورت بازاندیشی در جنگ روایتها
ماجرای کنسرت همایون شجریان نشان داد که جنگ روایتها در ایران صرفاً بر سر سیاست خارجی یا منازعات ایدئولوژیک نیست، بلکه به عادیترین عرصههای زندگی مردم نیز کشیده شده است. برای جریانهای برانداز، زندگی عادی بزرگترین تهدید است، زیرا شکاف بحرانسازی را ترمیم میکند. برای جریانهای داخلی نیز این رخداد باید زنگ هشداری باشد تا دریابند که مقابله با بحرانهای واقعی، هیچگاه نباید با نفی شادی و نشاط اجتماعی گره بخورد. ایران امروز، بیش از هر چیز، نیازمند بازتولید امید و عادیسازی زندگی روزمره است. موسیقی، ورزش و رویدادهای اجتماعی ابزارهای مهمی در این مسیرند. بیتوجهی به این ظرفیتها یا قرار گرفتن در دام دوقطبیسازیهای بیثمر، تنها به نفع آنانی است که رؤیای ایرانِ همیشه بحرانزده را در سر میپرورانند. همانگونه که رهبر انقلاب چندی پیش تأکید کردند، امر ملی باید محور سیاست و اجتماع قرار گیرد. یعنی فراتر از اختلافات جناحی و ترجیحات شخصی، همه نیروها در احیای امید و انسجام ملی سهیم شوند. تنها با بازتعریف و تقویت این امر ملی است که میتوان پروژه بحرانسازی دشمن را ناکام گذاشت.
فراخبر
نوای اتحاد در آزادی و سوز صهیونیستها
علیرضا ظفر
«کنسرت عمومی همایون شجریان در میدان آزادی، تنها یک رویداد هنری نیست؛ صحنهای است که وحدت ایرانیان را به تصویر میکشد و دشمنان بیرونی تاب دیدنش را ندارند.»آنچه همایون شجریان در کنسرت میدان آزادی به صدا درمیآورد، صرفاً نغمهای هنری نیست؛ پژواکی است از هویتی دیرین که ریشه در تمدن ایرانی و اسلامی دارد. جایی که آواز و ترانه، با ضربآهنگ وحدت در هم میآمیزد و میدان آزادی به قلب تپنده ملت بدل میشود؛ ملتی که حول مولفههای دینی، ملی و تاریخی، استوار و همصدا ایستاده است.
این همخوانی حماسی، برای معاندینی که با هویت ایران در ستیزند، همچون اقتدار موشکی جمهوری اسلامی سهمگین و غیرقابل تحمل است. از همینروست که مزدوران رسانهای صهیونیسم، با فراخوانهای رادیکال میکوشند این اجتماع ملی را تخریب کنند. اما حقیقت آن است که ایران، با ایمان، فرهنگ و تمدن خود، شکستناپذیر است و هر بار که مردمانش با شعر، ترانه و امید به میدان میآیند، صحنهای نو از اقتدار هویتی خود را به رخ جهان میکشند.