در این سالها بازار کلاسهای مجازی حسابی داغ است و برای فرهنگیان داغتر و به هر عنوان و مناسبت و مراسم کلاسهای وبینار و پخش زنده تا دیگر کلاسها برگزار میشود.
یگانه آوینی - فعال فرهنگی: امسال قرار بود برای ۲۱ تیرماه روز عفاف و حجاب برنامۀ پخش زندهای از کانال کانون بسیج فرهنگیان توسط یکی از پژوهشگران قرآنی و استاد حوزه و دانشگاه باشد که موضوع آن هم «سیر تاریخی پوشش در قرآنکریم» و ساعت پخش آن هم ۸ صبح بود.
ساعت شروع کلاس را که میبینم، غُر میزنم که ۸ صبح برای کسانی که در تعطیلات بسر میبرند کمی کجسلیقگی است، ولی چه میشود کرد؟ تصمیمی است که گرفته شده است، ولی صبح از خواب برمیخیزم، ساعت هنوز ۸ نشده است و کمی خوابآلودهام. دقایقی به انتظار میگذرد. به صفحۀ گوشی تلفن همراه زل میزنم و کلاس آغاز میشود. فکر میکنم هنوز خوابم، اما نه، انگار خواب نیستم، ولی آنچه را که میبینم باور نمیکنم، چشمانم را میمالم و بازتر میکنم تا خواب از سرم بپرد! نه، خواب نیستم و خواب نه از چشمانم که از سرم هم پریده است! کلاس در حال برگزاری است، در حالی که استاد در حال رانندگی است! حالا کاملاً عصبانی هستم، عصبی و عصبانی؛ ناراحت ناراحت!
این که شما برای مخاطبانت در حال رانندگی پخش زنده داشته باشی و موضوع سخنان تو هرچه که باشند دیگر اهمیت و ارزشی ندارد، زیرا تو برای کسانی که کلاس را برایشان برگزار میکنی، ارزشی قائل نشدهای. هرچه سعی می کنم بهانهای بتراشم و نیمۀ پر لیوان را ببینم، نمیشود که نمیشود.
بیحال در جایم دراز میکشم و فقط صدا را میشنوم، چراکه گوش دادنی در کار نیست!
به استاد فکر میکنم که دکترای علوم قرآنی دارد و حتماً میداند که روزی که خداوند انسان را خلق کرد، این موجود برگزیدۀ الهی را گفت: فتبارکالله احسنالخالقین.به یـاد شیـخ ابوالحسن خرقانی میافتم که گفته است: «هر که در این سرای وارد شود، نانش دهید و از ایمانش مپرسید که هر که در بارگاه حق سبحانه و تعالی به جان ارزد، البته که در سرای شیخ حسن به نان ارزد».این برگزاری و پخش زنده آموزشی دارد جان این «احسنالخالقین» را میآزارد.
به یاد سردار شهید سلیمانی میافتم که ایران و جمهوری اسلامی را حرم نامید و هر حرم و هر جمهوری برای خود آداب و قوانینی دارد و در این سرزمین بر اساس قوانین راهنمایی و رانندگی آن، حرف زدن با تلفن همراه به هنگام رانندگی ممنوع است، چه رسد به اینکه پخش زنده هم داشته باشی!بدجنسانه دعا میکنم که ایکاش مأمور موتورسواری از راه برسد و ماشین او را متوقف کند، که متأسفانه چنین اتفاقی نمیافتد، تا حالم را کمی بهتر کند و برخورد مأمور پلیس راهور تسکینی برایم باشد! بیشتر دوست داشتم جواب خانم دکتر و استاد حوزه و دانشگاه را ببینم و بشنوم که بخت، یاری نمیکند.
به یاد استاد دکتر شمسالدین حاج حسینی استاد قرآن می افتم که وقتی در مورد جمهوری اسلامی حرف میزد و میگفت چون حکومت جمهوری اسلامی است، باید نسبت به رعایت قوانین حساستر باشید و اگر در اتوبوس جای بانوان و آقایان مشخص است، موقع سوار شدن باید به این نکته توجه داشته باشید.
در حال خواب و بیداری هنوز نتوانستهام با این افکارم برای برگزاری کلاس موضوع حجاب در حال رانندگی، توجیهی پیدا کنم، این کلاس جانم را به لبم رسانده است!ساعت ۸ و ۴۵ دقیقه صبح و کلاس رو به پایان است یعنی خانم استاد میگوید که تا این مقدار کافی است، نمیدانم واقعاً زمان کلاس ۴۵ دقیقه بود یا در زمان برگزاری، اعتراضهایی به آن شده بود و به همین دلیل میخواهند زود کلاس را تمام کنند، خدا کند مورد دومی باشد!
حالا سر جایم نشستهام و میدانم باید منتظر لیست حضور و غیاب باشم و نمیخواهم مثل کلاس قبلی باشد که بعد از اینکه ۲ ساعت واقعاً از کلاس استفاده و یادداشتبرداری کردم، نتوانستم در زمان مناسب نامم را وارد لیست کنم، چراکه هیچی به هیچی شد! میدانم از کلاس بهرهای نبردهام، ولی باید برگهاش را بگیرم، این کلاس به آن یکی کلاس در!سالها است که ما برای حجاب برنامه داریم و کار انجام میدهیم، ولی کار به سرانجام مطلوب نمیرسد، چرا؟ چون هیچوقت نمیآییم، ببینیم و بررسی کنیم که اشکال کار کجا است؟ چرا به نتایج دلخواه نمیرسیم؟ چرا نمیتوانیم و چرا و ...؟!
وقتی به این چراها نمیپردازیم، وقتی نقطهضعفها را بررسی نمیکنیم، آنموقع دشمن استادانه و بیرحمانه کارهایش را پیش میبرد و گاه رشتههایی را هم که در این زمینه بافته بودیم، پنبه میکند و ما صدای نالهمان بلند میشود و صدای کَرکننده دشمن به گوش میرسد!چند روز بعد وقتی بازخورد برگزاری چنین کلاسی را میبینم، میفهمم زخمی که زده شده چقدر کاری و عمیق بوده و درد خیلی بیشتر از آنچه که فکر کنیم، همگانی بوده است.
در پایان این بیت ناصرخسرو را به یاد میآورم که میگوید:
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست!

شما چه نظری دارید؟