سیدعطاءالله مهاجرانی
مقام والای شهیدان (۱)
دیباچه
عصر روز تاسوعا (شنبه ۱۴ تیرماه) از خانه بیرون آمدم. میخواستم برای شرکت در مراسم شب عاشورا، به مجمع اسلامی بروم. ایستگاه مترو بسته بود. از محله ما اتوبوس جایگزین گذاشته بودند؛ سنجیدم و دیدم بههنگام به مقصد نمیرسم و در بازگشت هم دچار مشکل میشوم. ناگاه مثل درخشش بارقهای در ذهنم زد: امشب که شب عاشوراست، درباره شهیدان جنگ ۱۲روزه تحمیلی آمریکا و اسرائیل از دیدگاه میناگری قرآنی مطلبی بنویسم.
برخی از شهیدان را از نزدیک میشناختم. تا به خانه رسیدم، شمایل مطالب در ذهنم تنظیم شده بود. رحمت و رضوان خداوند بر شهیدان که برخی از آنان مانند سرداران پرافتخار غلامعلی رشید و محمد باقری (افشردی) صدایشان در گوشم و پرتو لبخندشان در برابرم میتابد. این بخش از میناگریهای قرآنی مستقل از بخش مقدمات، با توجه به شهادت شهیدان و موقعیت فعلی ایران و ملت ایران نوشته شده که در سه بخش تنظیم شده است.
۱- درجه شهیدان
قرآن مجید از «درجات» سخن گفته است. اهل ایمان و اهل تقوا و هجرت و جهاد در نزد پروردگار خویش به درجاتی نائل میشوند. درجه چیست؟ درجه به معنی مرتبت و موقعیت و منزلتی است که انسان پیدا میکند. میتواند از آن موقعیت فراتر برود و در درجهای بالاتر قرار گیرد؛ برای نمونه ما در نیروهای مسلح، نظام درجهبندی داریم. گروهبانها و افسران درجات متفاوت دارند. ستوان تا به مرتبه سرلشکری برسد، میبایست درجات متعددی را طی میکند. وقتی سرلشکری مانند قاسم سلیمانی یا محمد باقری یا رشید یا سلامی شهید شدند، به درجه سپهبدی که عالیترین درجه نظامی است، ناثل میشوند؛ اما یک استثنا وجود دارد که کاملاً با بحث درجه از زاویه میناگری قرآنی تناسب دارد. حاجقاسم سلیمانی که عالیترین درجه نظامی، یعنی سرلشکری را داشت، وصیت کرده بود بر سنگ مزارش بنویسند: «سرباز قاسم سلیمانی»! سرباز کسی است که درجه ندارد، میگویند سرباز صفر!
قرآن مجید در موارد متعددی از درجات و احراز آن توسط مؤمنان و عالمان سخن گفته است:
۱ـ خداوند درجه برخی پیامبران را بر برخی دیگر برتری داده است. (البقره، ۲۵۳)
۲ـ خداوند به انسانها بر اساس رفتاری که داشتهاند، درجه میدهد و از کارهایشان غافل نیست. (الانعام، ۱۳۲؛ الاحقاف، ۱۹)
۳ـ خداوند برای اهل ایمان و عمل صالح درجات والا در نظر گرفته است. (طه، ۷۵)
۴ـ برای صاحبان دانش درجاتی وجود دارد. (المجادله، ۱۱)
مواردی که برشمردم، نمونههایی است از کسانی که به اعتبار پیامبری و ایمان و عمل صالح و علم، صاحب درجه و فضیلت برتری میشوند. در آیه «هُم دَرَجَاتٌ عِندَ اللهِ وَالله بَصِیرٌ بِمَا یَعمَلُون: [هر یک از] ایشان را نزد خداوند درجاتی است و خدا به آنچه میکنند، بیناست» (آلعمران، ١٦٣)، همین مضمون در ترجمه فولادوند و اکثر ترجمههای فارسی قرآن مجید دیده میشود. «هُم درجات» را «لهُم درجات» تلقی کردهاند.
در تفاسیر قرآن مجید نیز همین رویکرد را میبینیم؛ اما تفاوت در واقع تفاوت مصداق با میزان و معیار است. خودشان درجه شدهاند، نه اینکه دارای درجه شدهاند. فرق «بودن» و «داشتن» است. برخی مترجمان فارسی قرآن مجید به این نکته تا حدودی توجه کردهاند. در تفاسیر نیز همین برداشت و مشابه انگاشتنِ «هُم درجات» و «لهم درجات» دیده میشود؛ برای نمونه طبرسی در تفسیر مجمعالبیان نوشته است: «هُم درجات، یعنی هُم ذو درجات: آنان درجات هستند، یعنی صاحب درجات هستند.» زمخشری نیز در تفسیر کشّاف همین قول را روایت کرده است: «و قیل ذو درجات: گفته شده است یعنی صاحب درجات.» زمخشری نمیگوید این قول را از چه کسی روایت میکند.
برخلاف امینالاسلام طبرسی و زمخشری، امام فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب، به این نکته توجه بلیغ داشته است: «أنّ النّاس فی أنفسهم درجات، لا أنّ لهم درجات: انسانها از حیث وجودی و در گوهر جانشان درجاتی دارند، نه اینکه برایشان درجاتی وجود دارد.» خودشان درجات هستند، مانند چشمهای است که از گوهر وجودش آب میجوشد؛ اما تعبیر صاحب درجات هستند، همانند برکهای است که میبایست آب از جایی روانهاش شود، وگرنه میخشکد.۱
شاید این مثال اندکی روشنگر باشد. جلالالدین محمد بلخی حقیقتاً شاعر است. شعر از گوهر وجودی او میجوشد. مانند شاه میداس که هر چیزی را لمس میکرد، طلا میشد، مولوی به هر چه مینگرد و بر زبان میآورد، تبدیل به شعر میشود: «خون همی جوشد، منَش از شعر رنگی میدهم!» همین مضمون را بعداً در آثار تی.اس الیوت (۱۸۸۸ ـ ۱۹۶۵) شاعر انگلیسی زبان مییابیم که در تعریف شعر میگوید: «شعر تبدیل خون است به مرکّب!» همین مضمون را نیچه که همروزگار الیوت بود، در کتاب پرآوازه «چنین گفت زرتشت» آورده است.
در برابر مولانا جلالالدین بلخی که شاعر حقیقی است، در تمامی اشعار فرزندش بهاءولد بهندرت میتوان بیتی یافت که حال و هوای مولویوار داشته باشد! پیداست در سرودن اشعار دچار تکلف بوده. برای مولانا شعر ذاتی است و برای فرزندش بهاءالدینولد عارضی. شعر مولوی جوششی است و شعر بهاءولد کوششی. اخوان ثالث در پاسخ فیلسوفی که در ذیل تاریخ غرب زندگی میکرد، سروده است:
شعر در من ذاتی است ای منطقی
هر چه داری نام، احمد یا تقی
این مضمون را میتوان در بیتی اعجازگونه در مثنوی مولانا تماشا کرد، آنجا که در شأن و توصیف امام علی علیهالسلام سروده است:
تو ترازوی احدخو بودهای بل زبانهی هر ترازو بودهای
انسانی که نه تنها معیار میشود، بلکه معیار معیارهاست. معیارها را با او میسنجند و میزان میکنند. ایمان درجاتی دارد. از درجات عالمان در قرآن سخن گفته شده است؛ اما کسانی هم هستند که خود درجه شدهاند. از دایره و مدار سنجشهای معمول فراتر رفتهاند.
مانند آذرباد یا جاناتان مرغ دریایی آنچنان اوج گرفتهاند که دیگر قرار و قاعده اهل زمین بر آنان حاکم نیست. ما در همه جای زمین به سوی قبله نماز میگزاریم. قبله مصداقی است که جهت نماز ما را تعیین میکند؛ اما اگر درون خانه خدا رفتیم، همه سو قبله است: «فَأینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ الله: هر سوی روی آورید، همان سوی خداست» (البقره، ١١٥).۲ در درون خانه کعبه دیگر جهت قبله معنی ندارد. همه سو همان جهت است. به گفته مولانا:
در درون کعبه، رسم قبله نیست
چه غم ار غواص را پاچیله نیست۳
کسی که به تعبیر قرآن مجید «درجه» میشود، دیگر سخن از فضیلت برتری در درجات نیست.
سخن از این است که آنان خود درجه و تبدیل به میزان و معیار میشوند؛ چنانکه امام علی علیهالسلام به روایت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله چنین بود. او چنان در مدار حق گردیده بود که خود مدار حق شده بود: «عَلیٌّ مَعَ الحَقِّ و الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ، یَدُورُ مَعَهُ حَیثُ مَا دَار: علی با حق است و حق با علی است. در هر مداری که علی قرار بگیرد، حق در همان مدار است.» و فرمود: «أللهُم أدِرِ الحَقَّ مَعَهُ کَیفَ مَا دار: خدایا، در هر حالتی که علی قرار میگیرد، او را مدار حق قرار بده.»
شهیدان در چنین مقامی قرار میگیرند. این نکته شایسته تأمل است که مطابق سنتی که تقریباً در همه ارتشهای جهان معمول است، به شهیدان وطن درجه بالاتری اعطا میشود.
شهید اگر سرلشکر بود، مانند سرداران سلیمانی و رشید و باقری، با شهادت سپهبد میشود؛ اما کسانی نیز هستند که از قاعده معمول اعطای درجه فراتر میروند. سردار قاسم سلیمانی که گفت: «من سربازم»، میدانست که درجه او گوهر وجودی خود اوست و نه نشانی که بر شانهاش نصب میشود. وقتی از او پرسیدند: «شما نامزد ریاستجمهوری هستید؟» گفت: «من نامزد گلوله هستم!»
این نکته لطیف هم از میناگریهای قرآنی است. قرآن برای ارتقا و اعتلای انسان و رفعت او، از تعبیر «درجات» و برای انحطاط و فرو افتادنش، از تعبیر «درَکات» استفاده می کند. درجات نشانه رفعت و درکات نشانه سقوط است.
به همین دلیل میتوان دریافت که «هُم درجات» در این آیه ناظر به کافران و مشرکان نمیتواند باشد. در میناگری قرآنی در انتخاب لغت، تفاوت و تمییز وجود دارد؛ مانند دو واژه «پاداش» که برای امر مثبت و «پادافره» که به معنای کیفر و مجازات است.
افزون بر این لطافت و دقت در انتخاب واژه، وقتی در قرآن مجید سخن از درجه و درجات مطرح است، وصفهای مختلفی برای درجات به کار میرود؛ مانند: «اعظم درجة» که برای مجاهدان و کسانی که در راه خداوند هجرت میکنند، استفاده شده است: «الذینَ آمَنوا و هَاجَروا و جَاهَدوا فِی سَبِیلِ اللهِ بِأموَالِهِم و أنفُسِهِم أعظمُ دَرَجَۀً عِندَ اللهِ و اولَئِکَ هُمُ الفائِزون: کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند، نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگاران هستند» (التوبه،٢٠). در آیه ۱۰ سوره حدید، همین تعبیر برای مجاهدانی به کار رفته است که در روزگار دشوارِ پیش از پیروزی، در میدان حضور داشتند و جان و مالشان را فدا میکردند، نه کسانی که در روزگار سخت، پوشیده و خاموشند و پس از پیروزی، ناگاه شتابنده از خانه بیرون میآیند و مجاهدان روز شنبهاند!
افزون بر «اعظم درجۀ»، از «درجات العُلی» هم در قرآن مجید استفاده شده است: «و مَن یَأتِهِ مُؤمِنًا قَد عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَاُولَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ العُلَی: هر کس مؤمن به نزد او (خدا) برود، در حالی که کارهای شایسته انجام داده باشد، برایشان درجات والا خواهد بود» (طه، ٧٥).
تعبیر «اکبرُ درجات» نیز در قرآن آمده است: «اُنظُر کَیفَ فَضَّلنَا بَعضَهُم عَلَی بَعضٍ و لَلآخِرَۀُ أکبَرُ دَرَجَاتٍ و أکبَرُ تَفضِیلًا: بنگر چگونه بعضی از آنان را بر بعضی دیگر برتری دادهایم، و قطعاً درجات آخرت و برتری آن بزرگتر و بیشتر است» (الإسراء، ٢١).
سه تعبیر «اعظم»، «اکبر» و «عُلی» که برای توصیف و تبیین درجه و درجات مطرح شده است، با هم متفاوت هستند؛ اما در ترجمههای فارسی قرآن مجید، مترجمان نتوانستهاند این تفاوت را بهروشنی بیان کنند.
و اما «هُم درجات» داستان دیگری است! «شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت». شرح این وصال را کسانی میتوانند بیان کنند که خود درجه شده باشند. گرچه برای ما که دور ماندهایم، نسیمی از آن کوی میوزد و از آن گذار عطف دامن، خاک را مشک خُتن میکند! منظومه منطقالطیر عطار ماجرای مرغانی است که هر یک درجه و مرتبهای داشتند؛ اما در نهایت سی مرغ به درجه سیمرغ رسیدند، یعنی درجه شدند.
پس بدانستند آن سی مرغ زود
بیشک این سی مرغ آن سیمرغ بود
تا سی مرغ بودند، دارای درجات بودند؛ سیمرغ که شدند، درجه شدند. چگونه درجه شدند؟ شهیدان والای کشور و ملت ما و چگونه درجه شدند؟
ادامه دارد
پینوشتها:
۱. همین تعبیر در مراتب بهشتیان نیز دیده میشود: برای برخی در بهشت، جویها روان است: «جَنَّاتٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهَار» (بقره، ۲۵ و ۲۶۶؛ آلعمران، ۱۵، ۱۳۶، ۱۹۵؛ مائده، ۱۱۹؛ توبه، ۸۹؛ ابراهیم ، ۲۳؛ طه، ۷۶؛ بروج، ۱۱ و...)؛ اما برخی در چنان مرتبه ای هستند که خود در بهشت جوی روان میسازند: «یُفَجّرونَها تَفجیرا» (انسان، ۶).
۲. به قول امامخمینی: هر طرف رو کنم، تویی قبله/ قبله، قبلهنما نمیخواهم!
۳. پاچیله: کفش

شما چه نظری دارید؟