سیدعطاءالله مهاجرانی
مقام والای شهیدان (۲)
چگونه صاحبان درجات و یا حتی «درجه اعظم» و «درجات العُلی» و «اکبرُ درجات» به موقعیتی دست مییابند که خود درجه شده اند؟ روندة صراط مستقیم، چگونه خود صراط مستقیم میشود؟ چنان که درباره امام علی علیهالسلام گفته شده است. او که در مدار حق بود، معیار حق شد. او که بر صراط مستقیم بود، صراط مستقیم شد. از امام سجاد و امام صادق علیهماالسلام روایت شده است که در تفسیر یا تأویل آیه «قالَ هَذا صِراطٌ عَلَیَّ مُستَقِیم: این است راهی راست به سوی من» (الحجر، ٤١) گفته اند: «مراد از صراط مستقیم، امام علی علیهالسلام است.»۱
از کدام راه «مصداق» تبدیل به «معیار» میشود و رونده تبدیل به راه؟ کلید شناخت در سیاق آیات قرآنی، در سوره آلعمران دیده میشود: «أفَمَنِ اتَّبَعَ رِضوانَ الله کَمَن باءَ بِسَخَطٍ مِنَ الله و مأواهُ جَهَنَّمُ و بِئسَ المَصِیر: آیا کسی که خشنودی خدا را پیروی میکند، همچون کسی است که به خشمی از خدا دچار گردیده و جایگاهش جهنم است؟ و چه بد بازگشتگاهی است!» (١٦٢). کسی که از رضوان خداوند تبعیت کند، درجه میشود.
نکته لطیف دیگر این است که مقام رضوان برتر و فراتر از بهشت است. قرآن از تعبیر «رضوان مِن الله الاکبر» استفاده کرده است: «وعَدَ الله المُؤمِنِینَ والمُؤمِناتِ جَنّاتٍ تَجرِی مِن تَحتِها الأنهار خالِدِینَ فِیها: خداوند به مردان و زنان باایمان باغهایی وعده داده است که از دامنه [درختان] آن نهرها جاری است. در آن جاودانه خواهند بود. و مَساکِنَ طَیِّبَۀً فِی جَنّاتِ عَدن: و [نیز] سراهایی پاکیزه در بهشتهای جاودان [به آنان وعده داده است] . و رِضوانٌ مِنَ الله أکبَر: و خشنودی خدا بزرگتر است. ذَلِکَ هُو الفَوزُ العَظِیم: این است همان کامیابی بزرگ» (التوبه، ٧٢).
تنها در همین آیه است که دو صفت «اکبر» و «عظیم» با هم آمده است. این آیه در حقیقت تفسیر آیه ۱۶۲ سوره آلعمران است و دلیل تحول مؤمنان را از «صاحب درجات» نزد پروردگارشان (ربّ) به «درجات» در نزد خداوند (الله) بیان کرده است. آنان فقط به رضای خداوند میاندیشند. آنچه دارند، فدای خشنودی او میکنند. دمی به خود نمیاندیشند. چنانکه روشن است، جان انسان گرانبهاترین دارایی اوست. اگر جان کسی به مخاطره بیفتد، از دارایی خود چشم میپوشد تا سلامتش را بازیابد؛ مثلا خانه و طلا و جواهرات که همه ارزشمندند، فدای جان میشود. در مقام رضا، جان افشاندن و از جان گذشتن، شیوه و سبک زندگانی انسانی میشود که درجه شده است؛ به روایت سعدی:
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
(غزل ۴۱۷)
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
(غزل ۴۳۹)
شیواترین بیان در این باره از امام حسین علیهالسلام است که به روایت ابیمخنف، در بحبوحه کربلا و عاشورا وقتی امام با پیکر آکنده از زخم تیغ و نیزه بر خاک افتاد، نگاهی به آسمان انداخت و با خداوند راز و نیاز کرد: «إلهی، رضاً برضائک، صبراً عَلی قضائک، لا معبودَ سِواک یا غیاث المستغیثین: خدای من، به خشنودی تو خشنودم، به قضای تو شکیبایم، خدایی جز تو نیست، ای فریادرس فریادخوانان!» آنگاه عمر بن سعد فرمان داد چهل تن از لشکرش به سوی امام بتازند و چون در گام برداشتن آنان به سوی امام، سستی و کندی مشاهده کرد، فریاد زد: «بشتابید!»۲
تنها کسی که به مقام رضا رسیده است و «رضوان من الله الاکبر» و «فوز عظیم» را میبیند، چنین طمأنینه و آرامشی دارد. دیگر صاحب درجه نیست، درجه میشود. قطرهای است که دریا میشود. مرغی که سیمرغ میشود. مقام رضا، مقام شگرفی است. پیامبر عظیم الشأن صلوات الله علیه وآله سخن را تمام کرده است: «رضا مقام غنای بیکرانه و ابدی است: مَن رضیَ بالله ربّاً، نال الغناء الابد».۳
این همان مقامی است که بلال حبشی به روایت جلالالدین محمد بلخی بدان نائل شده بود. ارباب بلال او را سخت شکنجه میکرد. بلال در زیر شکنجه میگفت: «أحَد، احد!» میگفتند: «باید از احد توبه کنی.» میگفت: من جانم لبریز از احد است. چگونه توبه کنم؟
ای تن من، وی رگ من پر ز تُو
توبه را گنجا کجا باشد در او؟
توبه را زین پس ز دل بیرون کنم
از حیات خُلد، توبه چون کنم؟
عشق قهارست و من مقهور عشق
چون شکر شیرین شدم از شور عشق
برگ کاهم پیش تو ای تندباد
من چه دانم که کجا خواهم فتاد!
«ذکر بلال، احد شد و احمد شد»؛ انسانی که از تن خود میگذرد و تماماً روح میشود؛ به روایت مُتنبّی:
اذا کانت النُّفوسُ کبارا
تَعبَت فی مُرادها الاجسام
هنگامی که جانها والایند، تنها برای رسیدن به چنان مقصد عالی، به رنج میافتند!
تا به خود نگاه میکند، صاحب درجات است؛ اما هنگامی که از خود خالی شد و از محبوب و رضای خداوند سرشار شد، درجه میشود؛ به مقام رضوان الله اکبر میرسد. بهشت عدن در دامنههای چنین مقامی است. مثل بهشت حضور خداوند. بهشت مقام رضا در همین جهان هم حاصل میشود. انسانی که درجه میشود، در بهشت است، بهشت نقد.
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم!
(حافظ)
خواجه نصیرالدین طوسی در «تذکره آغاز و انجام» میگوید: «چون وجود کل تابع ارادت واحد مطلق است ـ تعالی ذکره ـ پس هر چه آید، مطابق ارادت او باشد. و این درجه رضاست. صاحب این درجه همیشه در بهشت بود. لَهُم مّا یَشاءُونَ فِیها و لَدَینا مَزِید» (ق، ٣٥): هر چه بخواهند، در آنجا دارند و پیش ما فزون تر [هم] هست.»۴
۲ـ بهشتِ شهیدان
میناگری دیگری هم درباره نسبت بهشت و شهیدان یا مؤمنان برگزیده و مخلَص وجود دارد: افراد نیکوکار و مؤمن وارد بهشت میشوند. بهشت جا و مقامی است که آنان در آن جایگاه و مقام وارد میشوند. در قرآن مجید از فعل «یَدخلون» (داخل میشوند) استفاده شده است؛ مانند: «و مَن یَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ مِن ذَکَرٍ أو اُنثَی و هُو مُؤمِنٌ فاولَئِکَ یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ و لا یُظلَمونَ نَقِیرا: کسانی که کارهای شایسته کنند ـ چه مرد باشند یا زن ـ در حالی که مؤمن باشند، آنان داخل بهشت میشوند، و به قدر گودی پشت هستة خرمایی مورد ستم قرار نمیگیرند» (النساء، ١٢٤). همین مضمون داخل شدن در بهشت یا در جنّات عدن، در آیات دیگر هم آمده است (رک: الرعد، ۲۳؛ النحل، ۳۱؛ مریم، ۶۰؛ فاطر، ۳۳؛ غافر، ۴۰).
یا خداوند آنان را وارد بهشت میکند که در زیر درختانش جوی روان است: «و لاُدخِلَنَّهُم جَنّاتٍ تَجرِی مِن تَحتِها الأنهار» (آلعمران، ۱۹۵).
اما اهل یقین و بندگان برگزیدهای هستند که بر بهشت وارد نمیشوند، بهشت از آن ِ آنان است! مهمان به خانه ما وارد میشود؛ اما خودمان صاحبخانهایم: «إِنَّ الله اشتَرَی مِنَ المُؤمِنِینَ أنفُسَهُم و أموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الجَنَّه:در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهای] اینکه بهشت برای آنان باشد، خریده است؛ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَیَقتُلُونَ و َیُقتَلُون: همان کسانی که در راه خدا میجنگند و میکُشند و کشته میشوند. وعدًا عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوراۀِ والإِنجِیلِ والقُرآنِ و مَن أوفَی بِعَهدِهِ مِنَ الله: [این] به عنوان وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست. و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ فاستَبشِرُوا بِبَیعِکُمُ الَّذِی بایَعتُم بِهِ و ذَلِکَ هُو الفَوزُ العَظِیم: پس به معاملهای که با او کردهاید، شادمان باشید، و این همان کامیابی بزرگ است» (التوبه، ١١١).
تعبیر «فَوزُ العظیم» (کامیابی بزرگ) در این آیه نیز به عنوان پایانبندی آیه به کار رفته است. آیتالله جوادی آملی نکته بسیار لطیفی را در تفسیر این آیه بیان کردهاند: شهیدان که بهشت از آنِ ایشان است، از این تعبیر میتوان استنباط کرد که حق شفاعت در پیشگاه الهی دارند؛ مثل کسی که حق دارد میهمان به خانهاش دعوت کند. این برداشت درباره کسانی که وارد بهشت میشوند، نمیتواند صادق باشد: «اگر کسی مجاهد فی سبیل الله شد، حالا خواه فاتح شد خواه شهید، جزء افرادی نیست که وارد بهشت شود، جزء افرادی است که بهشت مال اوست. یَدخلون الجنه دلیل نمیتواند باشد که اینها حق شفاعت دارند؛ اما درباره شهدا، فاتحان و مجاهدان فی سبیل الله نفرمود اینها در بهشت میروند، فرمود: بهشت مال اینهاست. خب، اگر بهشت مال اینهاست حق شفاعت هم دارند دیگر. اگر بهشت مال کسی بود، او میتواند از خدا بخواهد که فلان کس را هم اجازه بده بیاید. پس آنهایی که سخن از یدخلون الجنه است، از آن آیات شاید نشود مسئلة شفاعت و امثال ذلک را استفاده کرد؛ برای اینکه حداکثر دارد که اینها به بهشت میروند؛ اما اگر بهشت مال کسی بود، شاید بتوان از این آیه استفاده کرد که او می تواند از خدا بخواهد که پدرم، مادرم، برادرم، دوستم، استادم، شاگردم، رفیقم، اینها را وارد بهشت کنید؛ البته آن شفاعتی که مَن ارتَضی باشد، لایَملکون الشفاعۀ إلاّ من اتّخذ عند الرّحمن عهدا.»۵ تمام سخن بر سر تفاوت «یَدخلون الجنه» و «لهُم الجنه» است: «وارد بهشت میشوند» یا شهیدان و مجاهدانی که «بهشت مال آنان است».
سرداران شهید ایران که تمام عمرشان را در جهاد گذراندند و در آخرین منزل عمر به منزلت شهادت رسیدند، خود درجه شدند و امید است که شفیعان ما هم در قیامت باشند.
۳ـ بهشت در شوق دیدار شهیدان
این مضمون را میتوان مکمّل مضمون دوم تلقی نمود: «کسانی که وارد بهشت میشوند»، متفاوت ستند با «کسانی که بهشت به سوی آنان پرواز میکند و شوق دیدارشان را دارد». گویی در شکل دوم، بهشت از قفس ماده فراتر میرود و از جنس جان میشود. نشانههایی از این مضمون در قرآن مجید وجود دارد. البته انشاءالله در تداوم بحث میناگری پس از اتمام مقدمات، به مبحث «بهشتهای قرآن» خواهیم رسید.
موضوع «نزدیک شدن بهشت» در سه آیه مطرح شده است:
الف) «و اُزلِفَتِ الجَنَّۀُ لِلمُتَّقِین: [آن روز] بهشت برای پرهیزگاران نزدیک میگردد» (الشعراء، ٩٠).
ب) «و اُزلِفَتِ الجَنَّۀُ لِلمُتَّقِینَ غَیرَ بَعِید: بهشت را برای پرهیزگاران نزدیک گردانند، بیآنکه دور باشد» (ق، ٣١).
ج) «و إذا الجَنَّۀُ اُزلِفَت: هنگامی که بهشت نزدیک میگردد» (التکویر، ١٣).۶
هر سه آیه با هم تفاوتهای بسیار لطیفی دارد؛ اما اکثر مترجمان فارسی زبان قرآن مجید تعابیر «نزدیک شدن»، «نزدیکآوردن» یا «نزدیکساختن» را استفاده کردهاند. در ترجمه انگلیسی یوسفعلی که سرشار از لطف است نیز همین مضمون آمده است:
"To the righteous, the Garden will be brought near,
واقعیت این است که ما به دلیل زندگی و زیست در جهان مادی، شیوه و میزان شناختمان، رنگ و رویی از همین جهان مقیّد در زمان و مکان دارد. در این سرا پدیدهها زمانمند و مکانمند هستند و نمیتوانیم پدیدهای را ورای این دو مشخصه دریابیم؛ اما بهشت و یا جهان دیگر با چنین معیارهایی قابل سنجش و شناخت نیست. تمثیل مولانا جلالالدین بلخی در این زمینه راهگشاست. او زندگی انسان در حالت جنینی را با زندگی در این جهان مقایسه میکند و میگوید فاصله ما با جهان دیگر و جهان پس از مرگ، بسی بیشتر از فاصله زندگی کودک در دوره زندگی جنینی در فضای بستة زهدان تا این جهان بزرگ با ماه و آفتاب و ستارگان است.
ما در این جهان به اصطلاح تختهبند تنیم، پروازمان بهسرعت رنگ زمان و مکان میگیرد، نمیتوانیم از دایره زمان و مکان فراتر رویم وبنابراین گمان میکنیم بهشت به لحاظ زمانی، در انتهای زمان قرار دارد و به لحاظ مکانی، در جای خاصی قرار گرفته است. در حالی که نه زمان آنجا شکل زمان اینجهانی را دارد و نه مکانش مختصات مکانی را دارد که ما با آن آشناییم و عادت کردهایم.
وقتی قرآن میگوید: «بهشت نزدیک میشود»، میپنداریم به معنای آمادهشدن یا آراستهشدن بهشت است. البته چنین برداشتی ممکن است یکی از تفسیرها باشد؛ اما به نظر میرسد تعبیر «بهشت نزدیک میشود و دور نیست»، میتواند معنای عمیقتری نیز داشته باشد. بهشت میتواند تا زندگی همین جهانی هم نزدیک شود! بوی بهشت از شهیدان به مشام جان میرسد. نام آنان فضا زمان و مکان را معطر میکند؛ مثل خون امامحسین به روایت سایه:
«یا حسین بن علی!/ خون گرم تو هنوز/ از زمین میجوشد/ هر کجا باغ گلسرخی هست،/ آب از آن چشمه خون مینوشد/ کربلایی است دلم!»
ما با نام و یاد شهیدانی که درجه شدهاند، بهشتی میشویم. بهشت دیگر دور نیست. همین نزدیکی است: بهشت قاسم سلیمانی، باقری، رشید، حاجیزاده، کاظمی و…
ادامه دارد
پینوشتها:
۱. تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۴۲؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۷۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۶۸؛ تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۱۵.
۲. ینابیع الموده، ج۳، ص۸۲
۳. مآخذ این حدیث بسیار زیبا و گرانمایه را هنوز نیافتهام. به گمانم در حلیة الاولیاء حافظ ابونعیم دیده باشم.
۴. شرح المنظومة السبزواری ملاهادی، حسن حسنزاده آملی، ج۵، ص۴۰۹ (مدرسه فقاهت)
۵. آیتالله جوادی آملی، تفسیر سوره التوبه، آیات ۱۱۱ ـ ۱۱۲.
۶. تعبیر اشتیاق بهشت به برخی بهشتیان، در احادیث نبوی به نقل از متون روایی اهل سنت نیز آمده است کهمثلاً بهشت به این چهار تن یا سه تن مشتاق است:«أن الجنۀ تشتاق إلی أربعه: علی و عمار و سلمان و المقداد». المعجم الطبرانی الکبیر، ج۶، ص۲۱۵. «اشتاقت الجنۀ إلی ثلاثه: علی و عمار و سلمان». المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۷. «إن الجنۀ لَتشتاق إلی ثلاثه: علی و عمار و سلمان». سنن الترمذی، ج۵، ص۳۳۲ . «ثلاثۀ تشتاق الیهم الجنه: علی و عمار و سلمان». مسند أبی یعلی، ج۵، ص۱۶۴.
https://eshia.ir/feqh/archive/text/javadi/tafsir/۸۰/۸۱۰۳۱۲/

شما چه نظری دارید؟