اطلاعات نوشت: در ابتدای این مراسم رضا رفیع، شاعر، طنزپرداز و روزنامهنگار درباره مرحوم علومی گفت: محمدعلی علومی برای خودش عنوان «قصهگوی مردم» را برگزیده بود زیرا نگاهی به فرهنگ و سنت ایرانی داشت و بر این اعتقاد بود که با این پشتوانه تمدنی کهن و فکر و فرهنگ، باید وارد دنیای معاصر شد. این بود که خودش هم در عین مطالعه و اشراف بر آثار و متون کهن ادبیات فارسی، در ادبیات معاصر ایران و جهان مطالعه میکرد و از همان آغازین روزهای نوشتن در اواخر دهه 60 که فعالیتش در روزنامه اطلاعات شروع شد و در اوایل دهه 70، در زمینه ادبیات معاصر صاحبنظر بود و مقالاتش در ماهنامه ادبی«ادبستان»، شاهد این مدعا است.
وی افزود: علومی زاده 16 فروردین 1340 بود و عجیب اینکه در 16 اردیبهشت امسال درگذشت و پلاک خانهاش هم 16 بود! بزرگداشت این مرحوم در روزی است که در ایران باستان جشن تیرگان برگزار میشد و ابوریحان بیرونی هم در آثارش آورده است که «در این روز نویسندگان را گرامی میداشتند.» گرامیداشت آقای علومی با گرامیداشت قلم و ادب درهمآمیخت و این دو از هم تفکیکپذیر نیستند. او نویسندهای خلاق و عاشق نوشتن بود؛ مثل مولانا که میگوید «میرفت و از او شعر میریخت!»
*پژوهشگر فرهنگ عامه ایران
در ادامه، سید عباس صالحی، مدیرمسؤول روزنامه اطلاعات طی سخنانی بیان کرد: یادی میکنم از زندهیاد دعایی که شمع انجمن فرهیختگان فرهنگ، ادب و هنر ایران بود و جمع کثیری بر گرد این شمع میچرخیدند و یکی از آنان زندهیاد علومی بود که در روزنامه اطلاعات، ماهنامه ادبستان و مجله جوانان فعالیت داشت. کتاب «عطای پهلوان» یکی از آثار اوست که توسط انتشارات اطلاعات منتشر شد. آقای دعایی هم به زندگینامه عطا احمدی به عنوان فردی که فرهنگ آموزش ایرانی و خیریه فرهنگی را در کرمان ترویج کرده بود، علاقه ویژهای داشت و کتاب «عطای پهلوان» مرحوم علومی، روایت داستانی و اسطورهای این شخصیت کمنظیر بود.
وی افزود: من از آنجایی که با مرحوم علومی معاشرت نزدیک نداشتم، نمیتوانم یک روایت شخصی و بیواسطه از او ارائه دهم. روایت من از طریق آثار اوست و برداشت باواسطه خودم را از آثارش بیان میکنم. آقای علومی در حوزههای مختلف فعالیت کرده است؛ او پژوهشگر فرهنگ عامه ایران و بهطور خاص اقلیم کرمان، منتقد، داستاننویس، اسطورهشناس و نمادشناس بود. اگر به زندگی علومی توجه کنیم، این پرسش مطرح میشود که آیا ما با یک شخصیت متکثر روبرو هستیم که در حوزههای متعدد کار کردهاست؟ آیا این کثرتها در کثرتشان میمانند یا یک منظومه معنایی واحدی در شخصیت علومی وجود دارد و میتوانیم به آن ارجاع دهیم؟ برداشت من از این نقطه آغاز میشود.
صالحی یادآور شد: علومی در سال ۱۳۵۸وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. او با توجه به رشته تحصیلیاش و شرایط دانشگاهها در آن سال ها، با مسأله افول یا حتی زوال هویت ایرانی مواجه شد. مسأله هویت ایرانی از دهه 50 در ایران پررنگ شده بود و جریانهای چپ، اسلام سیاسی و غیره در محیطهای دانشگاهی فعالیت میکردند. سوال این بود که ما چگونه میخواهیم با خطر زوال هویت ایرانی مواجه شویم؟ مرحوم علومی به این نتیجه رسید که ادبیات میتواند هویت ایرانی را حفظ کند و قلعه اصلی حفاظت از آن باشد .
سرپرست مؤسسه اطلاعات گفت: علومی قصه ایران و ایرانی را جانمایه این صیانت میداند. ما ملت قصهگو بودیم و هستیم؛ تاریخ ما، تاریخی پر از قصه است؛ از دوران مهرپرستی و زرتشتی و مانوی گرفته تا دوران بعد از ورود اسلام، قصه، ایران را ساخته و پرداختهاست. علومی از این منظر به موضوع هویت ایرانی توجه میکند. جانمایه معنایی قصههای ایرانی، اسطورهها هستند.
اسطورهها هستند که در رنجهای فردی و جمعی پناهگاه ایران بودند. اسطورهها رویاهای ایران و ایرانی را ساخته و پرداختهاند. نتیجه اینکه علومی در فضای حوادث پس از انقلاب به بقای هویت ایرانی توجه کرد و آن را در قصه جستجو کرد و در قصهها به دنبال اسطوره بود. از همینجاست که او به منابع و میراث مکتوب قصه ایرانی توجه دارد. توجه او به شاهنامه و همچنین طنز در آثار مولانا و سعدی از این منظر است. به همین دلیل است که در میراث مکتوب میتوانیم قصه ایرانی را کشف کنیم.
صالحی افزود: توجه علومی به فرهنگ عامه نیز از این منظر است که میتوانند تاریخ قصهگویی را بازگویی کنند. علومی میخواست ادبیات داستانی از قصه ایرانی به قصه معاصر برسد و خود در داستان هایی که نوشت این مسیر را پیمود.
*فروتن و شکیبا و چندساحتی
علیاصغر شیرزادی، داستان نویس و روزنامهنگار پیشکسوت در ادامه مراسم طی سخنانی گفت: مرحوم علومی سالیان زیادی رفیق من بود و یک هفته قبل از فوتش، یک مکالمه تلفنی طولانی داشتیم و چند دقیقه بعدش یک پیام صوتی برای من فرستاد که هنوز دارم و تنها چیزی است که مرا تسلی میدهد؛ این که «پایان من هم همین است! »
این نویسنده افزود: محمدعلی علومی یکی از چند نفر سرآمدان کل تاریخ ادبیات داستانی است، ولی فروتن و شکیبا و چندساحتی بود. در داستاننویسی قواعد و تکنیکهایی وجود دارد که علومی علاوه بر اشراف بر آن اصول داستاننویسی، بهصورت کنترلشده و در مفهوم هنری تمامعیار مینوشت و سخنش افسون داشت؛ به این معنا که بار اول که میخوانیم درگیر مفاهیم میشویم و در بار دوم خواندن، به درک تازهای از متن نایل میآییم. من از نخستین داستان کوتاهی که از علومی خواندم، فهمیدم که میتواند در این عرصه سرآمد باشد.
شیرزادی یادآور شد: در آخرین گفتگویم با علومی، از من پرسید آیا من واقعا داستاننویسم؟ این فروتنی و حدشناسی او بسیار شگفتانگیز بود. من فکر میکنم علومی در ژانری که مینوشت، از سرآمدان همه کسانی است که تا امروز نوشتهاند؛ از هدایت و جمالزاده تا امروز. او در داستاننویسی یک بارقه نبوغ داشت .
شیرزادی گفت: او بهرغم ناملایمیهای روزگار، مرد سرآمد «اندوه» بود. اندوه مساوی با افسردگی نیست. در اندوه، خلاقیت و جستجو و خلق زیبایی وجود دارد. کارهای او علاوهبر شاعرانگی، درهمتنیدگی شگرف و طنز داشت. یک شب یکی از آثارش را میخواندم و در بخشی از آن، صحنهای را به تصویر کشیده بود که جادوی کارش، جسم مرا به لرزه درآورد. سال ۸۲بعد از فاجعه زلزله بم، شمار قابلملاحظهای از نزدیکترین اقوامش را از دست داد. یک روز در بم شاهد بودم کسی تهسیگارش را بر ویرانههای آنجا انداخت و علومی از او خواست آن را از آنجا بردارد و نهیب زد: زیر این آوارها، آدمیان زیسته اند...
*احیای بم فرهنگی
یوسف علیخانی، مدیر نشر آموت نیز در این مراسم گفت: اگر خود محمدعلی علومی اینجا بود، درباره خودش چه حرفی میزد. من در دوره سربازی، خبرنگار نیروی زمینی بودم. همان روزها یکی از فرماندهان ترور شده بود و ما را به جنوب فرستادند برای گرفتن اطلاعات درباره این اتفاق. آنجا همه درباره آن فرمانده حرف میزدند ولی هیچکس از او خاطره نمیگفت، همه کلیگویی میکردند و کسی نمیتوانست تصویری از او خلق کند.
وی ادامه داد: بعدها به روزنامه جام جم رفتم و یک روز جمعه که در محل کار بودم، مرحوم رضا رستمی به من گفت بم زلزله آمدهاست. به محمدعلی علومی زنگ بزن و با او مصاحبه کن. من به او که هیچوقت از نزدیک ندیده بودمش زنگ زدم؛ اما او آنقدر با من گرم گرفت که متعجب شدم. او تک به تک از اقوامش نام برد و گفت زیر آوار ماندهاند و تأکید کرد که میخواهد بم فرهنگی را احیا کند. من هم همین جمله را تیتر کردم.
علیخانی افزود: سال 88 من ناشر کوچکی بودم و در نمایشگاه کتاب، آقای علومی را دیدم و باهم شام خوردیم. آن شب، قبل از اینکه داستانهایش را بیاورد، نقاشیهایش را نشان داد. بعد رمانهای «سوگ مغان» و «خانه کوچک» را به من داد. من در مجموع 4 اثر از علومی را منتشر کردم.
وی یادآور شد: بعدها «سوگ مغان» به یک اتفاق بزرگ در ادبیات تبدیل شد. در جلسه نقد آن، بلقیس سلیمانی و دکتر امیرعلی نجومیان سخنرانی کردند. نجومیان جملهای گفت که برای همیشه برای علومی کفایت میکرد؛ این که «این داستان ادامه بوف کور صادق هدایت است.» و این ادعای بزرگی است.
علیخانی تصریح کرد: بعد از مرگ محمدعلی من فهمیدم داستان سوگ مغان، داستان زندگی خود اوست. کتاب «پری باد» هم به گفته منتقدان، داستان 100 سال اخیر ایران است. او برای ایرانشناسی، سراغ مردمشناسی رفت.
*«خاکبندان»
مرجان عالیشاهی، نویسنده نیز در این مراسم گفت: ما جنوبیها مراسمی داریم که «خاکبندان» مینامیمش. ما آیینهای زیادی داریم که آخرش «بندان» است و در آنها چیزی را محکم میکنیم، میبندیم. برای ما بستن مهمتر از باز کردن است؛ پیوند یک اصل اساسی ماست. ما اصلا مراسمی نداریم که در آن جدایی باشد؛ جدایی بین انسانها، بین مفاهیم، حتی بین موضوعات. این آیینها یکجور حفاظ است برای ما، خیالمان راحت میشود که به جایی، به کسی، به چیزی بند شدهایم؛ حتی به خاک.
وی افزود: خاکبندان را بعضی جاها یک هفته بعد از مرگ عزیز ازدسترفته برگزار میکنند، بعضی جاها سه هفته. گاهی هم چهل روز صبر میکنند، مهمان دعوت میکنند، ناهار میدهند، سنگ روی قبر میگذارند، بعدش هم از عزا درمیآیند و اگر مراسم شادی در پیش باشد، برگزارش میکنند. اینجوری به او که رفته پیام میدهند که زندگی ما جریان دارد، تو با خاک، با جهان دیگر، با آن چیزی که نمیشناسیمش خو بگیر رفیق.
این نویسنده گفت: من به رسم شهر و دیار خودمان میخواهم در این مراسم گرامیداشت قصهگوی مردم، مراسم خاکبندان محمدعلی علومی را اعلام کنم تا او که مدتهاست در خاک سرزمینش برای همیشه خفته و با آن خاک پیوند خورده، بداند هرگز از یاد و خاطر دوستانش و دوستداران ادبیات داستانی بیرون نمیرود. آدم باید خیلی خوششانس باشد که قبرش را با کتابهایش ببندند. چطور؟ اینطور که مردم کتابی را توی قفسه کتابفروشی یا کتابخانهای ببینند، اسم نویسنده رویش محمدعلی علومی باشد، آنوقت بیا و ببین چه مراسم قصهبندانی برگزار میشود که به هزار تا مراسم سنگ روی قبر گذاشتن میارزد.
عالیشاهی ادامه داد: چندین شب و چندین روز قصههای نان و آبدار برای مخاطبش دارد که میتواند او را شاد کند. چه خوراک فاتحهخوانیای از خردهروایت و داستان برای اهل قصه بهتر؟ تا مدتها ذهن مخاطب درگیر روایت داستان است، هرچیزی که میبیند، قضاوت میکند، مقایسه میکند، نمیتواند پایمال شدن حق خودش و دیگران را تاب بیاورد، انگار مخاطب میخواهد به جای نویسنده که دستش از دنیا کوتاه است، حرف بزند و اقدام کند. چنین مراسم خاکبندان باشکوهی، اصالت و قدرت خویش را از دل داستان آن نویسنده درمیآورد. این راهم بگویم که ما جنوبیها، خدادادهایم؛ یعنی خدا به ما قدرتهایی داده که آن قدیمها اسطورهها داشتند، نه اینکه اسطورهها متعلق به گذشته هستند، حالا در این زمانه اسطورهسازی کار سخت و زمانبری است. خدا آن تواناییها، آن شگفتیها را داده به یک عده آدم معمولی، یکیاش همین محمدعلی علومی که همه او را نویسندهای توانا میشناسند. این آدمهای معمولی هر وقت خواستهاند، هر وقت خسته شدند، میروند، میروند برای خودشان میمیرند، حتی اگر برای دیگران هرگز نمیرند.
وی گفت: من این را به چشم خودم دیدهام؛ نه یک بار، بارها. بارها دیدهام که مثلا فلانی، آن جنوبی پر از عشق و قصه، چند وقتی توی خودش بوده، یک غروب تلفنش را برداشت زنگ زد به بعضی دوستان و خویشان و احوالی پرسید تا صدایشان را بشنود، بعد رفت، رفت برای خودش مرد، نه برای دوستانش، نه برای خویشانش. همه خبردار شدند او از جهان رفته، تازه فهمیدند او اسطوره بوده، از همانها که در جسم یک آدم معمولی مدتی سعی کرد ولی بعد که خسته شد، گذاشت و برای همیشه رفت.
شاید بهمنی بوده که وسط چله تابستان میتوانست خودش را برساند به بیانها تا از رنج بوتههای خار بکاهد. شاید هم مرغی بوده که هر کسی پر او را آتش میزده، یک کتاب قصه میگذاشته جلویش. به هر حال محمدعلی علومی را نمیشود به هیچ شکلی جدا از اسطوره، داستان و فرهنگ و هنر ایرانزمین تصور کرد؛ چه آن زمان که بین ما بود و چه این زمان که دیگر نیست. خودش هم خوب میدانست همه جان و وجودش به فرهنگ غنی وابسته است ولی هیهات که زبان گفتههای دردآلود او را کمتر شنیدهاند.
آقای علومی عزیز، ما آن جماعتی هستیم شبیه قصهها شبیه خیال که در جهان چیزی جز داستان نمیتواند تسکینمان بدهد. تا وقتی زنده هستیم، به یاد شما خواهیم بود .
شاد باشید
عبدالوهاب علومی نیز در این مراسم با اشاره به روز درگذشت برادرش، گفت: فکر میکنم حق برادری را بهجا نیاوردم و این حسرت و افسوس برای من به جا باقی مانده است.
برادر محمدعلی علومی دیدگاه انتقادی علومی را یادآور شد و ادامه داد: به یاد ندارم روزی در کنار او باشم و لبخند به لب نداشته باشد.
او با بیان خاطرهای از نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران گفت: توصیه محمدعلی علومی این بود که شاد باشید.
در ادامه برنامه، دکتر مجید فدایی فیلمساز و سازنده مستندی درباره محمدعلی علومی خطاب به حضار گفت: آقای علومی به سینما علاقه داشت و دوست داشت در سینمای ایران بهعنوان فیلمنامهنویس مطرح شود. او فیلم زیاد میدید. ما برای ساخت فیلم 3سال با او همکاری داشتیم. ما ساعتها از او فیلم گرفتیم و او درباره آثارش صحبت کرد.
وی ادامه داد: فیلمی که امروز میبینید، چکیده چیزی است که ما ساختیم. این فیلم با بودجه شخصی ساخته شد. وقتی خبر مرگ او را شنیدم، ساعتها ویدیوهای که از او گرفته بودم را نگاه کردم تا نظر او را درباره مرگ بفهمم؛ زیرا او درباره انواع مرگ صحبت میکند و از قول بودا میگوید «بسان کرگدن، تنها سفر کن.» او مرگآگاه بود و از مرگ نمیترسید و این برای من درسآموز است.
در پایان این مراسم مستند محمدعلی علومی، قصهگوی مردم نمایش درآمد و از کتاب ادبستان محمدعلی علومی رونمایی و همچنین به منور دبستانی همسر علومی لوح تقدیر اهدا شد.