یکشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۳
نظرات: ۵
۱
-
ابرمردی که برای امروز ایران و ایرانی نماد عقل و عمل اجتماعی است

اقبال برای امروز ایران، نماد پیوند میان عرفان، خرد، و عمل اجتماعی است؛ همان سه‌گانه‌ای که تمدن ایرانی را در طول قرن‌ها زنده نگه داشته است.

سیدحسین طباطبایی اصل - ضمیمه اقبال روزنامه اطلاعات| در دوره‌ی جدید مدیریتی روزنامه‌ی اطلاعات، و در آستانه‌ی ورود این نماد رسانه‌ای کهن به سده‌ی دوم انتشار خود، گفتمان «فردای ایران» به‌عنوان یکی از دو محور بنیادین اندیشه‌ورزی روزنامه تعیین شده است. بر اساس این رویکرد، اطلاعات با تأکید بر ایران فرهنگی و بازشناسی سرچشمه‌های تمدنی مشترک در حوزه‌ی زبان فارسی، به سراغ چهره‌ها و مفاهیمی می‌رود که میراث فکری و اخلاقی ایرانیان را در پهنه‌ای گسترده از بلخ تا لاهور، از بخارا تا شیراز و از قونیه تا آندلس پیوند می‌زند.

در این مسیر، علامه محمد اقبال لاهوری جایگاهی ویژه دارد؛ چراکه او در قرن بیستم، در میانه‌ی بحران مدرنیته‌ی وارداتی و فرسایش هویت شرقی، با زبان شعر و اندیشه‌ی فلسفی خویش، دوباره روحِ فرهنگ و تمدن اسلامی- شرقی را در کالبدی تازه دمید. اقبال نه‌تنها شاعر و متفکر بزرگ شبه‌قاره،بلکه یکی از چهره‌های شاخص تمدنی در جهانِ فارسی‌ زبان است؛ شخصیتی که توانست در مرز میان شرق و غرب، میان سنت و تجدد، و میان عرفان و انقلاب، نوعی تلفیق اصیل بیافریند.

در سیر تطور تفکر هویتی و انقلابی مشرق‌زمین، اقبال حلقه‌ای پیونددهنده میان «خودآگاهی شرقی» و «خیزش عملی» است. اندیشه‌ی او درباره‌ی «خودی» و «بازسازی فکر دینی» بعدها الهام‌بخش نسلی شد که از درون جهان اسلام، ندای بیداری و بازگشت به ارزش‌های خویش را سر دادند.

از این‌رو، بی‌هیچ اغراقی می‌توان گفت انقلاب اسلامی ایران نیز در سطح فکری و فلسفی، مدیون اندیشه‌های بیدارگر اقبال است؛ چراکه در سخنان و آثار متفکران اصلی انقلاب، از جمله امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدّظلّه‌العالی)، بازتاب آشکار همان روح استقلال‌خواهی، عزت‌نفس و ایمان به توان درونی انسان مسلمان دیده می‌شود که اقبال پیش‌تر آن را فریاد زده بود.

چنان‌که اقبال در اسرار خودی می‌نویسد:«از خودی است حیات جاوید، و از نیستی مرگ ابدی».
و در جای دیگر هشدار می‌دهد:
«ملتی که خودی را فراموش کند، در بند دیگران گرفتار آید . »
اقبال و مولوی؛ پیوند دو قله‌ی اندیشه و عشق

اقبال خود را شاگرد راستین مولوی می‌دانست. در مقدمه‌ی جاویدنامه، به صراحت می‌نویسد:«مولای روم، مرشد و راهنمای من است در سفر روح». اقبال از مولوی نه فقط شور عرفانی، بلکه منطق حرکت و پویایی وجود را می‌آموزد. اگر مولوی در مثنوی می‌گوید:
«ای خدا بنمای تو راه فنا / تا ز خود رَه یابد این بی‌جانِ ما»

اقبال این فنا را به «بقای در خدا» تعبیر می‌کند؛ بقایی که انسان را از جبر و انفعال رها کرده و به «فاعل مختار» بدل می‌سازد.به همین دلیل است که در رموز بی‌خودی، او صریح می‌گوید:«مسلمان آن‌ست که در خود، آتشِ خدا بیفروزد و جهان را گرم کند.»

اقبال، عرفان مولوی را از بستر سماع و مراقبه و خانقاه بیرون می‌کشد و در میدان جامعه و تاریخ به حرکت درمی‌آورد. او می‌کوشد آن شور قدسی را که در مثنوی سرچشمه گرفته، به شکل اندیشه‌ای سازنده و آینده‌نگر در جهان نو بازآفرینی کند.

فلسفه‌ی خودی؛ جوهر انسانِ الهی و کنشگر

در فلسفه‌ی اقبال، «خودی» صرفاً خودبینی یا فردگرایی نیست؛ بلکه حقیقتی است که از نفسِ الهی انسان سرچشمه می‌گیرد. او می‌گوید:«خودی، پرتوی است از آن آفتاب ازلی که در انسان می‌تابد.»

در نگاه او، انسان زمانی به اوج می‌رسد که اراده‌اش را در مسیر آفرینش و رشد به کار گیرد. به تعبیر اقبال، «انسانِ بی‌خودی، دنباله‌روست و انسانِ خودآگاه، آفریننده است». او با این بیان، در واقع مفهومی نو از «انسان مسلمان» ارائه می‌دهد: انسانی که هم در برابر خدا مسئول است و هم در برابر تاریخ. این اندیشه بعدها در جهان اسلام به بیداری و جنبش‌های استقلال‌طلبانه معنا داد و به‌ویژه در ایران، در دهه‌های پیش از انقلاب اسلامی، به یکی از مبانی فکری جریان بازگشت به هویت دینی بدل شد.

از عرفان تا انقلاب؛ اقبال و بیداری مشرق‌زمین

اقبال در بازسازی اندیشه‌ی دینی در اسلام، طرحی گسترده‌تر از شعرهایش ارائه می‌کند؛ طرحی برای بازآفرینی فلسفه‌ی اسلامی بر پایه‌ی تجربه‌ی درونی ایمان و درک مدرن از جهان. در آن‌جا می‌گوید:«اسلام، نه مجموعه‌ای از عقاید جامد، بلکه جنبشی زنده برای شکل دادن دوباره به زندگی است». این جمله خلاصه‌ی همه‌ی فلسفه‌ی اوست: دین، عمل است؛ ایمان، نیروست؛ و انسان، شریک خدا در آفرینش. اقبال در جهانی سخن می‌گفت که شرق اسیر استعمار، و غرب گرفتار پوچی بود. او با نگاهی جامع میان عرفان شرقی و فلسفه‌ی مدرن، راهی برای احیای کرامت انسان مسلمان گشود.

از همین‌روست که مقام معظم رهبری (مدّظلّه‌العالی) در یکی از سخنرانی‌های خود، از اقبال به عنوان «شاعر بیداری اسلام» یاد کرده و تأکید فرموده‌اند که اندیشه‌های او هنوز برای جهان اسلام الهام‌بخش است.

بازخوانی اقبال جانداروی امروز ایران

در زمانه‌ای که جامعه‌ی ما با پیچیدگی‌های نوین جهان مدرن روبه‌روست، بازخوانی اقبال به‌مثابه‌ی بازگشت به «خودآگاهی سازنده» ضروری است. او به ما می‌آموزد که ایمان، تنها با شناخت خود و عمل خلاق معنا می‌یابد؛ و جامعه، تنها با اراده و وحدت می‌تواند در تاریخ نقش بیافریند.

اقبال برای امروز ایران، نماد پیوند میان عرفان، خرد، و عمل اجتماعی است؛ همان سه‌گانه‌ای که تمدن ایرانی را در طول قرن‌ها زنده نگه داشته است.به تعبیر خودش:«چو خودی را یافتی، ای مرد هوش / در دل خود کعبه‌ای ساز و بپوش.»

بازخوانی اقبال یعنی بازشناسی انسان ایرانی در آیینه‌ی هویت اسلامی–تمدنی خویش؛ همان انسانی که می‌خواهد در عین تواضع عارفانه، در کمال استغنا و عزت نفس صاحب اراده و خالق فردا باشد.

منابع در روزنامه موجود است.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 3
  • رامین صفایی IR ۱۵:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۲۲
    اقبال لاهوری زبان فارسی را به خوبی بلد نبود . حتی معانی بسیاری از واژه های رایج در زبان فارسی را هم نمی دانست . او حتی معنای واقعی واژه " عجم " را هم بلد نبود و تصور میکرد عجم به معنای فارس زبان می باشد.
  • همرزم هادی IR ۰۱:۱۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۲۳
    کوروش کبیر که جهان درمقابلش تعظیم میکنندرارهاکردیم وبه اقبال ومدرس ووووکه انها هم خوب هستند اما ذره ای دربرابر تمدن بزرگندراچسبیدید

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی