بیسابقه بودن این حمایت عنصر مهمی در کارزار همه جانبه علیه فلسطینی بودن، این پرسش را ایجاد میکند که چگونه میتوان رفتار آمریکا در بحران غزه را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ در پاسخ به این پرسش کلیدی، مفهوم جدائی ناپذیری، ظرفیت کلانی برای تحمیل رفتار آمریکا دارد.
بحران غزه نشان داد که بین اسرائیل و آمریکائی، جدائی ناپذیری ساختاری وجود دارد. این بحران جدائی ناپذیری سیاست داخلی و سیاست خارجی آمریکا را نیز به نمایش گذاشت و سرانجام جدائی ناپذیری آمریکا از بحران های منطقه خاورمیانه و غرب آسیا عیان شد.
روابط آمریکا و اسرائیل، علیرغم تنش های موضعی، در ذات و ساختار به هم گره خورده است. در بیش از 70 سالی که از تأسیس رژیم صهیونیستی میگذرد، این جدائی ناپذیری نه تنها پایداری نشان داده، بلکه عمیقتر شده است.
معنای این موضوع آن است که آمریکا نه فقط ناظر بیطرفی در منازعات خاورمیانه نبوده بلکه به صورت پیوسته، وزن خود را به سمت اسرائیل داده است. این خود روشن کننده این واقعیت است که امریکا نه فقط راه حلی برای مسئله فلسطین نیست بلکه خود بخشی مهم از مسئله است. در ارزیابی ریشه این جدائی ناپذیری سخن بسیار رفته است. اما بیتردید، یکی از اصلیترین دلایل، شرایط سیاسی داخلی آمریکا است.
اسرائیل صرفاً موضوعی در سیاست خارجی ایالات متحده نیست. اسرائیل یکی از اصلیترین موضوعات سیاست داخلی می باشد. در این خصوص باید گفت که در سال 1948 زمانی که بحث فلسطین در دستور کار مجمع عمومی قرار گرفت و مجمع عمومی به تأسیس دو دولت و البته فقط یکی از آن دو یعنی اسرائیل تأسیس شد و مسأله شناسایی رژیم صهیونیستی، پیش آمد، وزارت خارجه آمریکا به رئیس جمهوری وقت توصیه کرد که آمریکا در شناسائی رژیم جدید صهیونیستی و واقعیتهای صحنه فلسطین عجلهای به خرج ندهد ولی رئیس جمهوری به فاصله 12 دقیقه بعد از اعلام نتیجه رأیگیری مجمع عمومی، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت.
دلایل داخلی حمایت از رژیم صهیونیستی به خاطر عمق و گسترده فعالیتهای طرفداران اسرائیل به گونهای است که پاتریک بیوکنان که خود از محافظه کاران و جمهوریخواهان بوده و مدتی سخنران رئیس جمهور آمریکا، در دهه هشتاد میلادی بود میگفت کنگره آمریکا بخشی از سرزمین ماست که توسط اسرائیل اشغال شده است.
در عین شناسائی این پدیده یعنی جدائی ناپذیری سیاست داخلی و خارجی ایالت متحده در موضوع رژیم صهیونیستی باید گفت که شدت و حدت رفتار غیرانسانی این رژیم به گونهای بوده که در سالهای اخیر، در جامعه امریکا به طور کلی و در جامعه یهودیان آن کشور به طور خاص، شکاف های قابل ملاحظهای نسبت به حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی ایجاد شده است، اما به نظر میرسد شکافها به گونهای نیست که در اصل جدائی ناپذیری سیاست داخلی و خارجی امریکا در قضیه اسرائیل خدشهای جدی وارد کرده باشند.
فراتر از موضوع فوق، بحران غزه نشان داد که امریکا در شطرنج استراتژیک خاورمیانه، کنشگری پایدار است. معنای این گزاره آن است که آمریکا منطقه را ترک نکرده است بین آمریکا و چالشهای خاورمیانه جدائی ناپذیری وجود دارد. هر پروندهای در منطقه خاورمیانه و غرب آمریکا پیوستی آمریکائی دارد. این پیوست لایه های رنگارنگ و گوناگون استراتژیک، نظامی، سیاسی و اجتماعی دارد در کمتر بحرانی، چندلایگی جدائی ناپذیری امریکا از خاورمیانه، مانند بحران غزه نمایان می شود.
اما آنچه در این جدائی ناپذیری آمریکا، رژیم صهیونیستی، جدائی ناپذیری سیاست داخلی و خارجی آمریکا در رابطه با اسرائیل و جدائی ناپذیری آمریکا از منطقه خاورمیانه روشن می شود، چهره پلشت، زشت وناهنجارسیاستهایی است که آمریکا را با بحرانهای عمیق مشروعیت و مقبولیت روبرو کرده است. در کمتر بحرانی، آمریکا، این چنین از نظر اخلاقی و هنجاری، تناقضها و تضادهای خود را عریان کرده است. آمریکا سهیم، شریک و همراه همه جنایتهایی است که رژیم صهیونیستی مرتکب می شود.
هر چند که جدائی های سه گانهای که به آنها اشارت رفت، رفتار پایدار ایالات متحده را به تصویر میکشند، اما باید درنظر داشت که پلشتی، ناهنجاری و جنایت در هیچ برهه زمانی و در هیچ نقطهای از جهان پایدار نبوده و نیست. کنشگران در عرصه خاورمیانه متعددند و کنشهائی، سرنوشت ساز و سرانجام آفرین هستند که پایداری اخلاقی و هنجاری را دنبال میکنند.اشغال سرزمینهای دیگران نمیتواند پایدار باشد آنچه پایدار است پایداری در پایان دادن به ناهنجاری ها است.