سیدعطاءالله مهاجرانی
خانه و خانواده شهیدان (۳)
شهیدان تهاجم اسرائیل در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، نه تنها خود نشانههای راه هستند و به تعبیر قرآن مجید «درجات» اند، بلکه خانه و خانوادهشان نیز چراغ راه و روشنایی بخش اند. پس از شهادت عزیزان، برخی اعضای خانواده شهدا مثل مادر شهیدان پرافتخار محمد و حسن باقری (افشردی) و نیز همسر شهید غلامعلی رشید سخن گفتند. مادر شهیدباقری در وضعیتی سخن میگفت که فرزندش محمد و عروسش اشرف و نوهاش فرشته با هم شهید شده بودند. همسر شهید غلامعلی رشید نیز همزمان شوهر و پسرش امینعباس شهید شده بودند. سخنانشان عادی نبود؛ روی دیگر سکة زر سرخ خون شهیدان بود؛ آینههایی بودند که خون فرزندان شهید یا همسر و فرزند شهید خود را بازتاب میدادند. در سخنانشان طمأنینه و توکل مثل آفتاب میتابید. پیداست آن شهیدان عزیز به حضور خود، با سلوک خود خانهها را مثل «آیه نور» فروزنده و پر تلألؤ ساختهاند. از سوی دیگر در این خانهها، شهیدان از صفای مادر و همسر و فرزندان روشنایی گرفتهاند.
مرگ برای بسیاری که اسیرِ داشتههای خویشاند، تاریک و ناخواستنی است؛ از مرگ میگریزند. برای شهیدان، مرگ ْ پرواز است و ورود به جهانی بس گستردهتر و عمیقتر و روشنتر، برای شهیدان مرگ از زندگی این جهانی خواستنیتر است. به جای گریز از مرگ، شوق شهادت دارند.
امام علی علیهالسلام در «خطبه متقین» ازجمله صفات پارسایان، به همین نکته اشاره کردهاند: «چنان به بلا خو گرفتهاند که گویی در آسودگی به سر میبرند. اگر مدت عمری نبود که خدا برایشان مقرر داشته، به سبب شوقی که به ثواب و بیمی که از عذاب دارند، چشم برهم زدنی جانشان در بدن قرار نمیگرفت.» تأثیر این مطالب چنان بود که با پایانیافتن سخن امام، همّام یار امیر مؤمنان(ع) فریادی از عمق جان برکشید و مانند آرش با تیر فریاد، مرغ روحش پرواز کرد! مولانا در توصیف این عاشقان جانباز است که می گوید:
چیست با عشق آشنا بودن؟
به جز از کام دل جدا بودن؟
او فدایی است، هیچ فرقی نیست
پیش او مرگ و نَقل، یا بودن
این شهیدان ز مرگ نشکیب اند
عاشقان اند بر فنا بودن
از بلا و قضا، گریزی تو
ترس ایشان ز بی بلا بودن
در چنین دولت و چنین میدان
ننگ باشد ز مرگ، لنگیدن
عاشقانِ تو را مسلّم شد
بر همه مرگها بخندیدن
فرعهای درخت لرزانند
اصل را نیست خوف لرزیدن
باغبانان عشق را باشد
از دل خویش میوه برچیدن
شِشه۱ میگیر و روز عاشورا
تو نتانی به کربلا بودن
چنین شوقی و چنین نگاهی و افق روشنی را در یادداشت روز عرفة سردار غلامعلی رشید دیدم. آن نوشته عادی نیست؛ بهویژه که به مصداق «گواه عاشق صادق در آستین باشد»، با شهادت او امضا شده و آفتاب خون شهیدان بر آن تابیده است. این نوشته ازجمله مهمترین اسناد شناخت گوهر انقلاب و تجلی ایمان و مقاومت در جان انسان عاشقی است که تمام عمر خود را در جهاد و مقاومت و شهادت گذرانده است. میتوان گفت همانند شهید قاسم سلیمانی، شهید رشید از مهمترین شخصیتهای استراتژیک نظامی ایران در تاریخ انقلاب بود. شهادت فقط زمانی نبود که شهید شد، او با شهادت زیست و در زندگی، شهید بود و با شهادت معاشقه میکرد.
یادداشت روز عرفه
شهید رشید نوشته است:
«خدا کند جان این حقیر گرفته شود به دست مبارک حضرت عزرائیل(س)… هرگز فکر نمیکردم اینقدر زنده بمانم! در آستانه ۷۲ سالگیام! قبل از انقلاب، تصور ما این بود که قبل از سی سالگی شهید میشویم؛ در جنگ به گونهای دیگر. در طی این ۳۷ سال پس از جنگ، انبوه کارهای ستادی و قرارگاهی در این سطح ( سطح راهبردی و عملیاتی)، یک روز ما را رها نکرده است. هر روزِ این سالها، حقیقتاً هفتهای به لحاظ زمانی بر ما میگذرد و روز که تمام میشود، از غروب آن، به فکر ادامه کار در فردای آن میشویم.
حضورم در منزل در حد یک ساعت، گاه کمی بیشتر، قبل از نماز مغرب و عشاست (برای شام) والسلام! و به خانواده و عباسآقا میگویم: فکر کنید جانباز قطع نخاعیام و مثل آدمهای متعارف نمیتوانم وقت بگذارم حتی نیمساعت همکلام شدن! نمی دانم سرّ باقی ماندن ما در این دنیا در دهة سبعین چیست!
دلم میخواهد با آن فرشته و مَلکی که هر شب فرود میآید و صدا میزند (به فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله): «یا ابناء السَّبعین! نُودی لکم، فَاَجیبُوا»، بگویم: بابا! ما هنوز هم به لحاظ شرایط کاری در ردیف ابناء العشرین هستیم که صدا میزنید: «جِدّوا و اجتَهدوا!»... در حالی که جسم ما از ابناء الستّین که آن فرشته صلا میزند: «زَرعٌ آنَ حَصاده» گذشته است. (شما مانند زراعت و کِشتی هستید که درو کردنش نزدیک شده است!)۲ ذکر خفی ما شده است: انّا لله و انّا الیه راجعون!… فراوان... خوشا به حال شهدا!
برادر شما رشید
۱۵/ ۳/ ۱۴۰۴»
این متن با جوهر ایمان و با شهد شیدای خون شهید در روز عرفه در روز نمادین ۱۵ خرداد نوشته شده است. هم روایت زندگی است. هم روایت گذار عمر از دهه شصت که هنگام درو است و به تعبیر حافظ:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مَه نو
یادم از کِشتة خویش آمد و هنگام درو
به دهه هفتاد زندگی اشاره میکند. روز عرفه است و روز «شناخت خویش»، نگاهی به زندگی و بختی بیدار و عمری مبارک که سرشار از تلاش و مجاهده بوده است. روایت آرمان و رؤیای شوق شهادت! از این روایت و ذکر خفی که فراوان زمزمه میکرد تا لحظه شهادتش، هشت روز گذشت؛ به شماره درهای بهشت! شهیدان از هر دری که بخواهند، وارد بهشت میشوند. بهشت از آنِ ایشان است، لَهمُ الجنّه!
متن دستنوشت سردار غلامعلی رشید شگفتانگیز است؛ هم از رابطهاش با خانواده سخن میگوید، هم از رابطهاش با کار و مسئولیت، و هم از رابطه با خود که در دهه هفتم عمر، میبایست مانند جوانان بیست ساله، تمام وجودش سرشار از تکاپو و جهاد و جدیت باشد. روایت رابطه با خداوند است که به آن سه رابطه معنا میبخشد. «ذکر خفی فراوان»، بازگشت به خدا!
کتابهای مفصل عرفانی در هزاران صفحه که آکنده از دریای واژگاناند؛ مدرسهها که پر از قیل و قال دلگیر بحث است. اگر گوهر و عصارة همه کتابها و درس و بحثها را بتوانیم فراهم کنیم، زیباتر و رساتر از این یادداشت روز عرفة سردار شهید قهرمان ملی ما، غلامعلی رشید نمیشود.
به روایت همسر بسیار فرزانه و سخندان و آیندهبینش: غلامعلی رشید «تنهاترین سردار» بود؛ برای اینکه او خودش را نمیدید، رو به دوربین نبود! سبک زندگی و سلوک او بسیار به سردار شهید قاسم سلیمانی شباهت داشت؛ سردارانی که خود را نمیدیدند. باور داشتند که پیش خدا چیزی کم نمیشود و آن که باید ببیند، میبیند.
بدیهی است که خانه آنان که «مشکاتِ مصباح» وجود آنان است، به اذن خداوند اعتلا و رفعت پیدا میکند. در سوره نور و بیدرنگ پس از آیه شگفتانگیز نور که دربارهاش در مقدمه پانزدهم میناگری نوشتهام، سخن از خانههاست: «فی بیوت...» از آسمانها و زمین که تجلی گاه نور خداوندند، به خانههایی در زمین بازمیگردیم. به خانههای روشن!
روشن است این خانه، گویی آنِ کیست؟
ما غـلام خانـههای روشـنی
«فِی بُیُوتٍ أذِنَ الله أن تُرفَعَ و یُذکَرَ فِیهَا اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالغُدُوِّ و الآصَال: در خانههایی که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش میکنند...» (نور، ۳۶).
بیت مشکات است و اهل خانه مصباح. کدام مصباح درخشندهتر از خون شهید که روشناییاش ذاتی است. خونی که لباس نمازگزار را آلوده میکند، وقتی خون شهید باشد، میتوان شهید را با همان پیکر زخمی و جامه آغشته به خون دفن کرد. او نه به غسل نیاز دارد و نه به کفن!
خون شهیدان را ز آب اولیتر است
این خطا از صد صواب اولیتر است!
غوطهزدن در خون، بسی فراتر و پاک و پیراستهتر از غسل در اشک است که حافظ سرود:
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند:
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
گویی آیه نور که از روشنایی خداوند در آسمانها و زمین سخن میگفت، اکنون خانهها را مصادیقی عنوان میکند که شبیه آسمانها و زمین جلوهگاه نور خداوندند. با چنین تجلیی، این خانهها اعتلا و رفعت پیدا میکنند: والایی و بالایی می یابند. چنانچه در محلهای همة خانهها یکطبقه باشد، اگر خانهای دو یا سهطبقه باشد، توی چشم است، قرآن مجید نیز از خانههایی سخن میگوید که رفعت یافتهاند و نمایان شده اند. این رفعت با عنایت و اذن خداوند میسر شده است. به تعبیر ابنعباس: این خانهها برای اهل آسمان، مانند ستارگان آسمان برای اهل زمین درخشنده و تابندهاند.
درباره خانهها (بیوت) دو تفسیر مطرح شده است:
۱ـ برخی مفسران مصداق خانهها را «مساجد» تلقی کردهاند.
۲ـ برخی نیز همة خانههایی گرفتهاند که مصداق آیه باشد؛ یعنی غیر از مساجد را نیز مشمول آیه دانستهاند، برای نمونه طبری ـ مفسر و مورخ بزرگ ایرانی ـ در تفسیر جامع البیان در ذیل آیه مینویسد: «مراد از بیوت، همة خانههاست. از عکرمه روایت شده است که گفت: هی البیوت کلها.» در تفسیر کبیر امام فخر رازی میتوان نکتههای نابی یافت: «ظاهره أنّها کانت بیوتاً قبل الرّفع، فأذِن الله أن تُرفع: چنین به نظر میرسد که مراد خانههایی است که با اجازه خداوند رفعت یافتهاند»؛ یعنی خانههایی عادی و معمولی بودهاند. عنایت و اذن خداوند به آن خانهها رفعت داده است.
مراد از رفعت خانه چیست؟
بدیهی است که مراد شکل و شمایل خانه نیست؛ چنانکه بیتالله الحرام که از سویی رفیعترین خانه جهان است، چنانکه مشاهده میکنیم، برجها و آسمانخراشهایی در کنار و بلکه پیوسته به مسجدالحرام ساختهاند که درنتیجه خانه کعبه دیگر بهسختی از فاصله مشاهده میشود. روایت شده است که خانه کعبه در روزگار پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) از غار حرا دیده میشد. اگر به جبل النّور رفته باشید، دیدهاید که شکل قرار گرفتن تختهسنگها در غار، به گونهای است که انگار پلک چشم گشوده غار رو به مکه است و بدین ترتیب وقتی پیامبر(ص) برای نیایش و خلوت به غار حرا میرفت، میتوانست مسجدالحرام را ببیند.
خانه در حقیقت گوهر و روحش چیز دیگری است. از جنس روح است، جان است و به روایت سیمین بهبهانی که ملت بزرگ ایران در این ایام عاشورایی در هیأتهای مذهبی شعر او را خواندند و از ایران گفتند:
دوباره میسازمت وطن
اگرچه با خشتِ جان خویش
ستون به سقف تو میزنم
اگرچه با استـخوان خویش
خانه دیگر از چنس خاک نیست. از جنس جان است، گرامیتر از جان است. مگر نه این است که عزیزترین و فداکارترین فرزندان ایران، جان شیرین خویش را فدای میهن عزیز کردهاند؟ وطنی که از جنس تمدن و فرهنگ و اخلاق و آئین و دین و آزادی و آزادگی است. این ارزشهاست که به خانه معنا میدهد و خاک، آسمانی میشود. خون شهید طهارت پیدا میکند. نام شهید میماند. خانهها در محلهها و شهرها و در ایران رفعت پیدا میکنند؛ مثل خانه شهیدان قهرمان، فرزندان رشید ملت ایران: شهید قاسم سلیمانی، برادران شهید باقری، شهید غلامعلی رشید و همه شهیدان که خود درجه شدند. بهشت شوق دیدارِ آنان را دارد. به سویشان آغوش میگشاید. خانهشان مشکات است. در بر گیرندة مصباح تابندة خون شهیدان است. رحمت و رضوان الهی بر آنان.
ادامه دارد
پینوشتها:
۱. ششه: شش روز بعد از عید فطر که روزه داشتن در آنها مستحب است.
۲. اشاره به بخشی از سخن پیامبر اکرم (ص) است که فرمود: خداوند فرشتهای را آفریده و هر بامداد میآید و فریاد میزند:
یَا أبنَاءَ العِشرِینَ، جِدُّوا و اِجتَهِدُوا: ای بیست ساله ها، تلاش و کوشش کنید!
و یَا أبنَاءَ الثَّلاَثِینَ، لاَ تَغُرَّنَّکُمُ اَلحَیاۀُ اَلدُّنیا: ای سی سالهها، زندگی دنیا شما را نفریبد!
و یَا أبنَاءَ الأَربَعِینَ، مَا ذَا أعدَدتُم لِلِقَاءِ رَبِّکُم: ای چهل سالهها، برای دیدار پروردگارتان چه آماده کردهاید؟
و یَا أبنَاءَ الخَمسِینَ، أتَاکُمُ اَلنَّذِیر: ای پنجاه سالهها، بیم دهنده به سویتان آمد!
و یَا أبنَاءَ السِّتِّینَ، زَرعٌ آنَ حَصَادُه: ای شصت سالهها، وقت درو رسیده است!
و یَا أبنَاءَ السَّبعِینَ، نُودِیَ لَکُم فَأجِیبُوا: ای هفتادساله ها، شما را میخوانند، پاسخ دهید!
و یَا أبنَاءَ الثَّمَانِینَ، أتَتکُمُ اَلسَّاعَۀُ و أنتُم غَافِلون: ای هشتادساله ها، مرگ آمد و شما غافلید!
سپس فرشته میگوید: «اگر بندگان اهل طاعت و مردان فروتن و کودکان شیرخوار و جانوران بیگناه نبودند، قطعاً عذاب بر سرتان فرو میریخت.» حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۳۲؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۵۷.

شما چه نظری دارید؟