محمد بن سعد کاتب ۴
واکنش امسلمه
۲۳ـ شهر بن حوشب میگفت: گروهی در خانه امّسلمه همسر رسول خدا(ع) بودیم، ناگهان بانگ شیون زنی را شنیدیم. آن زن همچنان پیش آمد و چون به خانه امسلمه رسید، فریاد برآورد که: «حسین کشته شد.» امسلمه گفت: «آه که این کار را کردند، خدا خانهها (یا گور)هایشان را بر ایشان انباشته از آتش کناد» و بیهوش افتاد. ما برخاستیم. شهر بن حوشب گوید: چون خبر کشته شدن حسین به ام سلمه رسید، خود شنیدم که عراقیان را نفرین کرد و گفت: «او را کشتند! خدا بکشدشان، خدایشان نفرین کناد.» عمار بن ابیعمار از امسلمه نقل میکند: «خود شنیدم پریان (جنّیان) بر حسین مویهگری میکردند.»
واکنش ربیع زاهد
۲۴ـ چون حسین(ع) کشته شد، ربیع بن خثیم چنین عرضه داشت: «پروردگارا! ای پدید آورندة آسمانها و زمین، دانای آشکار و نهان، تو خود میان بندگانت در آنچه اختلاف دارند، حکم میکنی.»۴
منذر گوید: تنی چند از پیرمردان کوفه که ابوبرده هم همراهشان بود،۵ گفتند: «پیش ربیع بن خثیم برویم و ببینیم رأی او چیست.» آنان پیش ربیع رفتند و گفتند: «حسین کشته شد.» ربیع گفت: «اگر پیامبر(ص) به کوفه میآمد و در آن کسی از اهل بیت آن حضرت میبود، پیامبر کجا منزل میکرد، جز در خانه آنان؟» و آن گروه رأی او را دانستند.
یکی از مشایخ گوید: چون حسین شهید شد، ربیع گفت: «کودکانی را کشتند که اگر رسول خدا(ص) آنان را میدید، بر دامن خود مینشاند و لب بر لبهای آنان مینهاد.»
واکنش دیگران
۲۵ـ منذر گوید: هر گاه از حسین بن علی و کسانی که همراهش کشته شدند یاد میکردیم، محمد بن حنفیه [برادر پدری امام حسین] میگفت: «هفده جوان را کشتند که همه از وجود فاطمه سرچشمه گرفته بودند.»
۲۶ـ ابوالاسود محمد بن عبدالرحمن گوید: رأسالجالوت [پیشوای یهودیان] مرا دید و گفت: «به خدا سوگند میان من و داوود هفتاد پشت فاصله است و هر گاه یهود مرا میبیند، تعظیمام میکند و حال آنکه میان شما و پیامبرتان فقط یک پدر فاصله است و پسرش را کشتید!»۶
۲۷ـ عبدالرحمن بن حمید رواسی گوید: عمر بن سعد پس از کشته شدن حسین[ع]، از کنار انجمن بنینهد گذشت و سلام کرد؛ سلامش را پاسخ ندادند. عمر این شعر را خواند: «با آنکه نفس من زبون و قومم خوار نبود، کاری کردم که پیش از من، هیچ آزادهای انجام نداده است!»
۲۸ـ ابواسحاق سبیعی گوید: شمر بن ذیالجوشن همراه ما به نماز نمیآمد، پس از نماز جماعت میآمد، خودش نماز میخواند و میگفت: «خدایا، مرا بیامرز که گرامی هستم و فرومایگان مرا نزاییدهاند!» من گفتم: «روزی که برای کشتن پسر دختر پیغمبر شتاب کردی، بسیار بداندیش بودی.» گفت: «ای ابااسحاق، دست از ما بردار که اگر ما آنچنان که تو و یارانت میگویید میبودیم، از خرهای آبکش هم بدتر بودیم!»
ابواسحاق گوید شمر قاتل حسین بن علی را دیدم و در کوفه بر تن کسی جز او طیلسان ندیدم.
۲۹ـ مغیره گوید: مرجانه ـ مادر عبیدالله بن زیاد ـ به او میگفت: «ای پلید! پسر پیغمبر را کشتی، هرگز بهشت را نخواهی دید.»
۳۰ـ عبدالله بن شریک گوید: خودم بُشر بن غالب را دیدم که از شدت پشیمانی یاری ندادن حسین(ع)، خود را بر مرقد حسین افکنده و بر آن میغلتید.
۳۱ـ جعفر بن محمد(ع) از پدرش، از علی بن حسین(ع) نقل میکرد: هنگامی که ما را از کوفه پیش یزید بن معاویه میبردند، تمام خیابانهای کوفه آکنده از مردم شد که میگریستند و تمام شب سپری شد و از بسیاری مردم نمیتوانستند ما را عبور دهند. من گفتم: «اینان همانانی هستند که ما را کشتند و اینک میگریند!»
۳۲ـ سلیمان بن مسلم از پدرش نقل کرد: نخستین کسی که به خیمههای حسین نیزه زد، عمر بن سعد بود، و سپس خودم دیدم که گردن او و گردن پسرش را زدند و لاشهشان را بر تیر چوبی آویختند و آتش زدند.
۳۳ـ ابورجاء میگفت: «علی را دشنام مدهید، ای وای بر من از تیرهایی که در نبرد جمل انداختم و سپاس خدای را که هیچ کدام به هدف نخورد. »همو میگفت: همسایهای از قبیله بلهجیم داشتیم، از کوفه آمد و گفت: «دیدید این تبهکار پسر تبهکار، حسین بن علی را چگونه خداوند کشت!» همان دم که این سخن را گفت، خداوند بر مردمک چشمهایش دو لکه سپید انداخت و نور چشمهایش از میان رفت و کور شد.
۳۴ـ عبدالملک بن کردوس از قول پردهدار ابنزیاد گوید: هنگامی که ابنزیاد حسین را کشت، همراهش وارد کاخ شدم، آتشی بر چهرهاش جهید که با آستین خود چهرهاش را پوشاند و گفت: «این موضوع را به کسی مگو.»
۳۵ـ پیرمردی از قبیله نخع گوید: حَجاج بن یوسف ثقفی گفت: «هر کس کاری شایسته انجام داده است، برخیزد.» گروهی برخاستند و کارهای خود را گفتند. در این هنگام سنان بن اَنس برخاست و گفت: «من قاتل حسین هستم.» حجاج گفت: «آری، کاری نیکو و پسندیده است!» چون سنان به خانهاش برگشت، زبانش بند آمد و دیوانه شد؛ آنچنان که در جای خود میخورد و قضای حاجت میکرد.
باران خون
۳۶ـ نضره أزدی میگفت: چون حسین بن علی(ع) کشته شد، آسمان خون بارید؛ نه تنها خیمههای ما، که همه چیز انباشته از خون شد.
۳۷ـ حماد بن سلمه از سلیم نقل میکند: روزی که حسین(ع) کشته شد، بر ما باران خون فرو بارید.
۳۸ـ زهری میگفت: عبدالملک بن مروان از من پرسید: «نشان کشته شدن حسین چه بود؟» گفتم: «در آن روز هیچ سنگی را برنداشتند، مگر اینکه زیر آن خون تازه یافت شد.» عبدالملک گفت: «من و تو در نقل این حدیث، تنها و دو غریب هستیم!»
۳۹ـ عبدالملک به پسر رأسالجالوت پیام داد که: «آیا روز کشته شدن حسین نشانهای داشت؟» گفت: «آری، در آن روز هیچ سنگی بر نداشتند مگر اینکه زیر آن خون تازه بود.»۷
۴۰ـ خلاد ـ صاحب السّمسم ـ از قول مادرش گوید: تا دیرگاهی پس از کشته شدن حسین(ع)، آفتاب هر بامداد و شامگاه بر دیوارها به رنگ سرخ میدمید و هیچ سنگی را برنمیداشتند، مگر آنکه زیرش خون مییافتند.
ادامه دارد
پینوشتها:
۴. آیه ۴۶، سوره زمر، ابوالفتوح رازی هم ضمن تفسیر این آیه، همین موضوع را آورده است.
۵. به نظر میرسد مقصود ابوبرده بن نیار انصاری صحابی است که دایی براء بن عازب و از جمله یاران حضرت امیر(ع) بود.
۶.طبری هم در تاریخشی، ج۵، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ص۳۹۳، روایتی دیگر از رأسالجالوت آورده است که از دیرباز میدانستیم در کربلا پسر یکی از پیامبران شهید میشود.
۷.طبرانی در معجمالکبیر، ج۳، ص۱۲۷ از قول ابومعشر از محمد بن عبدالله بن سعید بن عاص آورده است.

شما چه نظری دارید؟