حمید یزدان‌پرست
بخش ششم

زرتشت به دست تورانیان ( آریایی‌های بیابانگرد) شهید و احتمالاً در مزارشریف به خاک سپرده شد؛ یعنی استان بلخ در افغانستان امروز که  پس از اسلام آنجا را مرقد امام علی(ع) تصور کردند و این امر نشان دهندة اهمیت و قداست فوق‌العادة آن مزار در نظر قاطبة مردم است که به چنان بزرگواری نسبت داده شد. کتاب مقدس زردشتیان نیز  در حمله اسکندر از بین رفت و مشهور است در عصر ساسانی بر روی دوازده‌هزار پوست گاو مکتوب گردید. ممکن است اجمالی از این مطالب در عبارات حدیث منعکس شده باشد.

تا اینجا مطالبی از تفاسیر قرآن کریم مختلف ذکر شد که در ذیل یکی از آیات،  ارتباطی با ایران و ایرانیان یافت می شد، اینک ادامه سخن:

   سوره کهف
۱۴ـ دومین آیه از سوره کهف که به موضوع نوشتار حاضر برمی‌گردد، آیات مربوط به ذوالقرنین است که می‌فرماید: «یسألونک عن ذی‌القرنین...: از تو درباره ذوالقرنین می‏پرسند...» (کهف، ۸۳ـ ۹۸). چون در مقاله «ذوالقرنین یا کوروش» تفصیلاً به این موضوع اشاره شد، از تکرارش پرهیز می‌شود. جز اینکه به طور خلاصه، او همان کوروش هخامنشی است و بر پایه متون متعدد شیعه و سنی، برمی‏آید که بنده‏ای صالح، یکتاپرست، خیرخواه، دعوتگر مردم به سوی هدایت، حجت خدا بر بندگان، فرمانروا، شجاع، دارندة امکانات خاصی‏ از جانب خداوند، همسخن با فرشته (محدّث)، مردم‌دوست، دانا، سازنده و... بود. طبیعی است که چنین کسی در پیشگاه خدا آبرومند و دارای جایگاه معنوی باشد. از این روست که می‏بینیم در برخی‏ دعاها، بر او درود فرستاده شده یا خداوند را به او سوگند داده‏اند و همین نکته به تنهای از ارج و قرب او حکایت می‏کند. فیض کاشانی در تفسیر صافی (ج۲، ص۲۵۹) به نقل از جابر روایت می‏کند: پیامبر(ص) ‏فرمود: «انّ ذاالقرنین کان عبداً صالحاً جعله‏ الله عزوجل حجۀ عَلی عباده...: ذوالقرنین بنده شایسته‏ای بود که خداوند او را حجت بر بندگانش قرار داده بود. او قومش را به سوی خداوند فرا خواند و به تقوای‏ الهی فرمان داد...» نیز نورالثقلین (ج۳، ص۲۹۴)، کنزالدقائق (ج۸، ص۱۴۶)، البرهان (ج۳، ص۶۶۳). ابن بطریق اسدی (م ۶۰۰ق) در العمده (ص۲۶۶) از امام علی(ع)روایت می‏کند: «ذوالقرنین مردی بود که برای خدا خیرخواهی کرد و قومش را به‌ سوی خداوند فراخواند...» نیز  فرمود: «او نه پیامبر بود و نه فرشته، بلکه بنده‏ای بود که خدا را دوست داشت، خدا هم او را دوست داشت و برایش خیرخواهی کرد...» کمال‏الدین (ص۳۹۴)، تفسیر شیخ مفید (ج۱۴، ص۳۸۳)، مجمع‏البیان (ج۶، ص۷۵۶)، تفسیر صافی (ج۳، ص۲۵۹)، منهج‏الصادقین (ج۵، ص۳۶۳) و...

       سورة طه
در سورة مبارکه طه که مکی است، بحث مرتبط با موضوع این نوشتار، عبارت «یومُ الزّینَه: روز زینت و آرایش» است که در بسیاری از تفاسیر برابر با «نوروز» آمده است. در اینجا بی‌آنکه بر درستی این برداشت تأکید شود، تنها به عنوان نمونه‌ای از موارد رواج گسترش فرهنگ ایرانی در میان جوامع اسلامی یاد می‌گردد.
۱۵ ـ فرعون گفت: «ای موسی، آیا آمده‌ای تا با جادوی خود ما را از سرزمین‌مان بیرون کنی؟ ما هم برایت سحری مثل آن خواهیم آورد. پس میان ما و خودت وعده‌گاهی در جایی هموار بگذار که نه ما از آن تخلف کنیم، نه تو.» قال مَوعِدُکُم یومُ الزینۀِ و اَن یُحشَرَ الناسُ ضُحیً: موسی گفت: وعده‌گاه شما روز آرایش (عید) باشد، به شرط اینکه مردم هنگام ظهر جمع شوند. (طه، ۵۷ ـ ۵۹).
مقاتل بن سلیمان (م ۱۵۰ق) در تفسیرش (ج۳، ص۳۰) می‌نویسد: «یومُ الزّینه، یعنی یوم عید لهم فی کل سنۀ یوم واحد و هو یوم النّیروز: روز آرایش، یعنی روز جشن آنها در هر سال که یک روز بود و آن روز نوروز است.» بحرالعلوم (ج۲، ص۴۰۳): «یوم عید لهم، و هو یوم النیروز.» و در تفسیر سوره اعراف (ج۱، ص۵۳۹) عیناً همین را تکرار می‌کند. الجامع لاحکام‌القرآن (ج۱۱، ص۲۱۳) اقوال مختلفی می‌آورد از جمله: «قیل، یوم النیروز». انوارالتنزیل (ج۴، ص۳۱) چند احتمال می‌آورد، ازجمله: «یوم النیروز.» معالم التنزیل(ج ۳، ص۲۶۵): «قیل هو یوم النیروز». در البحر المحیط (ج۷، ص۳۴۸) می‌خوانیم «قیل: یوم النیروز و کان رأس سنتهم: نوروز که آغاز سالشان بود.» در غرائب القرآن (ج۴، ص۵۵۵) آمده: «عن مقاتل: یوم النیروز، و عن سعید بن جبیر: یوم سوق لهم: روز بازارشان.» مثلاً شنبه‌بازار، جمعه‌بازار! میبدی در کشف‌الاسرار می‌نویسد: «این روز زینت، روز عید ایشان بود و گفته‌اند: روز نوروز» (ج۳، ص۶۹۹؛ ج۶، ص۱۴۱) و نیز: «قال ابن عباس: وافق ذلک یوم السُبت فی اول یوم السنه، و هذا یوم النیروز.» (ج۷، ص۱۰۴).
ابوالفتوح رازی در روض‌الجنان (ج۱۳، ص۱۵۹): «سعید بن المسیب گفت: روز بازاری بود ایشان را که خویشتن بیاراستندی و به آن بازار شدندی. بعضی دگر گفتند: روز نوروز بود.» ابن الجوزی در زادالمسیر (ج۵، ص۲۰۶) می‌نویسد: «ابن عباس گفت: روز نوروز مصادف با شنبه.»
در تفسیر روح‌البیان (ج۶، ص۲۷۲) می‌خوانیم: « روز آرایش برابر است با شنبه در نخستین روز سال که همان نوروز باشد و آن اولین روز فروردین ماه است. و معنی نیروز بلغۀ القبط: طلع الماء، ای: علا ماء النیل؛ و بلغۀ العجم: نوروز، ای الیوم الجدید و هو اول السّنه: نوروز به زبان قبطی یعنی آب نمایان شد، یا آب نیل بالا آمد و به زبان فارسی یعنی روز نو، یا روز جدید آغاز سال.
در تفسیر مظهری (ج۶، ص۱۴۷) آمده: «قیل هو یوم النیروز.» همو در تفسیر سوره شعراء هم به روایت بغوی به نقل از ابن‌عباس می‌آورد: «وافق ذلک یوم السبت فی ‌اول یوم ‌السنۀ و هو النّیروز.» (ج۷، ص۶۶). تفسیر المراغی (ج۱۶، ص۱۲۲) می‌گوید: «ای قال موسی: میعادکم الاجتماع یوم عید النیروز...: جشن نوروز سرآغاز سالشان بود، آنگاه که مردم از کارها دست می‌کشیدند و گرد می‌آمدند.» در تفسیرالمنیر (ج۱۶، ص۲۳۳) آمده: قال موسی(ع): «موعد الاجتماع، یوم العید، یوم النیروز، الذی یتزیّن فیه الناس محل اجتماع: روز جشن، روز نوروز باشد که مردم در آن خود را می‌آرایند.» زحیلی در تفسیرالوسیط (ج۲، ص۱۵۲۸) می‌گوید: «موعد الاجتماع یوم الزینه،‌ أی یوم عیدالنیروز، ‌الذی یتزین فیه ‌الناس عاده». فخر رازی در مفاتیح‌الغیب (ج۲۲، ص۶۵) اقوال مختلفی را ذکر می‌کند؛ از جمله: «یوم ‌النیروز.» در مواهب علّیه (ج۱، ص۶۸۷) آمده: «یوم ‌الزینه، روز آرایش قبطیان است و آن روزی عید بوده مر اهل مصر را؛ آراسته در موضعی حاضر شدندی و تماشا کردندی، یا روز نوروز بوده، یا روز عاشورا.» شوکانی در فتح‌القدیر (ج۳، ص۳۷۱) می‌نویسد: «قیل یوم ‌النیروز و قیل...» 
هرچند ممکن است امروزه این برداشت برای عده‌ای شگفت‌انگیز و حتی خرافی‌ باشد که نوروز چه ارتباطی با مصر باستان و حکایت حضرت موسی(ع) دارد؛ اما شایان ذکر است که آیین‌های مفصل و چندروزة نوروز و مراسم مشابه آن در پهنه‌ای بسیار گسترده ـ از ایران و بین‌النهرین (گرفته تا لبنان، مصر (به‌ویژه در اسطورة ازیریس و ایزیس)، یونان و بعدها روم ـ اجرا می‌شد که با وجود اسامی بسیار متفاوتشان، در بر گیرندة عناصر، شخصیت‌ها، رفتارها، سرنوشت‌ها، آیین‌ها و کارکردهای بسیار مشابهی بود از آنجا که در میان این مراکز متنوع، تنها ایران است که در درازنای تاریخ توانسته پیوستگی فرهنگی و ملی خود را حفظ کند، آیین نوروز به نام ایران ثبت شده است و به همین جهت مفسر ایرانی بسیار قدیمی همچون مقاتل بن سلیمان بلخی (متوفای ۱۵۰ق) به دلیل آشنایی با این مراسم، بهتر از دیگران می‌توانسته روزی معین را برای «روز و جشن زینت» مطرح و در حقیقت پیشنهاد کند. برای آشنایی با اجزای این مراسم در مناطق یادشده، به مقاله «اسطوره‌های سنت نوروزی» به قلم نگارنده مراجعه شود.

   سورة حج
نکته مرتبط با موضوع این نوشتار در سوره مدنی حج، ذکر کیفر بدکاران و پاداش نیکان و ازجمله مجازات مشرکان و پاداش نیک پیروان بعضی ادیان است. اینجا قرار دادن مسلمانان، یهودیان، صابئان، مسیحیان و زرتشتیان در یک سو و مشرکان در سوی دیگر و بیان نمونه‌ای از پاداش و پادافره دو گروه مؤمن و مشرک است. این آیه شریفه را می‌توان مستند «اهل کتاب» دانستن زرتشتیان قرار داد و چه بسا آنها را نیز مخاطب برخی آیات دانست که با عبارت «یا اهل الکتاب» شروع می‌شوند.
۱۶ـ انّ ‏الذین آمنوا و الذینَ ‌هادوا و الصّابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا انّ ‏الله یُفَصّل بینهم یوم القیامه انّ ‏الله علی کل شی شهید...: همانا کسانی که ایمان آوردند [و مسلمان شدند] و کسانی که یهودی شدند و صابئان و مسیحیان و زرتشتیان؛ و کسانی که شرک ورزیدند، البته خدا روز رستاخیز میانشان داوری خواهد کرد؛ زیرا خدا بر هر چیزی گواه است... اینان دو گروهند که درباره پروردگارشان با هم ستیزه می‏کنند. پس کسانی که کفر ورزیدند، جامه‏هایی آتشین برایشان بریده شده است و از بالای سرشان آب جوشان ریخته می‏شود...  هر بار که از [شدت] اندوه بخواهند از آن بیرون روند، به آن بازگردانیده می‏شوند [که:‌ هان] بچشید عذاب آتش سوزان را... [و اما] خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‏اند، در باغهایی که از زیر [درختان] آن رودها روان است، درمی‏آورد؛ در آنجا با دستبندهایی از طلا و مروارید آراسته می‏شوند و لباسشان در آنجا از پرنیان است و به گفتار پاک هدایت می‏شوند و به راه [خدای] ستوده رهنمون می‏گردند. (حج، ۱۷، ۱۹، ۲۲ ـ  ۲۴)
مجوس همان مگوس است که به صورت مغ هم درآمده و منظور زرتشتیان است. متون کهن نیز همین معنی را آورده اند: «مجوس: گبران»، ترجمه طبری (ج۴، ص۱۰۵۴)، منهج‏الصادقین (ج۲۶، ص۱۳۳) و شریف لاهیجی (ج۳، ص۱۶۸). «واژه مجوس فقط یک بار در قرآن آمده و مراد از آن ایرانیان قدیم می‏باشند.» احسن‏الحدیث (ج۷، ص۲۶). در ترجمه المیزان می‏خوانیم: «منظور از مجوس، قوم زرتشت هستند و کتاب مقدسشان اوستا نام دارد.» (ج۱۴، ص۵۰۵). کسی از امام صادق(ع) پرسید: «آیا مجوس پیامبر داشتند؟» فرمود: آری، آیا خبر نامة پیامبر(ص) به تو نرسیده که به مردم مکه نوشت: « تسلیم شوید یا  بدانید که به جنگ با خدا برخاسته‌اید.» آنها به حضرت نامه نوشتند که: «از ما جزیه بگیر و بر بت‏پرستی رهایمان کن.» حضرت نوشت: «انّی لستُ آخذ الجزیۀ الا مِن اهل ‏الکتاب: من جز از پیروان کتاب‌های آسمانی، جزیه نمی‏گیرم.» آنها نوشتند: «گمان کرده‏ای که جز از اهل کتاب جزیه نمی‏گیری، درحالی که از مجوس هَجَر جزیه گرفتی!» پیامبر(ص) در پاسخ نوشت: 
ـ انّ المجوس کان لهم نبی فَقتلوهُ و کتاب أحرَقوهُ. آتاهم نبیهم بکتابهم فی اثنی عشر الف جلد ثور: مغان پیامبری داشتند که او را کشتند و کتابش را سوزاندند. پیامبرشان کتاب را بر [روی] دوازده‌هزار پوست گاو آورد.» نورالثقلین (ج۲، ص۲۰۲). این حدیث عیناً یا با کمی تلخیص در صافی (ج۲، ص۳۳۴)، مواهب الرحمن (ج۳، ص۲۵)، کنزالدقائق (ج۵، ص۴۳۲)، البرهان (ج۲، ص۷۵۸)، تفسیر نمونه (ج۱۴، ص۴۵)، وسایل‌الشیعه (ج۱۱، ص۹۶)، مقتنیات‏الدرر (ج۵، ص۱۲۸)، تقریب القرآن (ج ۳، ص۵۸۹)، المیزان (ج۹، ص۳۵۲) و من هدی القرآن (ج۸، ص۳۵) تکرار شده است. واحدی نیز در اسباب النزول (ص۱۱) به نامه پیامبر(ص) اشاره کرده است.
میبدی در تفسیر کشف‏الاسرار می‏نویسد: علی(ع) را پرسیدند که: «جزیه از مجوس پذیریم؟» گفت: «آری، ایشان را کتابی بود و برداشتند و بردند از میان ایشان.» این دلیل روشن است که پذیرفتن جزیه را اهل کتاب بودن شرط است (ج۱، ص۵۱۶). شریف لاهیجی می‏نویسد: اشعث بن قیس از حضرت امیر(ع) پرسید: «به کدام وجه از مجوس اخذ جزیه می‏کنند، با آنکه ایشان را نه پیغمبر است و نه کتاب؟» حضرت فرمود: «چنین نیست که تو می‏گویی؛ زیرا ایشان را هم کتاب بوده و هم پیغمبر...» (ج۳، ص۱۶۸) این حدیث در کنزالدقائق (ج۹، ص۵۷) هم آمده و روایتی را نیز از اصبغ بن نباته از همان حضرت ذکر می‏کند که در کتاب التوحید (ص ۳۰۶، حدیث یکم) آمده: «قد انزل ‏الله علیهم کتاباً و بعث الیهم رسولا...» پرسش اشعث و پاسخ حضرت در نورالثقلین (ج۳، ص۴۷۵)، ترجمه المیزان (ج۴، ص۵۰۵) و تفسیر نمونه (ج۱۴، ص۴۵) نیز تکرار شده است.
در وسائل‏الشیعه (کتاب جهاد، باب ۴۹) می‏خوانیم: جزیه فقط از اهل کتاب گرفته می‏شود و آنها یهودی، مسیحی و مجوس هستند. به روایت حضرت امام سجاد(ع) پیامبر(ص) فرمود: «سنّوا بهم سنۀ اهل الکتاب یعنی المجوس: با مجوس به طریق اهل کتاب رفتار کنید.» (ج۷۶، ص۲۶)، تفسیر نمونه (ج۴، ص۴۶). در تفسیر المیزان ضمن اشاره به نامه حضرت به مردم مکه (ج۹، ص۲۵۳)، آمده که خلیفه دوم با مردم درباره جزیه گرفتن از زرتشتی‌ها رایزنی کرد؛ عبدالرحمن عوف گفت: «من از پیامبر(ص) شنیدم که می‏فرمود: «با مجوسیان معاملة اهل کتاب کنید.» و این خبر را از مالک و شافعی و ابوعبید در کتاب اموال روایت می‏کند. (المیزان، ج۹، ص۳۳۷). این خبر که عبدالرحمن عوف گفت (سنّوا بهم سنۀ اهل الکتاب) در درّالمنثور (ج۳، ص۲۲۹) نیز آمده است.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیات می‏نویسد: از اینکه اختلاف‌کنندگان بشر را با اینکه ادیان آنان و مذهبشان بسیار است، منحصر در دو طایفه کرده «هذان خصمان اختصموا...»، فهمیده می‏شود برگشت تمامی ادیان گوناگون به دو طایفه است: یکی حق و یکی باطل... پس طوایف مذکور در آیه نیز با همه اختلافی که در اقوال آنان است، منحصر در دو خصم‏اند و با اینکه دو خصم هستند، اقوال مختلفی بیش از دو تا دارند... و فهمانده که اختلافشان در وصف ربوبیت خدای تعالی بوده و در نتیجه فهمانده که برگشت تمامی اختلافات مذاهب هر قدر هم که زیاد باشند، در یک موضوع است و آن، وصف ربوبیت خداست. (ترجمه تفسیرالمیزان، ج۱۴، ص۵۰۸). همین معنی به گونه دیگر در تفسیر نمونه آمده که: «اگر درست دقت کنیم، می‏بینیم اساس اختلاف همه ادیان به اختلاف درباره ذات و صفات خدا بازمی‏گردد و نتیجه آن به مسأله نبوت و معاد کشیده می‏شود... واقعاً ریشه اختلافات، به اختلاف در توحید بازمی‏گردد.» (ج۱۴، ص۵۵)
نکته آخر اینکه زرتشت به دست تورانیان (یا همان آریایی‌های بیابانگرد و صحرانشین که بعدها تا حدودی جایشان را به اقوام زردپوست دادند) شهید و احتمالاً در مزارشریف به خاک سپرده شد؛ یعنی استان بلخ در افغانستان امروز که به دلایلی مشابه در دیگر نواحی ایران بزرگ، پس از اسلام آنجا را مرقد امام علی(ع) تصور کردند و این امر نشان دهندة اهمیت و قداست فوق‌العادة آن مزار در نظر قاطبة مردم است که به بزرگی چون امیرالمؤمنین نسبت داده شده است. نکته دیگر اینکه کتاب مقدس زردشتیان یعنی اوستا  در حمله اسکندر از بین رفت یا در آتش سوخت و مشهور است در عصر ساسانی بر روی دوازده‌هزار پوست گاو مکتوب گردید. ممکن است اجمالی از این مطالب در عبارات حدیث منعکس شده باشد.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی