انسان عهد رنسانس
داریوش شایگان
فیلسوف معاصر
«در توصیف عشقی که کامران فانی به فرهنگ میورزد، و احاطهٔ وسیعی که بر آن دارد، همواره تعبیر فرانسوی homme de Renaissance یا انسان عهد رنسانس را به یاد میآورم، یعنی مردانی که به همهٔ علوم و معارف روزگار خود احاطه داشتند و به معنای واقعی کلمه علّامه یا به زبان امروزی «فرهیخته» بودند.
با کامران فانی میتوان از تئوری بیگ بنگ تـا فلسفه در فیزیک جدید، از فیزیک کوانتوم تا موسیقی قرون وسطای فرانسه و باروک ایتالیا، از نقاشی مکتب ونیز و مکتب هلندیهای قرن هفدهم، از «ورمیر» و «ولاسکز»، سخن گفت. با او میتوان از قرآن، از عصر حجر، از نوسنگی، از ایتالیای قرن پانزدهم، از روسیهٔ قرن نوزدهم، و از آمریکا، سخن گفت و سخنان سنجیده و منسجم او را شنید.
سخنانی که نشان از غور و اندیشیدن عمیق در همهٔ خواندهها و دانستهها به مدد حافظهای قوی و ذهنی منضبط دارد، خصلتی نادر که بویژه نزد صاحبنظران ایرانی ــ که در یک رشته تبحر دارند و در رشتههای دیگر عامیاند ـ نایافتنیست.
خصلتی که فانی را در ایران منحصربهفرد میسازد و همراه با دیگر خصائل فانی، به او جهانبینی خاصی بخشیده است؛ جهانبینیای متکی بر تعامل، تسامح، بردباری و بلندنظری.»
عزیزِ همه، کامران فانی
میلاد عظیمی
نویسنده و استاد دانشگاه
ایرج افشار دربارهٔ کامران فانی نوشته بود: «عزیزِ همه، کامران فانی». این تعبیر صمیمی، دقیقتر از توصیفات رسمی، جایگاه او را در میان اهل فرهنگ نشان میدهد. فانی از دوستکامترین چهرههای فرهنگی ایران بود.
بهاالدین خرمشاهی، با طیبتی دوستانه، او را «علامهٔ قزوینیِ ثانی» خوانده بود؛ لقبی که به جنم کتاببارگی او اشاره داشت. جالب آنکه در مدرسهٔ «علامهٔ قزوینی» قزوین درس خوانده بود و از کودکی ولع خواندن داشت؛ همهچیز میخواند و از خواندن لذت میبرد. دانشش گسترده بود، اما آن را به رخ نمیکشید.
منشی فرهنگی داشت. آرام و کنارهجو بود. اهل جلوهفروشی نبود. نقاد بود و در عین حال منصف و حقگزار. لبخند آرامش گاه رنگ نیشخندی نافذ داشت. طنزش ظریف و هوشیارانه بود. کمحرف بود و وقتی سخن میگفت، نکتهای تازه داشت.
به فانی «آقای کتابدار» میگفتند. روحیهٔ کتابداری و خدمت، به فعالیتهای فرهنگی او جهت میداد. ویراستار کارآزموده و مترجم خبرهای بود. مستشار مؤتمن اهل علم و نهادهای علمی و انتشاراتی بود. کمتر کسی را دیدهام که اینهمه طرح و ایده از ذهنش بجوشد. وقتی دربارهٔ موضوعی سخن میگفت، هم مآخذ تحقیق را خوب میشناخت و هم میتوانست چشماندازی کلی و منسجم ارائه دهد. راهبر و راهنما بود.
عبدالحسین آذرنگ بهدرستی گفته است که اگر نظام دانشگاهی ما قدرت تشخیص داشت، باید امکانی فراهم میکرد تا فانی در دانشگاهها درس دهد، سخنرانی کند و دانشجویان با او ارتباط مستقیم داشته باشند.
میگفت در میان قدما، خیام در رباعیات و ابنخلدون در مقدمه، ذهنیتی «مدرن» داشتند. فانی نیز در واقع انسانی عمیقاً مدرن بود؛ بیادا و اطوار، بیفرنگیمآبی و بیستیز با سنت؛ در پی شناخت دقیق سنت ایرانی بود و قدردان کسانی که معارف سنتی را به شیوهای عالمانه معرفی میکنند. خمیرهٔ شخصیتش عقلباور و علممحور بود؛ علم و عقلی که هنر و ادبیات آن را ورز میداد و زنده و پوینده نگه میداشت.
فانی با موسیقی کلاسیک بسیار مأنوس بود و کتابی هم دربارهٔ بتهوون ترجمه کرده بود. دربارهٔ سینما نیز کتاب و مقاله ترجمه کرده بود و شعر معاصر را بهخوبی میشناخت. یکبار دربارهٔ حسین منزوی سخن گفت که تعجب کردم؛ احتمالاً صدایش را باید ضبط کرده باشم. رمانخوان و رمانشناس قهاری بود. از نوجوانی دل به رمان سپرده بود. زبان انگلیسی را نیز از راه خواندن رمانها آموخته بود. رمان غربی و موسیقی کلاسیک را مهمترین مدخل شناخت فرهنگ غرب میدانست و معتقد بود آشنایی با ادبیات جهان کمک میکند قدر و مقام ادبیات خودمان را بهتر بشناسیم.
یک روز، در میان گفتوگویی دوستانه، به سایه گفت کاش اختراعی میشد که بشر بهجای خوردن غذا، کپسولی میخورد و کلاً از دنگوفنگ خوردن میرست. این شوخی ساده، روحیهٔ او را بهخوبی نشان میدهد. همانجا به یاد حکیمان رواقی دنیای کهن افتادم؛ آنان که فانی دربارهشان بسیار میدانست و بیآنکه ادعایی کند، به شیوهای نزدیک به آنان زندگی میکرد.
کامران فانی در شب مجلهٔ بخارا گفت: چرا میگویید کمکارم؟ و حقا هم کم ننوشت، اما نسبت به آنچه میدانست، نوشتههایش اندک بود. کامران فانی خلاف مذهب مختار زمانه، دانش را به ابزار شهرت و برتری بدل نکرد؛ و باید بکشد عذابِ تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد.
بسیار خوبان دیدهام؛ امّا تو چیز دیگری!
مهدی نوریان
استاد ادبیات
در روزهای اخیر، علم و ادب و فرهنگ ما یکی از درخشانترین چهرههای خود را از دست داد. کامران فانی، دانشمند کممانندی که با آنهمه فضل و کمال، بههیچوجه گرفتار عُجب علم نشد. مَثل اعلای مهربانی و فروتنی بود. منشأ خدمات بسیار و پدیدآورندهٔ آثار ارزشمند فراوان بود که نام و یادش را زنده نگاه میدارد. عرض تسلیت به همهٔ دوستان؛ به ویژه، بهاءالدین خرمشاهی، نصرالله پورجوادی، اصغر دادبه، سعید حمیدیان، حسین معصومی همدانی و همهٔ یاران و ارادتمندانش.
از گلشن حیات ، هزاری پرید و رفت
قاسم صافی
استاد دانشگاه تهران
درگذشت شخصیت دانا و فهیم ، فروتن و خاکسار ، نویسنده و منتقد ادبی ، مترجم و کتاب شناس برجسته و دانش آموخته علم اطلاعات و دانش شناسی حضرت استاد کامران فانی که در دانشنامه نگاری و تالیف نیز ، دستی به تمام و حق عظیمی در فهرست نگاری داشت و مبادرت و مسارعت در عمل خیر از مکارم او بود ، مایه تاسف و تاثر عمیق گردید . هر گاه توفیق دیدار آن بزرگوار برایم میسر می شد پیوسته با مهربانی و احترام و ادب او مواجه می شدم و خاطره خوش و محترم آمیزی از آن بزرگمرد بی کر و فر و های و هوی در ذهنم مصور است.
مرحوم فانی از سرمایههای فرهنگی ایران و از اعضای برجسته هیات علمی کتابخانه ملی و شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از پژوهشگران بلندپایه چندین دانشنامه معتبر بود و منشأ بسیاری از خدمات مدرن در عرصه کتاب و توسعه علم کتابداری به شمار میرفت و تالیفات عدیده در این زمینه و زمینههای دیگر پدید آورد. برخی از آن، عبارتند از: ردهبندی تاریخ ایران و فلسفه اسلامی، فرهنگ موضوعی قرآن مجید؛ بسر عنوانهای موضوعی، فارسی؛ نویسنده و ویراستار دایرۀ المعارف تشیع و دانشنامه کودکان و نوجوانان؛ و چندین ترجمه از قبیل زردشت سیاستمدار یا جادوگر اثر هنینگ؛ علم در تاریخ اثر جان برنال؛ سلوک روحی بتهوون اثر سالیوان؛ خطا به پوشکین اثر داستایوسکی؛ مرغ دریایی اثر آنتوان چخوف، موش و گربه اثر گونترگراس و آثار و ترجمه های دیگر.
فقدان او را به جامعه علمی کشور و به ویژه به جناب استاد بهاء الدین خرمشاهی که عمری را با آن بزرگوار همدم و همراه بود تسلیت می گویم . روحش شاد و روانش مقیم روضه دارالسرور باد .
۲۲ آذرماه ۱۴۰۴
خَیْرُالکَلامِ استاد فانی
جویا جهانبخش
محقق ادبیات و نویسنده
سالها پیش، در حدودِ سالِ ۱۳۷۱ ه.ش.، نزدِ استاد کامرانِ فانی، از بیمُبالاتیهایِ یکی از ناشرانِ بِنام و مُوَجَّهْنما گِلِه میکردم و با شگفتی میگفتم که: چرا چُنین ناشرِ اسمورَسمداری باید به نشرِ فُلان مُهمَلات و بَهمان اَراجیف اهتمام کند؟!
استاد فانی مرا اندرز میگفت و هُشدار میداد که هیچگاه حُسنِ شهرت و وجاهتِ ناشر یا دیگر چیزها را مُنافیِ دَستیازیِ او به فضائحِ فرهنگی نباید پنداشت! استاد فانی در این میان عبارتی کوتاه گفت که در خاطرم نقش بسته است و بارها در درازنایِ این سالها صِدقِ سخنِ حکیمانهاش را آزمودهام. گفت:
«در ایران هیچ چیزی دَلیلِ هیچ چیزی نمیشَوَد!».
راست گفت. ... خَیْرُ الکَلامِ ما قَلَّ وَ دَلّ.
«پَنْدِ حَکیمْ مَحضِ صَوابَست و عیْنِ خیْر
فَرخُنْده آن کَسی که به سَمْعِ رِضا شَنید»
گسستن تار و پودی از دانش...
جواد رنجبر درخشیلر
استاد علوم سیاسی
مرگ مردی در ۸۰ سالگی یا بیشتر طبیعی است و اصلاً مرگ حق است و مهمترین و شاید تنها عدالت در هستی باشد. درگذشتِ استاد کامران فانی، در ۸۱ سالگی، بعد از عمری کوشش در راه فرهنگ، بعد از سالها بُردن لذت معاشقه با کلمات، چنین است و شاید این روزها مرگ خود چارهای باشد بر این بیچارگیهای تمام نشدنی، اما نمیتوان نشست و دید مرگ را که به نوبت ریشههای ما را میزند.
امروز فانی، دیروز تقوایی، در این سالها شجریان، مشایخی، انتظامی، پزشکزاد و مرحوم استاد طباطبایی رفتند و خیلیهای دیگر، استادان، بنیانگذاران و اولها رفتند و تنها تَن خود را از زمین و روح خود را از جهانِ معنوی ما نبردند.
آنها سبک زندگی، روش علمی، بینش ژرف، دقت نظری، زبان پارسی درست، پشتکار و ممارست خود را با خود بردند.
وقتی ساختمانی فرو میریزد هنر معماری آن، طرح و نقشهٔ استادانهاش و زندگیها که در آن خانه کرده شده، لذتها و دردها، با هم فرو میریزد.
مرگ استادان و بزرگان چون گسستن تار و پودی از دانش و عشق و تجربههای گرانبهاست. ریختن نوعی از ایرانی بودن است که امروز نهتنها دریافته نمیشود، بلکه تحقیر هم میشود.
روح استاد کامران فانی شاد!
کوشش بی نمایش برای معرفت
موسی اکرمی
استاد دانشگاه تهران
آنچه در کارنامهی فانی اهمیت ویژه دارد، نقش او در «زیرساختهای معرفت» بر بافتار عشق به فرهنگ و کتاب است. او نظریهپردازی پرسر و صدا نبود، ولی بدون کار کسانی چون او، فلسفه، الهیات، تاریخ و علوم انسانی امکان تداوم دقیق و انتقادی ندارند.
دانشنامهنویسی، و کتابداری علمی کارهایی شاید کمادعا ولی بسیار بنیادیناند؛ کارهایی که حافظ حافظهی عقلانی یک فرهنگاند.
عضویت فعال او در دانشنامه تشیع نمونهروشنی از این نقش است.
دانشنامهنویسی، بهویژه در حوزههای دینی و فرهنگی حساس، نیازمند ترکیبی از دقت علمی، بیطرفی نسبی، آشنایی عمیق با منابع و پرهیز از داوریهای شتابزده است. فانی در این عرصه، نماینده نوعی عقلانیت آرام و مسئول است که کمتر اسیر ایدئولوژی و بیشتر وفادار به متن و منبع است.
کامران فانی همچنین الگوئی از «روشنفکری غیرنمایشی» بود. در زمانهای که روشنفکری گاه با هیاهو و حضور دائمی در رسانهها تعریف میشود، او نشان داد که میتوان عمیقاً روشنفکر بود، بیآنکه مدام در مرکز توجه ایستاد.
این گونه روشنفکری، بیش از آنکه بر خطابه استوار باشد، بر کارِ دقیق، مداومت و انباشت آرام دانش و یاریرسانی به تحقق برنامههای انتشاراتی بنیادین زمانبَر است.
اهمیت کامران فانی هم در آن اثری است که نوشته یا ترجمه یا سرپرستی کرده است، و هم در شیوهای که فرهنگ را زیسته است: با فروتنی علمی، احترام به متن، وفاداری به زبان پارسی و تعهد به انتقال دقیق دانش. در دورانی که فرهنگ بیش از هر چیز به «حافظهی قابل اعتماد» نیاز دارد، نقش او را باید جدی گرفت و قدر دانست.
شناخت و نکوداشت یاد چهرههابی چون کامران فانی، بهراستی نکوداشت خودِ فرهنگ است، فرهنگی که اگر باید بر جای بماند و ببالد، به همین کوششهای خاموش ولی بنیادین نیازمند است.
فانی همیشه باقی است
عارف خرمشاهی
ویراستار
استاد کامران (رضوانالله) فانی (۲۵ فروردین ۱۳۲۳ ـ۲۲ آذر۱۴۰۴) پیش و بیش از آنکه نویسنده، مترجم، کتابدار و کتابشناس باشد، به معنی واقعی کلمه، انسان بودو انسان را رعایت میکرد. آشنایی من با استاد فانی به واسطه پدرم بود؛ چرا که استاد فانی که ما او را «عمو فانی» صدا میکردیم، رفیق خانه و گرمابه و گلستان پدرم بود و من در کودکی، در تمام مهمانیهای خانوادگی ایشان را میدیدم: دوستی پدرم و استاد فانی تا به آن حد بود که دوستان و همکاران پدرم و استاد فانی آنها را «فانی ـ شاهی» میخواندند. هر دوی آنها متولد قزوین بودند و تقریباً همسن بودند؛ هر دوی آنها هم دبیرستانی بودند و بعد از قبولی در کنکور از رشته پزشکی انصراف داده بودند و به رشته زبان و ادبیات فارسی تغییر رشته داده بودند؛ دوران خدمت سربازی را با هم طی کرده بودند؛ هر دو عاشق کتاب بودند و به ایران فرهنگی و فرهنگ ایرانی عشق میورزیدند و در نهایت اینکه در مرکز خدمات کتابداری با هم همکار بودند. هیچ وقت ندیدم که این دو دوست همدل و همراه، علیرغم اختلاف عقیدتی بنیادین، باهم نامهربانانه رفتار کنند و کوچکترین نقار و نزاعی با هم داشته باشند. شاید تنها اختلاف این دو دوست دیرین در آن است که مطالعات و پژوهشهای پدرم بیشتر در دو حوزه حافظ پژوهی و قرآن پژوهی متمرکز است، اما مطالعات و پژوهشهای استاد فانی بیحد و مرز بود و از فیزیک تا فلسفه، از تاریخ تا جغرافیا و از شرق تا غرب را در بر میگرفت و به قول پدرم از نوادر کسانی بود که دانشش به بینش و فضلش به فرزانگی بدل شده است.
من این بخت و اقبال را داشتهام که با ادیبان، نویسندگان، مترجمان و پژوهشگران متعددی آشنایی داشته باشم و این را نیک دریافتهام که متأسفانه، اصولاً اهالی دانش و محققان، همکاران خود را قبول ندارند و در خلوت و جلوت و در هر فرصت و به هر بهانهای، یکدیگر را میکوبند؛ اما تا به حال ندیدهام و نه شنیدهام که کسی از استاد فانی بدگویی کند و یا دانش بیکران و ژرف استاد فانی را منکر شود و به تعبیر پدرم «نافیِ فانی باشد». استاد فانی نمونه اعلای انسانی فرهیخته و اخلاق مدار بود و به خوبی میدانست که از «زکات دانش، نشر آن است»
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کز او آثار میماند بهجا
فانی را می ستایم
رضا روزبهانی
کارشناس کتاب
کامران فانی را بزرگ میدارم به این دلیل که از آخرین آدمهای جامعالاطراف و علامه ایرانی ست که با هزاران دریغ و تاسف شاید آخرینشان هم باشد. به این دلیل که خلاف بسیارانی چون ما که به آز شهرت و دیده شدن لحظهای از نوشتن و عبث نوشتن نمیمانیم، عمر گرانبهایش را در کنار تالیف و ترجمه آثاری بسیار پرارج، بر خواندن و خواندن و خواندن نهاده. بیدلیل نیست که در کنار اشتهار به دانشنامه متحرک، بسیاری او را کتابخوانترین فرد ایرانی دانستهاند؛ که فیالمثل هر رمانی را که تاکنون منتشر شده باشد خوانده. بزرگ میدارم به خاطر همتی که در معرفی جوانان فرزانه بسیاری به فرهنگ این مملکت به کار بسته. بزرگ میدارم برای عمری که بر سر تالیف و سرویراستاری و سرپرستی دانشنامههای مهم ایران گذاشته. و البته که فانی از زبدهترین کتابشناسان و نسخهشناسان ما ست و البته که فانی از نخستین متخصصین بزرگ علم کتابداری نوین در ایران است و البته که فانی از شاخصترین روشنفکران ایرانی ست که با وجود تعلق خاطرش به تفکر چپ، جایی ایستاده که نه شرقی و نه غربی و نه پیرو جمهوری اسلامی ست. فانی را فارغ از این همه بزرگداشت بدانخاطر دوست دارم که بزرگترین حامی من در ابتدای کارم بوده. اینهمه را گفتم تا به اینجا برسم: طی این دوسالی که به اجبار و گزاف بر صندلی او تکیه زدهام، اندازه ۱۰سال عمرم از سنگینی مسئولیتی که در توان او بوده و در حد من نه، پیر و خم شدهام. فانی را میستایم به خاطر این که خیلی راحت به هر آنچه دلبستگی او ست پشت پا میزند.
همواره در اندیشه ایران
حسن انصاری
اسلام پژوه
خداوند روح استاد کامران فانی را غریق رحمت واسعه خود گرداند. او در عمومی کردن دانش و بالا بردن سطح اطلاع عمومی در ایران چند دهه اخیر سهمی کم نظیر داشت. بسیار خوانده بود از همه جور کتاب و موضوعی، از تاریخ اروپا گرفته تا تاریخ شیشه و کاغذ؛ از تاریخ دموکراسی اروپایی تا تاریخ قبائل آفریقا و آمریکای لاتین؛ از تاریخ اسطوره های یونان قدیم تا رمان های مدرن. بسیار خوش محضر و فروتن و تا اندازه زیادی شاید خجالتی. در محضرش معمولا در گفتگوها دخالت نمی کرد مگر از او پرسش می شد. این تجربه رفاقت محدود من در طی چند سال با استاد کامران فانی و نیز همکاری در ویرایش مداخل اسلامیات یک دانشنامه با اوست. جامعه ما چقدر نیازمند کامران فانی هاست؛ پراطلاع، دقیق در اظهار نظر و همواره در اندیشه «ایران».
یک خاطره
رضا یعقوبی
مترجم
در منزل استاد خرمشاهی بودیم و زندهیاد کامران فانی هم آنجا بود. آن روزها مشغول ترجمه تاریخ فلسفه آنتونی کنی بودم. به ایشان گفتم این جزو اولین کارهای من است، نگرانم خوب از آب درنیاید. گفت: ما هم عمری کار کردیم و آخر دیدیم بهترین کارهایمان، اولین کارهایمان بود. امروز که میبینم آن شور و توان روز به روز کمتر شده، متوجه میشوم منظورش چه بود. بزرگترین دانشنامههای امروز و کارهای مرجع که در دسترس همه است، بسیاریشان بدون همت ایشان عقیم میماند. وسعت دانش و دانستههایش به قدری بود که او را «مرجع متحرک» مینامیدند. لاادری بود و میگفت ادله موافقان و مخالفان وجود باری را ناکافی میداند! با این حال از سرپرستان دانشنامههای اسلامی و قرآنی بود. او را به آرامش و خوی مهربان و روی بازش به اندیشههای مختلف میشناختند. نامش جاودان و یادش گرامی باد.
اندر مناقب استاد فقید علیه الرحمه...
فریبرز خسروی
استاد کتابداری و اسناد
وقتی از او می پرسم؛ چرا کم نویس هستید؟ می گوید: نوشتن وقت مرا تلف می کند و لذت خواندن را از من گرفته و مرا از دانستن باز می دارد! و این پاسخ مردی است که آموختن دانش پزشکی را بر نمی تابد و به ادبیات رو می آورد . سرانجام بخت یار رشته ما شده ، او کارشناس ارشد کتابداری می شود. بیست سال است که افتخار آشنایی و همکاری با کامران فانی نصیبم شده است . در این مدت صفات و ویژگی های گرانسنگی را در او دیده ام که ذکر شمه ای از آنها ، کمترین سپاس از دانشی مردی است که به رغم همگنانش کتابدارمانده و ماندنش موجب سرفرازی حوزه کتابداری و اطلاع رسانی شده است :
هیچ گونه خست علمی نداشته و مخلصانه و صادقانه آنچه را می داند ، دریغ نمی کند و آسمانگونه دریای معلوماتش را ارزانی می دارد. بسیار خاکی و خودمانی است . چنان گرم و صمیمانه وارد بحث می شود که طرفِ گفتگو ، هیچ آدابی نمی جوید !در پی شهرت ، نام و مال نیست. بعید می دانم اکنون که در مرز ۷۰ سالگی است تاکنون ۷ روز هم برای ارتقا ، پایه و گروه و منصب وقت تلف کرده باشد !
در سال ۱۳۸۶ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تصمیم گرفته می شود که مراسمی را برای بزرگداشت او برگزار شود. ظاهرا ً مراسم به دستور! لغو می شود. فردای آن روز وی را ملاقات کردم . با خنده ای ملیح گفتند: «بهتر که لغو شد . فقط موجب زحمت دوستان در انجمن مفاخر شد.» البته تا کنون نیز نفهمیده ام که لغو بزرگداشت فرد شناخته شده ای چون او که از سال ۱۳۸۲ عضو پیوسته فرهنگستان فرهنگ و ادب فارسی ایران است و بیشتر دائرِت المعارف های مطرح ، خود را نیازمند همکاری او دانسته اند با چه استدلالی قابل توجیه است . بسیار مثبت بین است . به قول حضرت مولانا اگر کار آیینه نشان دادن عیب و خوبی است :به روزی صد هزاران عیب و خوبی/ ببیند آینه غوغاش نبود
کار او دیدن نکات مثبت و زیبایی ها و چشم پوشی از خطاها و کاستی هاست . بارها دیده ام که این صفت ارزشمند او موجب دلگرمی نوقلمانی شده است که او در مورد نوشته آنان قضاوت و اظهار نظر کرده است . بسیار نقد پذیر است و کوچکترین تصلبی در آرا و افکارش دیده نمی شود شاید این ویژگی ، حاصل یادگیری و خواندن مداوم او باشد. حیف است که این نوشته پایان یابد و این خاطره ناگفته بماند :
مرحوم دکتر حری ـ سردبیر فصلنامه کتاب ـ بودند. قرار شد که در هر شماره مطلب طنزی در مورد بزرگان کتابداری بنویسم و در فصلنامه با نام مستعار و زیر عنوان «تذکره علما» منتشر شود. مطلب طنزی برای چند نفر از استادان نوشته شد . چون ممکن بود نشر آن طنزها موجب ناراحتی شود، لذا قرار شد قبل از انتشار به رؤیت استادان برسد. عکس العمل ها بسیار درس آموز بود. بعضی از آنان چنان تغییراتی در نوشته داده بودند که یا از قالب طنز خارج شده ، یا بیشتر به مدح نامه تبدیل شده بود که از انتشار آنها خود داری کردم. از آن میان خانم پوری سلطانی و آقای کامران فانی نه تنها از انتشار آن مطالب استقبال، بلکه نویسنده را نیز برای ادامه کار تشویق کردند. حتی آقای فانی مطلب مربوط به خود را ویرایش هم کرد و بعضی نکات ظریف را نیز بر آن افزود. نوشته مربوط به خانم سلطانی با عنوان «اندر احوال خیرالخازنین» و نوشته مربوط به آقای فانی با عنوان «عبد فانی» با کاریکاتوری که کار همکارمان آقای امیری است در فصلنامه کتاب منتشر شد .
به نظر می رسد که حقایق! گفته شده در آن طنز هنوز پابرجاست ؛ لذا خواندن دوباره آن شاید خالی از لطف نباشد :
در احوال عبد فانی
آن نادره اهل دایرۀ ( دایرۀ المعارف) و آن ساحره دارالجنه قزوین، از علمای کتابیه بود. چون به کسوت کتابداری درآمد، نام از رضوان به کامران بگردانید. رضوان را به آن دنیا احالت فرمود و کامرانی این سو برگزید و خود را فانی ملقب ساخت تا دائما ًبر او تذکار باشد که کامرانی این دنیا فانی است! منقول است که در تولد او هفت شبانه روز دایره نواختند و هفت خروار توتون دست پیچ فرموده، تدخین نمودند. همین دو امر موجب اقبال او به دایرۀ المعارف و دخانیات گشت به گونه ای که اگر احدی در توچال دودی هوا کند و یا در لیدن دایرۀ المعارف بچاپد، او در پس قلعه به حالت ابتهاج و انبساط درآمده، ساعت ها به سماعی خوش مشغول می شود.
شبی در خواب دید که گونتراگراس اجنبی پای در کفش قزوینیان کرده و کتاب موش وگربه را به سرقت برده است، از همان نیمه شب ترجمه را آغازید و از روی صدق، وقتی آخرین جمله را قلمی می کرد بر او معلوم گشت که نه چنان بود که او در خواب دیده بلکه بالعکس بوده است. از اعظم اعاظم پژوهندگان (همو که دل شیر می خواهد که از او سؤال کند و یا زبانم لال نقدی بر او بنویسد) یعنی بهاء دین از احوال کامران خان سؤال نمودند، با حالتی مخلصانه فرمود: چهل سال است که یار گرمابه و گلستانیم، ولی معلومم نگشت که من مراد اویم یا او مرید من است. علت قلت آثارش را جویا شدند، فرمود: مگر نشنیده اید که فرموده اند: قرائت صفحه افضل من کتابة سبعین صفحة! از اعظم کرامات او اینکه در این دیار که کار مشترک یک ساله امری محال است، او بیش از ۲۰ سنه است که با طایفه نساء دست به خلقت سرعنوان زده است. وقتی حیرانی خلق را در خلقت این مخلوق دید، علت را با دو لب مبارک چنین بیان داشت:
آنچه را سلطان العلماء فرموده اند بنویس گفته ام چشم و آنچه را گفته اند ننویس با زهم گفته ام چشم!
وقتی دراکل فواکه احدی از انامل ایشان با سکین جفا مجروح گشت خونی به غایت صافی و تمیز جهیدن کرد که یاران را متعحب ساخت که این چه معجزت است که با کبر سن و این خون لعل وار …؟ فرمود: آن را در عدم مناکحت این عبد فانی بجویید: به درستی خیرالکلام ما قل و دل …
«برنده اتومبیلِ اُپِل»
احمدرضا بهرامپور
روزنامه نگار
(کامرانِ فانی؛ از اطلاعاتِ عمومی تا دانشنامهنگاری)
استاد کامران فانی را « دایرۀالمعارفِ متحرّک» لقبدادهاند؛ یا به تعبیرِ درستترِ استاد داریوش شایگان، « دایرۀالمعارفِ متحرک و چیزی نیز برسری»؛ چراکه این دانشها بهشکلی خشک و کلیشهای در ذهنِ ایشان ضبط یا تلانبار نشده بلکه با وجودشان عجین شده و ایشان را به دایرۀالمعارفی فعّال و پویا بدلکرده. شایگان همچنین فانی را با «انسانِ عهدِ رنسانس» میسنجد؛ همان عهدی که مردانش علّامه و همهچیزدان و فرهیخته بودند. غرائب و عجائبِ وجوهِ شخصیتیِ استاد فانی و حالات و روحیاتشان بسیار خواندنی و دلپذیر است. پیشنهادمیکنم برای آگاهی از بخشی از آن جوانب، به شماره ۱۱۱ مجله «بخارا» که یادنامهگونهای است در شناخت و بزرگداشتِ ایشان، مراجعه شود. غرض از این یادداشت اشارهبه ماجرایی است جذّاب که ممکن است برای کسانی تازگی داشتهباشد. این ماجرا را باید سرآغاز حرکتی دانست که موجبمیشود ایشان بعدها به جمعِ دایرۀالمعارفنویسانِ شاخص ایران بپیوندند و درنهایت نیز از طراحان و نویسندگانِ «دانشنامه دانشگستر» شوند. استاد فانی در پاسخ به این پرسش که اتفاقِ مهمِ زندگیتان چه بوده؟ آوردهاند: تازه دیپلم گرفتهبودم که خانوادهام از قزوین به تهران کوچید. آن سالها شبکه دوِ تلویزیون مسابقهای اجرا میکرد که در آن اطلاعاتِ عمومیِ شرکتکنندگان را میسنجیدند. مسابقه هرهفته برگزارمیشد و مرحله نهاییاش نیز آخرِ هر ماه. همسایهمان شبی مرا نیز برای تماشا به تلویزیون بُرد. ازقضا یکی از شرکتکنندگان به خدمتِ سربازی رفتهبود و آن شب مرا جای او نشاندند. دنباله ماجرا از زبانِ خودِ استاد:
«از همان لحظه اول تسلّط خود را نشاندادم و هنوز سؤال تمام نشده، جوابمیدادم. مثلاً وقتی مجری میگفت «عالمِ بزرگ و شاگردِ امامالحرمین ...»، قبلازاینکه جملهاش تمامشود، میگفتم «غزالی». چراکه با خواندنِ تاریخِ ادوارد براون، ترجمه آقای دکتر مجتبایی او را ازپیش شناختهبودم. همه از حاضر جوابی و زمینه اطلاعاتم حیرتکردهبودم. بههرحال شدم پای اصلی و جدیِ آن مسابقه و هرهفته با یک بغل جایزه روانهام میکردند. همیشه چند بسته پُر و پیمان از محصولاتِ بهداشتیِ بِلِنداکس _که برگزارکننده همان مسابقه بود_ بهعلاوه ساعتهای مچی و دیواری، دیگِ زودپز، میزِ تحریر، دوشِ حمام، پتو، رادیو، ضبط، پرده، لباس ورزشی، قاشق و چنگال و از اینگونه وسائل، البته بهجز کتاب _راستی نمیدانم چرا در مسابقهها کتاب به کسی نمیدهند؟_ و گاهی هم از این وسائل بیشاز یکی و دوتا به برنده (که من بودم) میرسید. اضافهها هم نصیبِ همسایهها و افراد فامیل میشد و بهاینترتیب تمام وسائلِ خانهمان واقعاً نو شد و درآخر هم یک اتومبیلِ اُپِلِ دودَرِ آلمانی جایزهگرفتم که توسطِ داییام چهاردههزار تومان فروخت. خلاصه این مسابقه پولدارمانکرد. تقریباً همه آنهایی که تلویزیون داشتند این مسابقه را میدیدند الا خودِ من، چون بهصورتِ زنده اجرا و پخشمیشد. بهاینترتیب انگشتنما و آدمِ مشهوری شدهبودم و در بیشترِ جاها مرا به هم نشانمیدادند.» (بخارا، شماره ۱۱۱، فروردین_اردیبهشت ۱۳۹۵، صص ۹_۲۲۸).

شما چه نظری دارید؟