محمدحسین دانایی
«این قلم از سال ۱۳۲۳ تا به حال دارد کار میکند، گاهی مرتب و گاهی نه به ترتیبی، گاهی به فشاری درونی و الزامی، و اغلب بنا به عادت، گاهی گول؛ ولی بیشتر موظف، یا به گمان ادای وظیفهای، اما نه هرگز به قصد نانخوردن...» (جلال آلاحمد، یک چاه و دو چاله ، ۱۳۴۳، انتشارات رواق، ص۹)
در اوایل شهریورماه جاری، وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی در نشست خبری با اهالی رسانه، ضمن تصریح بر لزوم «تعامل بیشتر حاکمیت با اصحاب فرهنگ و هنر و رسانه» گفت:
ـ ایرانِ سال ۱۴۰۳ با ایران سالِ ۱۳۶۰ تفاوتهای قابل توجهی دارد. اگر تغییرات اجتماعی ایران را نبینیم، راهحلهایمان نیز متناسب با واقعیت نخواهند بود.
ـ از جنگ ۱۲روزه به بعد، باید آرایش ملی در همه حوزهها، از جمله فضای فرهنگ و هنر تغییر کند. این نگاه در سران قوا و رأس حاکمیت وجود دارد.
ـ از رویکردهای اصلی وزارت فرهنگ در یک سال اخیر، این بود که تعامل بیشتری با این گروه مرجع، یعنی اصحاب فرهنگ و هنر و رسانه داشته باشیم.
ـ تلاش میکنیم رسانههای خصوصی در رقابت با بخش دولتی عقب نمانند... با این نگاه، آییننامهها را دنبال میکنیم تا مزیت نسبی برای بخش خصوصی ایجاد کنیم.
همزمانی تقریبی نشست مزبور با سالروز درگذشت زندهیاد جلال آلاحمد، انگیزهای شد برای ایستادن در ایستگاه اکنون و انداختن نگاهی به گذشته؛ چرا که به قول معروف: گذشته چراغ راه آینده است! یکی از اولین نکاتی که در این نگاه دیده میشود، همانا دغدغههای جدی آلاحمد نسبت به امور فرهنگی و اجتماعی و مقالات انتقادی جاندارش در این زمینههاست. یکی از این نوع نوشتهها هم جزوة کمحجم، ولی پرمغز و تیغداری است به نام «سه مقاله دیگر». این جزوه که برای اولین بار در سال ۱۳۴۱ در قطع جیبی درآمد و به قیمت «دو تومن» فروخته شد، مشتمل بر سه مقاله زیر است:
۱ـ ورشکستگی مطبوعات، اسفند ۱۳۳۷
۲ـ چند نکته درباره خط و زبان فارسی، فروردین ۱۳۳۹
۳ـ بلبشوی کتابهای درسی، دی ۱۳۳۹
چون آلاحمد یک شخصیت فرهنگیِ به تمام معنا بود و فرهنگ و توسعة فرهنگی را تنها راه رستگاری فرد و جامعه میدانست، لذا اینگونه مقالات را خیلی مهم میدانست و معتقد بود که این سه مقاله، سیاهمشق کارهای بعدیاش، از جمله «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» هستند.
از طرف دیگر، به خاطر همان دلبستگیها و حساسیتهای فرهنگی، همواره فعالان حوزة فرهنگ و هنر و مدیران نشریات و مطبوعات را به طور جدی و حرفهای زیر نظر داشت و بهموقع هم به آنان هشدار میداد. نمونهاش نیز مقدمهای است که برای «سه مقاله دیگر» نوشته و روزگار فرهنگیان و مطبوعاتیان را وصف کرده است: «روزگاری بیرنگ و بو، سرگذشتی خالی از حماسه و شور، پر از بطالت و رفع تکلیف، دستها کوتاه و صفی پراکنده، که نه صف است و نه در پراکندگیاش اختلاف و دعوایی نهفته! این است زندگی ما و ناچار برگههای این زندگی است که چنین مطبوعاتی را میسازد!»
آلاحمد در ادامه برای اینکه بتواند ادعای خودش در مورد وضعیت مطبوعات را مستند کند، تعدادی از مطبوعات زمانه را به دست گرفته، آنها را ورق زده و بعد به تجزیه و تحلیل آنها پرداخته است، هم از نظر وضع ظاهر، محتوا، زبان، تعداد انتشار و هم از لحاظ دخل و خرج. سپس اهالی قلم و مطبوعات را به چند دسته تقسیم کرده است: «یکی از قلم کوه سینایی ساخته و سالهاست که به جستجوی قَبَسی در آن حدود میپلکد؛ دیگری همرنگ جماعت شده، چرا که قلم را اسب و علیق پنداشته؛ دیگری از آن نردبانی ساخته؛ دیگری یوغ رذالت را بر گردن نهاده؛ دیگری در تبعید به سر میبرد؛ دیگری به دوربین قلم، تا سرِ دماغ را بیشتر نمیبیند؛ دیگری پایینتنه را صحنة اصلی حوادث روزگار کتبی خود کرده؛ دیگری قلم را غلاف کرده و شمشیر را از رو بسته و در صف عمله شیطان درآمده...»
این بود مروری بر حال و احوال مطبوعات کشورمان در شصت سال گذشته از دیدگاه آلاحمد، حال نگاهی داریم به وضعیت رسانهها و موانع و مشکلات عمدهای که بر سر راه مطبوعات و رسانههای امروزمان قرار دارند:
۱ـ وابستگی، خودسانسوری، عدم بازتاب موضوعات اساسی و واقعی جامعه، ضعف در شفافیت و نقدپذیری و درنتیجه، کاهش اعتماد عمومی و سقوط ضریب نفوذ و قابلیت اقناع مخاطب در داخل و خارج کشور؛
۲ـ غلبه کمّیت بر کیفیت به علت فشار برای تولید محتوای سریع، بهویژه در فضای مجازی و درنتیجه، غفلت از دقت و صحت خبر و تولید محتواهای ضعیف، ناقص یا تأییدنشده که پیاپی تکذیب میشوند و از اعتبار میافتند، و بعد هم رفتن به سوی تیترهای هیجانی و زرد برای جلب توجه، فروش و آگهی؛
۳ـ فقدان آموزش تخصصی و روزنامهنگاری تحقیقی ، در حالی که تخصص و تحقیق ستونهای اصلی کار رسانهای هستند و فقدان تخصص و تحقیق در امر رسانه، بهمثابه ساختن یک بنای بزرگ بدون ستون و پایه و در روی هواست؛
۴ـ ضعف یا نداشتن حمایتهای قانونی مؤثر و فقدان امنیت شغلی؛
۵ـ وجود خطوط قرمزهای متعدد و الزام روزنامهنگار واقعی به چشمبستن بر روی «آنچه هست» و پرداختن به موعظه و «آنچه باید باشد»!
۶ـ مشکلات اقتصادی و اجرائی که کیفیت تولید محتوا را پایین آوردهاند و موجب وابستگی رسانهها به حمایتهای دولتی، یا تبلیغات جهتدار شدهاند.
وجود اینگونه عوارض و مشکلات نشان میدهند که گرچه زمان آلاحمد و آلاحمدها و دغدغههای آنها درباره وضعیت فرهنگ و مطبوعات کشور گذشته، ولی گویی مسائل و مشکلات همچنان باقیاند؛ همان کوه سیناها و قَبَسها، همان اسب و علیقها و همان یوغ رذالتها و غیره! آنهم در دورة رواج و رونق دانش و فنّاوری و ابزارهای ارتباطی مدرن و شبکههای اجتماعی هوشمند و توانمند که خواهناخواه قائممقام رسانههای سنتی شدهاند و فضاهای حقیقی و مجازی دنیا را یکسره تسخیر کردهاند.
درست است که در حال حاضر، دهها دانشگاه و پژوهشگاه تخصصی در علوم انسانی و صدها استاد و محقق و هزاران دانشجو و دانشآموخته در مقاطع مختلف علوم ارتباطات و روزنامهنگاری داریم و دهها نهاد و سازمان فرهنگی با بودجههای کلان را هم به کار گرفتهایم؛ ولی حاصل آنها چیست و الآن در کجای کاریم؟ آیا در این دور تمدنی تازه سهمی داریم، یا سرنوشت خودمان و فرزندانمان را رها کردهایم و همچنان سرگرم رقابتهای پوچ و منازعات داخلی هستیم؟
آیا مدیران محترم مطبوعات و رسانهها مخاطراتی را که در گفتههای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز منعکس شده بود، میبینند؟ منظور چشمغرّهها و خط قرمزهای کلبیمسلکان مدرنی است که در هر کاری فضولی میکنند و حال همه را میگیرند! و سرانجام، آیا جلال آلاحمد دیگری لازم است تا قلمش را بردارد، حساب و کتاب مطبوعات و متجاوزان به قلمرو خبر و آگاهیرسانی مستقل را برسد و بعد هم وقوع فاجعه «ورشکستگی مطبوعات» را اعلام کند؟
چند راهکار
اکنون ضمن ذکر خیری از مرحوم آلاحمد که گویی همچنان همراه ما و نگران وضعیت فرهنگ و مطبوعات کشور است، چند راهکار کاربردی در راستای همان «تعامل» سابقالذکر پیشنهاد میشود، شاید به کار آیند:
۱ـ تقویت استقلال رسانهای از طریق ایجاد سازوکارهای حقوقی برای کاهش دخالت دولت در مدیریت رسانهها؛
۲ـ حمایت مالی شفاف، غیر گزینشی و غیر تبعیضآمیز برای بینیازکردن رسانهها از توسل به مراکز قدرت و شفافیت در منابع مالی و تبلیغات؛
۳ـ تشویق به ایجاد و تقویت نهادهای صنفی و گسترش مالکیت جمعی دستاندرکاران رسانهها؛
۴ـ بازنگری در قوانین محدودکننده و فراهمآوردن امکانات لازم برای طرح دیدگاههای متنوع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، بدون ترس از توقیف یا مجازات؛
۵ـ تأسیس نهادهای آموزشی ویژه برای ترویج روزنامهنگاری و خبرنگاری تحقیقی و در عین حال، آموزش اخلاق حرفهای برای جلوگیری از شایعهسازی و هیجانزدگی، یا آلت فعلشدن برای نهادهای قدرت؛
۶ـ سرانجام نهادینهکردن اصل «حق دسترسی به اطلاعات» برای خبرنگاران و حمایت از کسانی که فساد، ناکارآمدی، یا مشکلات جدی را افشا میکنند.
بدون تردید اگر فرصتهای موجود را نادیده بگیریم و «تعامل بیشتر حاکمیت با اصحاب فرهنگ و هنر و رسانه» را پیگیری نکنیم، ناگزیر در بر همان پاشنه خواهد چرخید و رسانههایی که باید رکن چهارم دمکراسی باشند و جامعه را بیدار کنند، همچنان افسرده و پژمرده خواهند ماند.
شما چه نظری دارید؟