پرسشی که این روزها در دل همه ماست، این است که: چه باید کرد تا توسعه، دوباره اولویت نخست ایران شود؟
پاسخ این پرسش اساسی، از دل مفهومی ساده اما حیاتی می آید؛مفهومی که امروز بیش از هر زمان، به آن نیاز داریم: امید؛ آنچه ایران را دوباره خواهد ساخت.
امید، ستون پنهان پایداری ملتهاست؛ امید، همان نخستین آجر هر بازسازی بزرگ است؛ بیآن، هیچ جامعهای نمیتواند قد بکشد. تاریخ توسعه، بارها نشان داده که ملتها نه بهخاطر داشتن همهچیز، بلکه بهواسطه ایمان مشترک به آیندهای بهتر برخاستهاند. این ایمان، همان امید است ؛جوهرهای که حتی از دل خاکستر هم فردا را میسازد. امروز، ایران بیش از هر زمان دیگر، به همین ایمان جمعی نیاز دارد. در میانه فشار تحریمها، فرسایش اعتماد عمومی و گسست میان مردم و ساختارها، آنچه میتواند جامعه را دوباره به حرکت درآورد، نه وعدهای تازه، بلکه احیای امید است؛ امید به اینکه اوضاع همینگونه نمیماند؛ اگر بایستیم، اگر بسازیم، اگر عقب نکشیم.
آنجا که امید جان میگیرد، توسعه معنا مییابد؛ چرا که هیچ حرکت بزرگی بدون ایمان به امکان تغییر آغاز نمیشود. توسعه، تنها ایده های ناب اقتصادی یا پروژههای عظیم عمرانی نیست؛ توسعه، ترجمان آرزوی یک ملت برای زندگی بهتر است.
مفهومی چندبُعدی که در آن معیشت، منزلت، آزادی و امنیت، همزمان در مدار ارتقا قرار میگیرند. توسعه، یعنی ایجاد فرصت برای شکوفایی ایران؛ یعنی کاهش فاصله میان رؤیا و واقعیت. حال ، برای آن که توسعه دوباره به اولویت اصلی کشور بدل شود، باید آن را بهمثابه یک مطالبه ملی بازتعریف کرد. توسعه، محصول امید است، اما در گرو تدبیر، طراحی و پیگیری مستمر و این، دقیقاً همان نقطهای است که نخبگان باید وارد میدان شوند؛ تا با تکیه بر تخصص، دغدغه و تعهد، رؤیای توسعه را به مسیر عمل تبدیل کنند.
نخبگان، الزماً افرادی با عناوین دانشگاهی یا مناصب رسمی نیستند؛ آنان، عادیترین مردم این سرزمیناند که دلشان بیش از هر چیز برای ایران میتپد. خط قرمزشان، فروکاستن شأن و منزلت ایران است. مثل آن عاشق دیوانه فوتبال که هنگام بردن یا باختن تیمش، بیاختیار بالا و پایین میپرد، نخبگان نیز با تمام وجود برای روشن و تار روزهای این کشور زندگی میکنند. همانهاییاند که خشکسالی ایران، در تن و جانشان رسوخ میکند؛ ویرانی یک شهر، خواب را از چشمشان میگیرد و هر بار که نام ایران در جهان بلند میشود، چیزی درونشان شکوفا میگردد. نخبگی، پیش از آنکه تخصص باشد، مسئولیت است؛ تعهدی قلبی برای نجات این سرزمین.
یونسکو و بانک جهانی نیز در ادبیات توسعه و سیاستگذاری، نخبگان را اینگونه تعریف میکنند: کسانی که توان رهبری نوآوری، پیشبرد اصلاحات و شکل دادن به دستورکارهای عمومی یا نهادی را دارند. در مسیر توسعه و دستیابی به ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته، هیچ سرمایهای راهگشاتر از نخبگان نیست. نخبگان، همان فرهیختگانیاند که اندیشه راهبردی، تخصص کارآمد و دغدغه ملی را در وجود خود جمع کردهاند؛ کسانی که دانش را با درد، تجربه را با دغدغه، و مهارت را با تعهد آمیختهاند. در لحظات بحران و تصمیم، جامعه به آنان چشم میدوزد؛ چرا که نخبگان، منادی عقلانیت، انسجام و تحولاند. اگر به آنان میدان داده شود، ایران دوباره خواهد درخشید؛ زیرا جامعه بیشترین اعتماد را به آنان دارد.
جامعه امروز ایران در مواجهه با جریانهای سیاسی، اعم از چپ و راست، به حداقل سطح اعتماد رسیده است. این جریانات، به دلیل ناکامی در پاسخگویی به مسائل واقعی مردم و ناتوانی در خلق چشمانداز ملی، جایگاه اجتماعی خود را به کمترین حد ممکن رسانده اند. لذا، ایران برای بازگشت به مدار توسعه، نیازمند فرماندهی نسلی است که نه اسیر گذشته، که درگیر ساختن فرداست.
اگر توسعه نیازمند طراحی، هدایت و پیگیری است، این نخبگاناند که میتوانند نقشه راه را ترسیم کنند، آنان حلقه اتصال منابع، سرمایه اجتماعی و اراده ملیاند.
در مقابل نخبگان جامعه باید از مرز نقدهای انباشته عبور کرده و به محور توسعه ایران بدل شوند. سپردن آینده کشور به نخبگان، یعنی سپردن ایران به امید و این شاید مهمترین رسالت حکمرانی امروز ایران باشد.
علی نقوی، رئیس کمیسیون خدمات فنی مهندسی اتاق ایران
شما چه نظری دارید؟