دکتر سید محمدکاظم سجادپور
برگزاری اجلاس هفدهم سران کشورهای عضو بریکس در روزهای ۶ و ۷ ژوئیه ۲۰۲۵ (۱۵ و ۱۶ تیرماه ۱۴۰۴) در ریودوژانیرو یکی از رخدادهای مهم در مناسبات چندجانبه دیپلماتیک در حوزه مناسبات غیرغربی در جهان امروز است. در مورد این اجلاس، روایتهای مختلف در رسانههای جهانی منتشر شد. رسانههای عمده غربی، برغیبت دو رهبر از غولهای بریکس، یعنی پوتین، رئیس جمهور روسیه و شی، رئیس جمهوری چین تأکید کردند و سعی کردند آن را یکی از کاستیهای این اجلاس و فراتر، شکست نسبی ایده بریکس در ضدیت با غرب معرفی کنند.
بیانیه طولانی صادره از این اجلاس نیز بر توجه بسیاری از فعالان سیاسی قرار گرفت و از اینکه برخی از مسائل به صراحت ذکر نشد را دلالت بر گرایشهای مختلف در درون بریکس قلمداد شد. فراتر از روایتسازیها، بریکس واقعیتی در مناسبات جهانی است. هر چند که انتظارات مختلفی از آن مطرح میگردد ولی از این حقیقت نمیتوان چشم پوشید که هویتی در عرصه جهانی در حال شکلگیری است که از آن به عنوان «جنوب جهانی» یاد میشود. تجلّی اداری جنوب جهانی را میتوان در بریکس و برخی از سازمانهای بینالمللی مشاهده کرد. چگونه میتوان جنوب جهانی را مورد ارزیابی قرار داد؟ در پاسخ باید جنوب جهانی را هویتشناسی کرد. سپس باید به کشمکشهای استراتژیک درونی و نهایتاً به کشمکشهای استراتژیک بیرونی جنوب
جهانی پرداخت.
«جنوب جهانی» هرچند واژهای نسبتاً نوین در روابط بینالملل است، اما ریشه جدی در تاریخ مناسبات بینالمللی دارد. از نظر ثروت و قدرت، جهان به داراها و ندارها تقسیم شده و میشود. ولی آنچه که در سیر تحول روابط بینالملل حائز اهمیت بود در دوران جنگ سرد، میباشد که آنچه که امروز جنوب جهانی شناخته میشود، در تنش بین شرق و غرب، آمریکا و شوروی، گرفتار شد، هرچند که این منجر به پیدایش غیرمتعهدها گردید، اما غیرمتعهدها چتری بود که در ذیل آن هم غیرمتعهدهای واقعی و هم غیرمتعهدهای متمایل به شرق و غیرمتعهدهای متمایل به غرب وجود داشتند. پایان جنگ سرد، دوگانه شرق و غرب را خاتمه داد و در سه دهه گذشته، جهان روابط بینالملل، نشیب و فراز زیادی بخورد. ثروت و قدرت جابجا شد. دیگر غرب، تنها و منحصرکننده این دو کالای اجتماعی نبود و کانونهای جدید قدرت و ثروت پیدا شدند.
در این میانه، تنشهای استراتژیک در درون غرب و شمال جهانی و بین قدرتهای بزرگ بالا گرفت. آنچه که در این نشیب و فراز حائز اهمیت میباشد آنکه به مرور برخی از کشورهای در حال توسعه، خود را بازیافته؛ به سطح قابل توجهی از رشد و ترقی و مهمتر به یک پختگی سیاسی رسیدند که بزرگترین وجوه برجسته آن این بود که اولاً، مسأله اصلی ما رشد توسعه است. دوم، ما نباید بازیچه قدرتهای بزرگ باشیم و سوم سرشت و سرنوشت ما با قدرتهای بزرگ متفاوت میباشد. این پویاییها به هویت جنوب جهانی شکل داد. این هویت در عین حالکه در برگیرنده عناصری از غیرمتعهدها را در درون خود جای داده است، اما فراتر از آن است. در هویت جنوب جهانی، نوعی اعتماد به نفس به چشم میخورد که ما میتوانیم از تنشهای استراتژیک بینالمللی فاصله بگیریم و کار خودمان را به پیش ببریم. در واقع هویت جنوب جهانی دو بعد توامان را به نمایش میگذارد. بعد سلبی آن، «برهویت فاصلهگیری» بنیاد شده و بعد ایجابی آن، «توسعه اقتصادی و اجتماعی» است.
این هویت در حال جا افتادگی بیشتر است.بریکس یکی از نهادهایی است که خانواده جنوب جهانی را جمع کرده است. اما این خانواده، یکدست نیست. رنگارنگی خاصی در خانواده جنوب جهانی به چشم میخورد. در مواردی این رنگارنگی تبدیل به چالش استراتژیک کلانی میشود. بدین معنی که هرکدام از این اعضاء، اولاً هویت خاصی را از خود و نسبت خود با دیگران دارد. دوم آنکه اولویتهای استراتژیک هرکدام با دیگران متفاوت است. نگاهی به روسیه، چین، هند، اندونزی، مصر و اتیوپی، آفریقای جنوبی و برزیل از زوایای که مطرح شد روشن میکند که با اولویتهای استراتژیک در تلاشهای ملی و بینالمللی متفاوتی روبرو هستیم و این چالش قابل ملاحظه است.اما از نظر بیرون، برآمدن جنوب جهانی، پردازش هویتی آن و از همه مهمتر چارچوبهای سازمانی آن، برای غرب قابل قبول نیست. غرب نمیتواند مجموعهای را ببیند که هنجارهای روشن نهادهای متفاوتی با غرب دارد. مخصوصاً اگر اول به تنشهای ژئوپلیتیک توجه داشته باشیم. تنشهایی که با جنگهای خونین همراه است. دوم، حساسیت غرب و عمدتاً آمریکا، به موضوعاتی مانند دلار زدایی، بسیار جدی میباشد.
دلار زدایی، در واقع به چالش کشیدن نظام هژمونیک اقتصاد ایالات متحده است. سوم پدیده ترامپ و تمایلات خاص او و گروه محافظهکارانی میباشد که خواهان برتری غرب و آمریکا میباشند. اینها چالشهای کمی نیست مخصوصاً اگر توجه داشته باشیم که تهدید لفظی و عملی بخشی از اقدامات آمریکا علیه جنوب جهانی و نهادهای آن مانند بریکس است. ولی علیرغم همه چالشهای درونی و بیرونی، جنوب جهانی، واقعیتی غیرقابل انکار در روابط بینالمللی معاصر است. هویت جنوب جهانی، در رفت و آمد بین ایدههای توسعهگرایی، فاصلهگیری از تنشهای جهانی، تأکید بر هنجارهای خاص و واقعیتهای سخت استراتژیک، اقتصادی و اجتماعی، در حال شکلگیری و جا افتادگی بیشتر است. جنوب جهانی، پدیدهای جدّی درخور توجه در روابط بینالمللی معاصر است.

شما چه نظری دارید؟