سیدعطاءالله مهاجرانی

مقدمه پانزدهم: صورتگری قرآن مجید (۱۷)
وجه باطنی خدا وانسان
افزون بر آیات هفتگانه‌ای که با صورتگری در قرآن مجید، چگونگی مواجهه چهره دوزخیان با  شعله‌های آتش در قیامت مطرح شده است، در هفت آیه نیز که جنبه وصفی خیال‌انگیز دارد، شاهد هفت گونه صورت یا صورتگری از انسان‌ها هستیم. در این صورتگری اهل ایمان و اهل کفر شناسایی شده‌اند: چهار مورد تصویر چهره‌های اهل ایمان و سه مورد چهره اهل دوزخ است. این توصیف‌ها یا تصویرها مانند آینه‌های  رویاروی در آینه‌خانه به ما کمک می‌کند تا مفهوم آیات را بهتر درک کنیم:
الف) چهره‌های اهل ایمان شاداب و درخشنده و پرطراوت است و شعاع نعمت‌های الهی بر این چهره‌ها تابیده است.
۱ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ ناضِرَه: در آن روز چهره‌هایی شاداب است. (القیامه، ٢٢)
۲ـ تَعرِفُ فِی وُجُوهِهِم نَضرَۀَ النَّعِیم: بر چهره‌هاشان طراوت نعمت را بشناسی. (المطففین، ٢٤)
۳ـ  وجوهٌ یَومَئِذٍ ناعِمَه: در آن روز چهره‌هایی تازه باشد. (الغاشیة: ٨)
۴ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَه: در آن روز، چهره‌هایی درخشان است. (عبس: ٣٨)
ب) چهره‌های دوزخیان گرفته و فروشکسته و غبارآلود است.
۵ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ باسِرَه: در آن روز چهره‌هایی عبوس و درهم کشیده است. (القیامه، ٢٤)
۶ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ خاشِعَه: در آن روز، چهره‌هایی فروشکسته است. (الغاشیه،  ٢)
۷ـ وجُوهٌ یَومَئِذٍ عَلَیهَا غَبَرَه: در آن روز، چهره‌هایی است که بر آنها غبار نشسته. 
(عبس،  ۴۰)

دوم: صورتگری در وجه باطنی
در قرآن مجید  «وجه» در مفهوم باطنی، برای مؤمن استفاده شده است و نیز برای خداوند. نکته بسیار لطیف این است که وجه معنوی انسان در نسبت با وجه خداوند قرار می‌گیرد. بهتر از همه حافظ این مضمون را چنان‌که شیوه اوست به آسمان برده است:
 از پای تا به سر همه نور خدا شوی
در راه ذوالجلال، چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب‌نظر شوی 
(غزل ۴۸۷)
وجه معنوی  انسان در آیه‌ای که به «آیه فطرت» مشهور است، بیان شده است. آیه ۳۰ سوره ۳۰ قرآن مجید: «فَأقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا: روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن!  فِطرَتَ الله الّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا: این فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده؛  لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ الله: دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ ذَلِکَ الدِّینُ القَیِّم: این است آیین استوار؛ وَلکِنَّ أکثَرَ النَّاسِ لا یَعلَمون:  ولی اکثر مردم نمی‌دانند! (روم، ٣٠) 
چگونه چهره خود را به سوی دین پاک قرار دهیم؟ یا چنان‌که برخی مترجمان ترجمه کرده‌اند: «پاکدلانه روی خود را به سوی دین قرار دهیم»؟ زمخشری در تفسیر آیه در توضیح واژه «حنیفا»،  آن را حال برای مأمور و نیز دین تلقی کرده است. دیگر مفسران نیز با اقتباس از او، همین نکته را متذکر شده‌اند. در این صورت هر دو ترجمه یا استنباط را می‌توان پذیرفت؛ منتها پیداست  مراد، روی باطنی و به تعبیر حافظ «چهره جان» است. 
این تابلو یا تصویر که جهره جان خود را به سوی دین قرار دهیم، می‌تواند تصویرهای بی‌پایانی را در ذهن شکل دهد. گویی به ازای هر انسانی، تصویری وجود دارد. هر انسانی تصویری مخصوص به خود از دین حنیف دارد. به روایت ابن‌عربی هر کدام از ما از خداوند تصویر ویژه خود و «اله معتَقد» خویش را داریم. زیبایی این تصویر وقتی به اوج خود می‌رسد که «وجه» برای خداوند هم به کار رفته باشد. 
همه می‌دانیم خداوند منزه از آن است که صورت و شمایلی داشته باشد؛ اما همه عالم و هستی روی اوست! در واقع بدون وجه خداوند، هستی فرو می‌ریزد. وجاهت هستی به خداست. جرجانی در رساله تعریفات که از لحاظ عمق اندیشه و اقتصاد کلمه مثال‌زدنی است، در ذیل «وجه الحق» نوشته است: «آنچه حقیقت شئ به آن متکی است، یعنی شئ نمی‌تواند حقیقتی بدون آن داشته باشد. اشاره به سخن خداوند متعال است:  و لِلَّهِ المَشرِقُ وَالمَغرِبُ فَأینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ الله إنَّ الله واسِعٌ عَلِیم (البقره، ١١٥) [مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر طرف رو کنید،به سوی خدا روی آورده‌اید. آری، خدا گشایشگر داناست]و آن عین حق است که در گوهر تمامی پدیده‌ها قرار دارد. قیومیّت حق متعال در اشیا، همان است که ما به عنوان وجه حق در اشیا تفسیر می‌کنیم.»۱ به تعبیر جلال‌الدین بلخی که وجه پیامبر(ص) را در برابر وجه خداوند تصویر کرده  و سروده است:
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد، وجه الله بود
گویی مولانا به آیه فطرت توجه داشته که حنیف را صفت بیانی برای پیامبر(ص) معنا کرده است. افزون بر آن، به آیه «اینما تُولّوا» هم چشم داشته و هر دو آیه را در بیتی با هم هماهنگ کرده است. مصراع اول اشاره به آیه فطرت است و مصراع دوم اشاره به آیه ۱۱۵ سوره بقره. البته از این میناگری‌ها در مثنوی معنوی  که تفسیر عارفانه و هنرمندانه قرآن مجید است، نمونه‌های متعددی دیده می‌شود. 
وقتی انسان روی خود را به سوی «دین حنیف» یا «دین قَیّم» قرار می‌دهد، در واقع به سوی خداوند روی می‌آورد. در باب نخست سِفر پیدایش تورات، در داستان آفرینش انسان، آیه شگفت‌انگیزی وجود دارد که مضمونش در معارف اسلامی نیز آمده است: 
خدا فرمود: «انسان را به صورت خود و شبیه خودمان بسازیم، تا بر ماهیان دریا، پرندگان آسمان، و بر چارپایان و همۀ جانوران وحشی و خزندگان روی زمین حکومت کند.» پس خدا انسان را به صورت خود آفرید؛ ایشان را به صورت خدا آفرید. (سفر پیدایش، باب یکم، ۲۶ ـ ۲۸)
بدیهی است چنان‌که مفسران کتاب مقدس نیز اشاره کرده‌اند، مراد صورت ظاهری انسان نیست؛ مراد وجه باطنی و درونی و معنوی انسان است که هنگام آفرینش، سرشت و صفات الهی در او به ودیعه نهاده شده است. ما در قرآن مجید تعبیر «خلیفۀُ الله» (جانشین خدا) را داریم که با تفسیر آیه سفر پیدایش شباهت دارد؛ اما در احادیث به صراحت همان مضمونِ مشابهت چهره انسان و خداوند بیان شده است؛ ازجمله در گفتگوی نسبتاً طولانی امام صادق(ع) با روحانی مسیحی که با عنوان «جاثلیق» از او یاد شده‌ (احتمالاً جاثلیق معرّب واژه یونانی کاتولیکوس یا کاتولیک است و به رهبران کلیسای نستوری  اطلاق می شد)، این تعبیر به کار رفته است. بحث در باره خداشناسی و توجید بود که امام فرمود: «أنَّ اَلله عَزو جل خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِه».۲
این روایت به نقل از پیامبر اسلام(ص) در کتاب التوحید صدوق، داستانی دارد. کسی به دیگری دشنام داد که: «خداوند رویت را زشت گرداند!» پیامبر(ص) فرمود: «چنین مگو! خداوند انسان‌ها را به صورت خویش آفریده است.»۳
 تصویر باطنی وجه در دو مقوله انسان و خدا، از زیباترین مضامین معارف دینی است. در ادبیات کتاب مقدس (یهودی و مسیحی) و نیز در ادبیات قرآنی و احادیث و کلاً معارف اسلامی، می‌توانیم  جلوه‌های متفاوتی از این مضمون پیدا کنیم. انسان همچون آینه‌ای در برابر خداوند است و در این آینه، وجه‌الله می‌خواهد چهره حقیقی خویش و سرشت الهی خویش را پیدا کند؛ به تعبیر شیخ محمود شبستری:
شرابی خور ز جام وجه باقی
«سَقاهم ربّهم» اوراست ساقی۴
دیگر از مقوله صورتگری قرآنی فراتر می‌رویم. در قلمرو قصه‌های قرآنی و داستان آفرینش انسان و نسبت او با خداوند، این بحث جایگاه  شایسته خود را می‌یابد.
ادامه دارد
پی نوشت‌ها:
۱. جرجانی، التعریفات، ص۳۲۳ 
۲. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۸، ص۳۳
۳. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۵۳
۴. برای نمونه عین‌القضات همدانی در لوایح می‌نویسد: تو هم محبّی و هم محبوب؛ زیرا که جمال به‌طبع محبوب است بدین نسبت محبی و چون سرّ «خلق الله آدم علی صورته» در تو پدید شده است، بدین نسبت محبوبی؛ پس روا بوَد که عاشق در خود نگرد، معشوق را بیند، دوست گیرد و در این مقام، تعدد برخیزد، عاشق و معشوق و عشق یکی باشد، بر دار تعدد و تکثر، تا وحدت او پدید گردد. (لوایح، فصل ۱۴۱)
نجم‌الدین رازی می‌نویسد: از جملگی آفرینش، نفس انسان بوَد که آینة جمال‌نمای حضرت الوهیت خواست بود و مَظهر و مُظهر جملگی صفات او اشارت «و خلق آدم علی صورته» بدین معنی باشد و خلاصة نفس انسان، دل است و دل آینه است و هر دو جهان، غلاف آن آینه و ظهور جملگی صفات جمال و جلال حضرت الوهیت به واسطه این آینه که: سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم... (مرصاد العباد، مقدمه)
مولانا می‌نویسد: «خلق آدم علی صورته» آدمیان همه مظهر می طلبند. بسیار زنان باشند که مستور باشند، اما رو باز کنند تا مطلوبیِ خود را بیازمایند... و عاشق به معشوق می‌گوید: «من نخفتم و نخوردم و چنین شدم و چنان شدم بی تو»، معنیش این باشد که: تو مظهر می‌طلبی، مظهر تو منم تا بدو معشوقی فروشی و همچنین علما و هنرمندان جمله مظهر می‌طلبند. «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ ان اُعرَف»، «خَلق آدم عَلی صورته»، اَی علی صورۀ احکامه. احکام او در همه خلق پیدا شود؛ زیرا همه ظل حقند و سایه به شخص ماند. (فیه ما فیه، فصل ۶۶).  حافظ می‌گوید:
در خویشتن تفرج صنع خدای کن
کایینه خدای‌نما می‌فرستمت
جامی گوید:
ای ز همه صورت خوب تو، به
صَـوَّرکَ   الله      عَلـی      صـورته
روی تو آیینة حق‌بینی است
در نظر مردم خودبین، منه
بلکه حق آیینه و تو صورتی
وهمِ دویی را به میان، ره مده
صورت از آیینه نباشد جدا
انـتَ  بـه   متـحدٌ    فانتَـبه
هر که سرِِ رشتة وحدت نیافت
پیش وی این نکته بوَد مشتبه
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی