شنبه ۷ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۰
نظرات: ۰
۰
-
رفتار روحانی پس از رد صلاحیت چه خواهد بود؟

روحانی پایگاه جدی اجتماعی (همچون خاتمی) و یا پایگاه جدی سنتی (همچون ناطق‌نوری) و یا پایگاه جدی تاریخی (در حد هاشمی‌رفسنجانی) ندارد که او را در موقعیت سیاسی جدید، از ارتباط و پیوند با سطوح عالی ساختار سیاسی بی‌نیاز کند و یک‌شبه، تصویر او به‌عنوان مقامی حکومتی به چهره‌ای با مشی مدنی و انتقادی در جامعه سیاسی ایران تغییر کند.

هم میهن نوشت: گمانه‌ای که درباره تاثیر و پیامد ردصلاحیت بر موقعیت سیاسی روحانی می‌توان زد، این است که این اتفاق، نه‌تنها چندان آورده مثبتی برای او ندارد؛ بلکه می‌تواند به‌نوعی نقطه پایانی بر زندگی سیاسی او (در صورت تداوم روند موجود در ساخت سیاسی) باشد.

از این منظر، روحانی شخصیت سیاسی متفاوت و متمایزی از حاشیه‌نشینان نامداری چون سیدمحمد خاتمی، علی‌اکبر ناطق‌نوری و حتی هاشمی‌رفسنجانی است. روحانی در قیاس با این شخصیت‌ها، وجهه سیاسی-امنیتی بسیار پررنگی دارد و عملاً، برگ برنده او در دنیای سیاست، انتساب و اتصال به نهادهای عالی نظام و شخص رهبری است. موقعیتی که تا پیش از دوران ریاست‌جمهوری‌اش از آن برخوردار بود و حتی روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد که مدام بر دوران مسئولیت روحانی و دیپلمات‌هایش در پرونده هسته‌ای ایران می‌تاخت؛ چندان این انتساب و اتصال را کمرنگ نساخت.

واکنش اخیر رادیکال‌هایی چون حسین شریعتمداری به ردصلاحیت روحانی و طرح این ادعا که او در انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم (1396) نیز باید ردصلاحیت می‌شد؛ نوعی تایید شنیده‌ها و گزارش‌های غیررسمی در همان زمان است که خبر می‌داد تاییدصلاحیت روحانی در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش با تصمیم عالی‌ترین سطوح نظام سیاسی و برخلاف خواست شورای‌نگهبان و نیروهای رادیکال خالص‌ساز صورت گرفته است. با چنین پیش‌زمینه تاریخی است که طیفی از ناظران، به پیامدهای ردصلاحیت روحانی چندان خوشبین نیستند و این رخداد را نشانه‌ای از گسست کامل و قطعی او از ساختار سیاسی تلقی می‌کنند که جز در صورت تغییر جدی در معادلات کلان قدرت، بعید است به شرایط و روابط سابق بازگردد.

ضمن آنکه (چنان که گفته شد)، روحانی پایگاه جدی اجتماعی (همچون خاتمی) و یا پایگاه جدی سنتی (همچون ناطق‌نوری) و یا پایگاه جدی تاریخی (در حد هاشمی‌رفسنجانی) ندارد که او را در موقعیت سیاسی جدید، از ارتباط و پیوند با سطوح عالی ساختار سیاسی بی‌نیاز کند و یک‌شبه، تصویر او به‌عنوان مقامی حکومتی به چهره‌ای با مشی مدنی و انتقادی در جامعه سیاسی ایران تغییر کند.

ضمن آنکه چنین تغییری، آورده چندانی هم برای روحانی ندارد و در بهترین حالت، او را در خارج ساخت قدرت همسایه و همنشین خاتمی و ناطق‌نوری و سیدحسن خمینی می‌کند. چنین ترکیبی شاید از جهت به چالش کشیدن وزن جریان حاکم مفید باشد؛ اما در واقعیت سیاسی و با توجه به رخدادهای کلیدی سال‌های آتی، چندان کارکردی نه برای خود این شخصیت‌ها و نه بدنه اجتماعی مخالف خالص‌سازان و تندروها نخواهد داشت.

با چنین نگاهی، انتظار می‌رود حسن روحانی درعین‌حال که مواضع انتقادی خود را در قبال جریان حاکم حفظ و تقویت می‌کند؛ درعین‌حال، بکوشد اتصال و ارتباط خود را با کلیت نظام و شخص رهبری احیا و تقویت کند. روحانی البته خود نیز به اهمیت و ضرورت اتخاذ چنین راهبردی واقف است. چنان‌که در همین بیانیه اخیر، میان شورای نگهبان و ردصلاحیت‌کنندگان با رهبری مرزبندی می‌کند. همچنین، او در دیدار اخیرش با جمعی از روزنامه‌نگاران تاکید کرد که بین جریانی که آن را «اقلیت حاکم» می‌خواند، با «نظام و رهبری» باید تفاوت قائل شد و بر همین مبنا نیز بود که راهبرد سیاسی میانه‌روها در شرایط امروز ایران را «احیای قانون اساسی و بازگشت به آن» دانست.

در سطح میانه تحلیل که متوجه نهادها و ساختارهای سیاسی موجود است، ردصلاحیت روحانی از منظر ارتباط و تاثیر آن بر دوره آینده مجلس خبرگان محل بحث قرار می‌گیرد. در این سطح، صریح‌ترین گفتار را شخص روحانی در اولین سخنرانی‌اش پس از ثبت‌نام در انتخابات خبرگان رهبری ایراد کرد.

آنجا که گفت: «از خداوند برای مقام معظم رهبری عمر طولانی توأم با توفیق بیشتر را طلب می‌کنیم، ولی هرچه زمان بگذرد احتمال آن روز مبادا بیشتر می‌شود که خبرگان بخواهد وارد بحث انتخاب ولی‌فقیه شود. در ذهن خودم خیلی بالا پایین کردم که بروم ثبت‌نام کنم یا نه، گفتم اگر به‌عنوان یک نفر در خبرگان احتمال دهم که تأثیرگذار هستم، برای آینده و امروز اقدامی نکنم، مسئولم.

مگر اینکه یقین داشته باشم که هیچ کاری از من ساخته نیست. من بر مبنای این تکلیف ثبت‌نام کردم. با دوستان هم مشورت کردم و تعداد معتنابهی معتقد بودند که باید ثبت‌نام کنم».

به بیان دیگر، روحانی در این بخش نیز احساس می‌کرد می‌تواند در زمان ضرورت، نقشی مشابه هاشمی‌رفسنجانی را ایفا کند. اگر پس از ردصلاحیت، برخی ناظران تصور می‌کنند روحانی می‌تواند نقشی برانگیزاننده در سطح هاشمی‌رفسنجانی 1392 را ایفا کند و بدنه اجتماعی را جهت رای اعتراضی یا ایجابی در انتخابات خبرگان و مجلس بسیج کند؛ اما در سطح دوم تحلیل و از منظر اهمیت مجلس خبرگان، روحانی انتظار داشت بتواند نقشی مشابه هاشمی‌رفسنجانی خرداد 1368 را ایفا کند و به‌رغم اقلیت بودن در خبرگان، بتواند بر تصمیم دیگران و حتی مخالفان سیاسی خود تاثیر بگذارد.

در واقع، بسیاری از ناظران نیز تصور می‌کنند اصلی‌ترین عامل ردصلاحیت روحانی، همین نگرانی از نقش‌آفرینی احتمالی او در تحولات آتی و تاثیرگذاری بر روند و معادلات جانشینی است. احتمالی که هرچند اندک و دور از ذهن هم باشد، چنان اهمیت بالایی دارد که طراحان پروژه آینده سیاسی ایران را وا می‌دارد، از کنار آن نگذرند و پیش از آنکه چشمه پر شود، سر آن را با بیل ببندند. به عبارت صریح‌تر، بستن راه روحانی در خبرگان، معنایی جز گشودن راه برای دیگران در تحولات آتی ایران ندارد.

اما ردصلاحیت روحانی، در سطحی کلان‌تر و از منظر جامعه‌شناسی سیاسی تحولات ایران نیز واجد معنا و پیام‌های مهم و احتمالاً، ماندگاری است. در این سطح تحلیل کلان، حذف چهره‌هایی چون حسن روحانی که از پیشقراولان انقلاب و چهره‌های سیاستمدار عضو جامعه روحانیت مبارز و دارای ارتباط و انتساب بسیار نزدیک با عالی‌ترین سطح نظام سیاسی شناخته می‌شوند، فراتر از شخص روحانی و یا تاثیری که چهره‌هایی چون او در تحولات سیاسی یا خبرگان آتی می‌توانند برجای گذارند، موضوع بررسی قرار می‌گیرد.

از این منظر، ردصلاحیت روحانی (و پیش از او، نیروهای ریشه‌دار دیگری در روحانیت سنتی و سابقه‌داران انقلابی همچون هاشمی‌رفسنجانی، ناطق‌نوری، علی لاریجانی و...) نماد بارزی از افول موقعیت روحانیت و نیروی سنت در مناسبات سیاسی امروز ایران تلقی می‌شود. مناسباتی که در آن، ساخت قدرت در میان سه نیروی اصلی «سنت»، «مدرن» و «بنیادگرا» به دلایل مختلف و از پس روند طولانی تحولات و اتفاقات، به جایی رسیده که تکیه‌گاه اصلی خود را بنیادگرایان قرار داده است و به‌تدریج، به سمت ساختاری تک‌پایه در حال حرکت است که در میان سه نیروی اجتماعی-سیاسی اصلی، صرفاً به بنیادگرایان تکیه می‌کند. پچ

در چنین روندی است که به حاشیه راندن روحانیت و نیروهای سنتی نیز، همچون به حاشیه راندن نیروهای مدرن و سکولار اتفاقی طبیعی و بدیهی تصویر و تصور می‌شود. روندی که در حوزه‌های مختلف زیست سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی امروز ایران، قابل مشاهده است و در نتیجه آن، پرچم خالص‌سازی بر همه حوزه‌ها و نهادها افراشته می‌شود. رخدادهای نمادینی چون تعیین روزی به نام پدر معنوی خالص‌سازان و بنیادگرایان دینی و در مقابل، سکوت و سانسور رسانه و گفتمان رسمی در قبال چهره‌هایی چون هاشمی‌رفسنجانی در چارچوب همین روند قابل تبیین است. ردصلاحیت حسن روحانی نیز، برگ دیگری است در سناریویی که خالص‌سازان برای آینده ایران نوشته‌اند و چاره‌ای جز به صحنه بردن آن نداشتند...

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی