سیدعطاءالله مهاجرانی

مقدمه پانزدهم:  صورتگری قرآن مجید (۴)
 ادبیات رؤیا پردازانه
یکی از شگفت‌انگیزترین صورتگری‌ها یا تصویرسازی‌های قرآن مجید، تشبیه یا تمثیل و بهره‌گیری از استعاره و کنایه نسبت به پدیده‌هایی است که برای ما کاملاً ناشناخته است. چنان پدیده‌ای را ندیده ایم و از آن هیچ‌گونه تصوّر و یا تصویری نداریم. یکی از مهمترین ویژگی‌های تصویرسازی گابریل گارسیا مارکز در رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش همین رویّه است. به پدیده‌ای اشاره می‌کند و یا در توصیف و تشبیه از آن بهره می‌گیرد که ما اصلاً از آنها تصوری نداریم. در آغاز رمان صد سال تنهایی، هنگامی که رودخانة دهکده خیالی ماکوندو را توصیف می‌کند، می‌گوید: «آب رودخانه زلال بود و از روی سنگهای سفید و بزرگی شبیه به تخم جانوران ماقبل تاریخ می‌گذشت...»۱
ما از «رودخانه»، «آب زلال» و «سنگهای سفید و بزرگ» تصور روشنی داریم؛ اما نمی‌دانیم تخم جانوران ماقبل تاریخ چگونه بوده است! از این روی، هر خواننده‌ای متناسب با پرواز خیال خود برای «مُشبَّهٌ به» و «وَجهِ شبه» تصویرسازی می‌کند. اگر از همین زاویه تشبیهات، مارکز را شناسایی کنیم، همیشه گونه‌ای غرابت و آشنایی‌زدایی در تشبیهاتش دیده می‌شود؛ مانند «بوی جانور خام» و «بوی گُل مرده»!۲ کدام جانور؟ جانور خام یعنی جانور مرده؟ نیمه‌جان؟ جنین جانور؟ گل مرده؟ کدام گل؟ در چه مرحله‌ای؟ با زنجیره‌ای از پرسش‌های پی در پی رویاروی می‌شویم.
 آیات مربوط به قیامت و توصیف جهنم و بهشت؛ آیات مربوط به معجزات پیامبران مانند طوفان نوح و ابراهیم در آتش و تبدیل رود نیل به خون و شکافتن نیل و زنده شدن مردگان با دم گرم مسیحایی و تکه‌تکه شدن و انفجار کوه در صورت انزال وحی بر آن و… در قرآن مجید، سرشار از این گونه تشبیهات و تمثیلات و استعاره‌ها و قصه‌هاست. قرآن مجید اگر فقط از همین زاویه بررسی شود، کتاب منحصر به فردی است.
این شیوه ادبیات را لیلاند ریکند در کتاب «چگونه کتاب مقدس را به عنوان ادبیات بخوانیم؟»، ادبیات رؤیایی یا خیالپردازانه نامیده است.۳ «ادبیات رؤیایی» در برابر «ادبیات واقع‌گرایانه» است. در ادبیات رؤیاپردازانه، جهان غریبی را تجربه می‌کنیم. اگر واژه تجربه دقیق نباشد، می‌توان گفت با جهان غریبی آشنا می‌شویم که پیش از آن، شناخت و تجربه‌ای از آن نداشته‌ایم. مثل همین تقسیم‌بندی یا تقابلی که در زمان ما با مطرح‌شدن «رئالیسم جادویی» به‌ویژه در آثار گابریل گارسیا مارکز، در برابر ادبیات واقع‌گرایانه بیان شده است. البته در ادبیات خیالپردازانه یا جادویی مارکز، گاه مرز بسیار شکننده‌ای بین رؤیا و واقعیت وجود دارد؛ چنان‌که او در گفتگوی طولانی پرنکته‌ای که درباره سبک ادبی خود با پلینو مندوزا داشته است، به همین نکته اشاره می‌کند. می‌گوید: 
برخی از رخدادهایی که در کتاب‌های من خیالپردازانه تلقی می‌شود، در زندگی ما در آمریکای لاتین واقع‌گرایانه است. طوفان مهیبی سیرکی را از جا می‌کند و با خود می‌برد. بعداً ماهیگیران در تورهای ماهیگیری خود، اجساد شیر و پلنگ صید می‌کنند! یا سیلابی فرا می‌رسد و اجساد زرافه با خود می‌آورد! این واقعیت‌ها با واقعیت قیمت سیب‌زمینی و تخم‌مرغ در بازار روز متفاوت است!۴
پیش از این اگر به ما می‌گفتند عقاب می‌تواند از آسمان فرود بیاید و پلنگ یا ببر و حتی شیر نری را با همة یال و کوپالش در چنگال نیرومند خویش مثل قلابی پولادین شکار کند و به آسمان ببرد، نمی‌توانستیم از چنین پدیده‌ای تصوری داشته باشیم. اکنون چنین صحنه‌هایی را شاهدیم. یا تمساحی که ناگاه در ساحل رودخانه‌ای از آب سر بیرون می‌آورد و گاو، گوزن یا پلنگی را که دارد آب می‌نوشد، به‌سرعت آذرخش شکار می‌کند و به زیر آب می‌کشاند و می‌برد و می‌بلعد! گویی از ماورای زمان، تمساح سر می‌زند. ما با دو زمان متفاوت رویارو هستیم: زمانی که گوزن یا پلنگ دارد به آرامی آب می‌نوشد و زمانی که تمساح سر می‌رسد و در آنی او را می‌بلعد. زمان اول «رئالیسم واقعی» است و زمان دوم «رئالیسم رؤیاپردازانه» که البته رنگ واقعیت می‌گیرد. در بخش سبک قصه‌گویی قرآن مجید، به این موضوع با تفصیل بیشتری می‌پردازم، ان‌شاءالله.
قرآن مجید در واقع سبک ویژه «صورتگری مرکب» دارد. این سبک بسی فراتر از «تعبیر مصور» است که سید قطب به کار برده است. در سبک قرآنی شاهد آمیزه‌ای از تشبیه و تمثیل و استعاره و کنایه و قصه هستیم که به تعبیر عبدالقاهر گرگانی، درهم آمیختگی و هارمونی و نظم همانند پارچه زربفتی بافته شده است. نمی‌توان شبیه این سبک را در کتاب‌های دیگری از جمله کتاب مقدس، اوستا، اوپانیشادها و مهابهاراتا یافت.
شجره زقّوم
به این آیات توجه و تأمل کنید:
«أذَلِکَ خَیرٌ نُزُلًا أم شَجَرَۀُ الزَّقُّوم. إنَّا جَعَلناها فِتنَۀً للظَّالِمین. إنّهَا شَجرَۀٌ تَخرُجُ فِی أصلِ الجَحِیم. طَلعُهَا کَأنَّهُ رُءُوسُ الشّیاطین: آیا از نظر پذیرایی، این بهتر است یا درخت زقّوم؟! در حقیقت ما آن را برای ستمگران [مایه آزمایش و] عذابی گردانیدیم. آن، درختی است که از قعر آتش سوزان می‌روید، میوه‌اش گویی چون کله‌های شیاطین است» (صافات، ۶۲ ـ ۶۵؛ ترجمه فولادوند).  برخی مترجمان واژه «طلع» را شکوفه یا خوشه ترجمه کرده‌اند.
ما هیچ‌گونه تصور یا تصویری از درخت زقّوم و از میوه چنان درخت ناشناخته‌ای نداریم. درختی که در میان لهیب آتش سوزان در قعر جهنم از میان شعله‌ها سر می‌کشد، می‌بالد و میوه می‌دهد! تصویر دیگری از این درخت در سوره دخان و سوره واقعه روایت شده است:
«إنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّوم. طَعَامُ الأَثِیم. کَالمُهلِ یَغلِی فِی البُطونِ. کَغَلیِ الحَمِیم: آری، درخت زقوم، خوراک گناه‌پیشه است. چون مس گداخته در شکمها می‌گدازد؛ همانند جوشش آب جوشان» (دخان، ۴۳ ـ ۴۶).
«لَآکِلُونَ مِن شَجَرٍ مِن زَقُّوم. فَمَالِئُونَ مِنهَا البُطون. فَشَارِبونَ عَلَیهِ مِنَ الحَمِیم. فَشَارِبونَ شُربَ الهیم: قطعاً از درختی که از زقوم است، خواهید خورد. و شکمتان را از آن خواهید آکند. و روی آن از آب جوش می‌نوشید؛  [مانند] نوشیدن شتران تشنه» (واقعه، ۵۲ ـ ٥٥).
تا کنون چنان درختی ندیده‌ایم و نمی‌توانیم از میوه‌اش تصوری داشته باشیم. آیه می‌گوید: میوه درخت زقوم مانند سرهای شیطان‌هاست! تمامی عناصر این تصویرسازی بهت‌انگیز است. خیال ما تا ماورای خیال پرواز می‌کند! 
 از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت
 عجبا که عبدالقاهر گرگانی با همه دقتها و کنجکاوی‌های حیرت‌انگیزش، در دلائل‌الاعجاز و اسرار البلاغه، به این آیات توجه نداشته است!
 ابوزکریا فرّاء (درگذشتة ۲۰۷ق) که ایرانی و اهل دیلمستان است، کتاب معانی القرآن را بر اساس نظم آیات در سوره‌های قرآن مجید تنظیم کرده است. در مبحث سوره صافات به این آیات توجه کرده است و برای آیه «طَلعُهَا کَأنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ» سه تفسیر یا تبیین مطرح می‌کند:
۱ـ میوه یا شکوفه درخت را به سر شیاطین، از حیث زشتی و زنندگی تشبیه کرده است؛ زیرا شیاطین نماد زشتی و پلشتی‌اند، هرچند دیده نشده‌اند؛ چنان‌که شما هنگامی که می‌خواهید از زشتی فردی بگویید، او را به شیطان تشبیه می‌کنید و می گویید: مثل شیطان است!
۲ـ عربها برخی مارهای شاخدار را شیطان می‌نامیدند؛ چنان‌که شاعر در هجو زنش سروده است:
 عنجرد تحلف حین احلف        
 کمثل شیطان الحماط اعرف
تاج العروس «عنجرد» را «زن پلید بدخُلق سلیطه» معنی کرده  است!
۳ـ خار بدمنظر و زشتی است که آن را سرهای شیاطین نامیده‌اند.
 تعبیر اول گونه‌ای تخییل و خیالپردازی و دومی تشبیه ویژه است. وجه مشترک هر سه معنی، همان زشتی و زنندگی است.۵
 زرکشی در البرهان فی علوم القرآن به مطلب و نظر فرّاء توجه دارد.۶ البته مفسران پس از الفراء، مانند طبری و طبرسی مطلب او را بدون ذکر منبع چنان‌که رسم زمانه بود، روایت کرده‌اند.
«شجرۀ الزقوم» سه بار در آیات قرآن ذکر شده  است و در هر سه مورد، تصویر از زوایای مختلف نمایش داده می‌شود. همان‌گونه که قصه‌های قرآن مجید نیز در نگاه اول تکراری به نظر می‌رسند، اما نیستند، زاویه دید و روایت متفاوت است. در واقع «صورتگری مرکب» این اقتضا را دارد که هر بار به شجره زقوم، شیوه رویش و میوه و آثار و پیامدش نگاه متفاوتی بیندازیم. وجوه یا ابعاد این صورتگری درجات متفاوتی دارند:
۱ـ درخت در کانون جحیم می‌روید. رویش درخت در میان نهیب لهیب شعله‌ها، امر غریبی است. مشرکان زمان بعثت نیز از همین زاویه بر آیات خرده می‌گرفتند. به روایت طبری در جامع  البیان، مشرکان می‌گفتند: «کیف ینبتُ الشّجر فـی النّار، والنار تُـحرق الشجر: مگر می‌شود درخت در میان شعله‌های آتش بروید؟ آتش که درخت را می‌سوزاند!» واژه جحیم خود خیال‌انگیز و به معنای فوران التهاب آتش و شعله‌هایی است که سر به آسمان می‌ساید. به تعبیر کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن»: «و کل نار عظیمۀ فی مهواۀ،فهی جحیم. »۶
صورتگری قرآن ظرافت دیگری هم داراست، نمی‌گوید «این درخت زقوم در جحیم می‌روید»، می‌گوید: در اصل جحیم، یعنی درست در کانون این جنگلِ آتشِ شعله‌ور است. درختان همه از جنس آتش‌اند و زقوم درست در این کانون می‌روید!
۲ـ درخت زقوم شکوفه یا میوه یا خوشه‌هایی دارد.
۳ـ این میوه یا شکوفه یا خوشه، مانند سر شیطان است.
۴ـ مثل مس گداخته در شکم گناهکاران در غلیان و گداز است؛ همان‌گونه که آب در دیگ به جوش می‌آید.
۵ـ گناهکاران که از شدت تشنگی مانند شتران تشنه‌اند، شکم خود را از این میوه انباشته می‌کنند.
تصویرها متعدد و متنوّع هستند. از این رو تعبیر «صورتگری مرکب» را به کار بردم. برخی تصاویر مطلقاً برایمان ناآشناست؛ مانند: 
ـ رویش درخت زقوم در میان و کانون شعله‌های آتش؛ 
ـ میوه‌ای که شبیه سر شیاطین است؛ 
ـ مس گداخته‌ای که در درون شکم در غلیان است. 
برخی تصاویر برای ما و یا عربهای زمان پیامبر(ص) آشناست؛ مانند: 
ـ غلیان آب جوش در درون دیگ،
ـ  شترانی که از تشنگی به جان آمده‌اند!
واژه زقوم متناسب با همین غرابت به کار رفته است. اعراب زمان پیامبر(ص) نیز از این واژه معنی روشنی درنمی‌یافتند؛ چنان‌که ابوجهل پرسیده بود: «این چه درختی است و میوه‌اش چگونه است؟» برخی گفته بودند: «همان خرماست که اگر با کره یا روغن خورده شود، می‌شود میوه زقوم!» در متون قبل از قرآن مجید، به‌ویژه در شعر جاهلی نشانی از این واژه نمی‌بینیم. پیداست کاملا ناآشنا بوده است. البته بعداً در زبان و ادبیات عرب این واژه با تمام قرابتش به کار رفته است.
ادامه دارد
پی‌نوشت‌ها:
۱. گابریل گارسیا مارکز، صد سال تنهایی. ترجمه بهمن فرزانه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۳، ص۱۱.
۲. همان، ص۶۵ ـ ۶۶.
(۳) Leland Ryken , How to read the Bible as literature, Michigan, Academic Books, ۱۹۸۴, P. ۱۶۵-۱۷۵
(۴) Plenio Apuleo Mendoza, the fragrance of guava , London, Verso Editions, ۱۹۸۲ P. ۳۵-۳۶ 
۵. یحیی بن زیاد الفرّا، معانی القرآن، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۸۷.
۶. بدرالدین الزرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق ابی‌الفضل الدمیاطی، القاهره، دارالحدیث، ۱۴۲۷ق، ص۸۹۷
۷. التحقیق فی کلمات القرآن، ج۲، ص۶۸

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی