محمدکریم کریمی گزافرودی ـ دبیر بازنشسته (بهشهر- مازندران): بعد از واقعه صفین و شکست لشگریان اسلام و به قدرت رسیدن اولین خلیفه سفیانی و صلح حسن بن علی (ع) و شهادت حضرت امام حسین (ع) و روی کارآمدن خلفا و حکام مختلف از مروانی و عباسی، دنیای عرب آن روز و بهویژه عراق عجم و عراق عرب، شاهد سوانح و جنگ و جدالها و امارات حکام و جور و ستم آنها بودند؛ از جمله حکمرانی حجاج بن یوسف ثقفی از بنی مروانیان که شخصی ظالم و ستمگر، بیپروا، هتاک و درندهخو در شامات عراقین بود.
این شخص کینه خاصی به شیعیان و پیروان آل هاشم و علی (ع) داشت و از خونریزی و کشتن شیعیان آن روز ابایی نداشت و آشکارا به شرارت و جنایات خود ادامه میداد.
در گلستان سعدی حکایتی آموزنده است در نکوهش هر چه ظلم و عبرتی است برای دیگران: «درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد، حجاج بن یوسف را خبر کردند. بخواندش.
گفت: دعای خیری بر من کن.
گفت: خدایا، جانش بستان!
حجاج گفت: از بهر خدا این چه دعا است؟
گفت: دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را!» سعدی علیهالرحمه چنین سروده است:
«ای زبر دست زیر دست آزار گرم تا کی بماند این بازار؟
به چه کار آیدت جهانداری؟ مُردنت به که مردم آزاری!»
بنابر ادیان الهی، هر ظالم و ستمگری بر اثر اعمال ناروای خود، بهزودی از پای در میآید و مورد شماتت مخلوق الهی و تاریخ قرار میگیرد؛ چنانچه نظامی گفته است:
«سپهر آینه عدل است و شاید که هر چه از تو بیند، وانماید
...
به چشم خویش دیدم در گذرگاه که زد بر جان مرغی مرغکی راه
هنوز از صید منقارش نپرداخت که مرغ دیگر آمدکار او ساخت!
مگر نشنیدی از فراش این راه که هر کاو چاه کند، افتاد در چاه؟!»
سرانجام این سردار ستمگر، خلیفه عبدالملک بن مروان اموی که حدود ۲۰ سال والی عراق عجم و عراق عرب بود، در سال ۹۵ هجری درگذشت و عالمی از شر و ظلم او در امان ماند!

شما چه نظری دارید؟