پروفسور ریچارد نلسون فرای
ترجمه مسعود رجبنیا
در بخشهای گذشته به نقش ایران و ایرانیان در ایجاد و نشر علم و معنویت در تمدن اسلامی ازجمله تصوف، مکاتب فلسفی، برخی دانش ها همچون ریاضیات، هیئت و نجوم، پزشکی اشاره شد و اینک بخش پایانی و ادامه سخن:
علوم دیگر
گذشته از ریاضی و نجوم و پزشکی، علوم دیگری هم بود که در زمان خلفای عباسی شکوفا گشت. کیمیا البته رواج فراوان داشت؛ ولی مخالفانی هم داشت؛ مانند حُنین بن اسحاق و الکندی که سخت مخالف آن بودند.
در قلمرو فنون یا علوم عملی نیز پیشرفت هایی حاصل شد. کتاب الکندی درباره عدسیها، پایهای برای کشفیات آینده در غرب شد. طبیعتاً علم آبیاری و ذخیره آب و آبراههها از امور مورد علاقة ایرانیان بود؛ زیرا بیشتر آنها در سرزمین های خشک زندگی میکنند. حتی یکی از امیران خراسان به نام عبدالله بنطاهر کتابی در قنوات پرداخت به نام «کتاب القنی» که برجای نمانده است. در عوض آثار بسیاری در فلزشناسی برجای مانده که از آن جمله اثری از بیرونی است.
میتوان همچنان در رشته زیستشناسی، جانورشناسی و کلیات، فهرستی از ایرانیانی که در این راهها گام زدند و کتاب نوشتند، برشمرد؛ چنانکه میتوان گفت اسلامی که در سدههای دهم و یازدهم میلادی (پنجم و ششم هجری) پدید آمد، اسلامی ایرانی بود که به زبان عربی نوشته شده بود!
این کیفیت حاصل اثر شگرف بغداد و بینالنهرین به عنوان مرکز کار و کوشش بود؛ اما تقریباً همة دانشمندانی که این کارها را انجام میدادند، از شرق ایران بودند که در آنجا کانون دومی از جوشش و پیشرفت علمی برپا بود. بدین گونه محور بغداد و خراسان نه تنها در سپاهی که عباسیان را به قدرت رساند و مأمون را بر تخت نشاند، بلکه در علوم و دانش دیگر رشتهها پدیدار گشت.
ادبیات و زبان
در زمانی که ایرانیان نیروی خود را صرف شاخههای گوناگون فرهنگ میکردند، تازیان تنها در زبان و سخنسرایی طبعآزمایی میکردند؛ آن هم در محدودهای خاص که البته نموداری از تواناییشان در بهکار بردن لغات بود. این همان ویژگی بود که اعراب میتوانستند به موالیان ذوالفنون خویش بیاموزند و ایرانیان نیز به خوبی آموختند. طبیعی بود که ایرانیان به فراگرفتن عربی بپردازند و در آن تحقیق کنند. از بعضی پارسیان آگاهی داریم که در قرن اول هجری در مدینه به پژوهش در صرف و نحو عربی پرداختند؛ اما اشتباه است که تصور شود بررسی صرف و نحو عربی را نخست ایرانیان آغاز کردند. روایت نسبتاً قابل اعتماد آن است که عربی به نام ابوالاسوددوئلی (متوفای ۶۹ق) نخستین نحوی زبان عربی بود. در دو شهر پادگانیِ بصره و کوفه، نخست بیشتر به فارسی سخن گفته میشد تا به عربی! بدینترتیب در این شهرها دو زبان رایج بود.
داستانهای بسیاری درباره لغزشهای عربی نخستین سرداران عرب که در محیط فارسی زبان بصره پرورش یافته بود، بر سر زبانها بود. سیبویه (م حدود ۱۷۷ق) بزرگترین نحوی آغاز اسلام است؛ ولی استادش خلیلبن احمد از تازیان عمّان بود؛ بنابراین ایرانیان و عربها هر دو در نحو و نیز شعر عربی کوشیدند.
یکی از صفات دربار هارون و مهدی، دوزبانه بودن آن است و حتی لقب ظریفی به شاعر عرب علیبن خالد داده شده بود:«البرداخت» که معرّب «پرداختِ» فارسی است؛ یعنی کسی که صیقلی شده باشد.
داستانهای فراوانی درباره ایرانیانی وجود دارد که عربی را به غلط تلفظ میکردند. البته خود عربها هم از این لغزش برکنار نبودند.
باید به خاطر داشت که نه تنها مهاجرنشینهای عرب در ایران وجود داشت، بلکه از آثار جغرافیانگاران چنین برمیآید که مهاجرنشینهای ایرانی نیز در عربستان و شام وجود داشت و رواج این دو زبان امری عمومی بود. در این دوران از استادانی آگاهی داریم که به هنگام تدریس، هر دو زبان را به کار میبردند؛ مثلاً موسی بن سیّار الاسواری قرآن را به عربی برای گروهی که در جانبی بودند، تفسیر میکرد و به فارسی برای گروهی دیگر که در جانب دیگر بودند.
ابن مقفّع و عبدالحمید هر دو ایرانی و پایهگذار نثر عربی بودند؛ ولی اگر کسی نامهای سخنسرایان عربیگو و فارسیگو را در جلد چهارم «»یتیمۀالدهرِ» ثعالبی که جُنگ شاعران است بررسی کند، از عرب و عجم،کسان بسیاری مییابد؛ فیالمثل ابوالطیّب المصعبی بن حاتم که شاعری چیره در هر دو زبان بود. هم ایرانیان و هم عربها به سرودن اشعار عربی پرداختند؛ همچنین هر دو گروه در مشرق قلمرو خلافت به سرودن اشعار فارسی دست زدند.
البته نسبت تازیان فارسیگو بسیار کمتر از ایرانیان عربیگو بود؛ ولی نباید از فارسی گفتن عربها در شگفت شد؛ زیرا بسیاری از آنها در محیطهای فارسیزبان میزیستند. همچنین در جنبشهای «شعوبیه» بعضی ایرانیان به عربی به تازیان میتاختند و بعضی نیز به عربی از عربی دفاع میکردند.
عربانی بودند که اسلام را با عرب یکسان نمیگرفتند. یک شاعر اموی در زمان قتیبۀ بن مسلم گفته است که: «پدرم اسلام است نه تمیم یا قیس؛ آن چنان که دیگر عربان خود را به طایفه خویش میبندند!» این چنین اموری البته نادر بود؛ ولی به ایرانیان زیادی برمیخوریم که از عربی دفاع کردهاند؛ مثل ابوریحان بیرونی، زمخشری و حتی طاهر بن حسین (م۲۰۷ق) امیر خراسان که به چیرهدستی در نگارش منشیانه عربی نامآور شد و با این همه مدعی بود از پشت رستم است و به داشتن تبار ایرانی سرافرازی میکرد و بعدها تا زمان آلبویه، وزیر فخرالدوله، صاحب بن عبّاد ایرانی که از تازیان در برابر ایرانیان دفاع میکرد.
از آغاز فتوحات اسلامی، عرب و عجم مسلمان به آموزشگاههایی که در آن قرآن تدریس میشد، میرفتند و به تدریج موضوعات فرعی دیگری مانند صرف و نحو، معانی و بیان بر برنامه افزوده شد و حتی بودند آموزگاران ایرانی که به کودکان عرب قرآن درس میدادند. زبان عربیِ تعلیمی در همه جا، عربی قرآنی بود،هرچند که لهجههای عربی بهصورت روزافزونی از عربی قرآنی فاصله میگرفتند؛ اما ایرانیان سبک عربی قرآنی را نگاه داشتند.
آشکار است که حتی ایرانیان زرتشتی مانند برمکیان و خاندان فضل بن سهل پیش از آنکه اسلام بیاورند، عربی را آموختند؛ اما نحوه آموزش ایشان معلوم نیست. اگر به عبدالحمید (م۱۳۲ق) بنگریم که دبیر مروان ـ خلیفه اموی ـ بود و شاید نخستین نحوی بزرگ و صاحب سبک در نثر عربی باشد، درمییابیم که سنت دبیری در آموختن عربی قرآنی تا چه اندازه مؤثر بود؛ سنتی که سبب شد بسیاری از اصطلاحات و آداب ایرانی به عربی راه یابد.
نخستین فرهنگ عربی گویا در خراسان به دست خلیل بن احمد
(م ۱۷۵ق) نوشته شده باشد. خراسان مرکز علوم اسلامی بود؛ هم به سبب اعرابی که درآنجا ساکن شده بودند و هم به سبب خود ایرانیان. به گفته مَقدِسی(م۳۹۰ق) خالصترین عربی در زمان او در خراسان تکلم میشد؛ زیرا دانشمندان مسلمان ایرانی کوشش های فراوان برای فراگرفتن عربی درست مبذول میداشتند.جالب توجه است که بگوییم ایرانیان نخستین کسانی بودند که به صرف و نحو عربی دلبستگی یافتند و برخلاف اعتقاد عمومی، عربها نیز به فارسی علاقهمند بودند؛ چنان که در دربار هارونالرشید یک شاعر عرب به نام العمانی شعری سرود که تمام قافیههایش به فارسی بود! ضمناً چون ایرانیان در زمان عباسیان بسیار به شعر عربی میپرداختند، میتوانیم حدس بزنیم که بعضی از ایشان در شعر فارسی هم آزمایشهایی کرده باشند.

شما چه نظری دارید؟