حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد مسجدجامعی
از دههی پنجاهِ قرن گذشته به بعد ترکیه سه تجربه مهم را از سر گذرانید. تجربه اول به ورود آن به پیمان ناتو مربوط میشود. به دلایل مختلفی ترکیه در ناتو پذیرفته شد و البته کوشید تا عضو وفاداری باشد. ناتو به نظامیانی نیاز داشت که ترکها نمونههای ایدهآلش بودند. ناتو عمدتاً یک پیمان نظامی و امنیتی است و سروکار آن با نظامیان است. نکته این است که در ترکیه و از زمان عثمانیها پیوسته ارتش مهمترین و محترمترین و محبوبترین نهاد جامعه بوده است. حضور نظامیهای ترک که به لحاظ اخلاق و رفتار نظامی از بهترینها هستند، آنان را با یکی از توسعهیافتهترین نهادهای غرب و جهان جدید، از نزدیک آشنا میکرد. مضافاً که پرسنل نظامی ترکیه در ناتو پس از امریکا، پرشمارترینها هستند.
نکته دیگر به اختلافهای مرزی و سیاسی دائمی یونان و ترکیه و موضوع قبرس بازمیگردد. این اختلافی است تاریخی که به حضور عثمانیها در یونان و نیز فتح قسطنطنیه که مرکز دینی و تاریخی و تمدنی بیزانسها و یونانیها بود، و نیز به چگونگی تقسیم جزائر بین ترکیه و یونان براساس قرارداد لوزان بازمیگردد. و همچنین موضوع اتباع ترک موجود در یونان و اتباع یونان در ترکیه، که موضوع اخیر چالشهای بزرگی در سطوح سیاسی و اجتماعی بهدنبال آورد.
مسأله مهم در این مورد، جایگاه تاریخی و تمدنی یونان بود. یونان همچون سایر همسایگان دور و نزدیک اروپایی ترکیه چون بلغارستان نبود. غربیها و اروپاییها به او به عنوانِ میراثدارِ بنیانگذار فرهنگ و تمدن و هنر خودشان، توجه ویژه داشتند و قلب و عواطفشان به سوی او بود. متقابلاً به ترکها که بازماندگان عثمانیها بودند، تمایلی نداشتند. در چنین شرایطی ترکیه یاد گرفت که چگونه سخن گوید و چگونه از حق خویش دفاع کند و به عنوانی ترکیه توانست زبان سیاسی و حقوقی امروزین را در عمل، فرا گیرد. ترکهای امروز همچون چینیها با دقت صحبت میکنند، حتی در آنجا که لحنی تهاجمی دارند، پیوسته راه را برای آشتی و جبران بازمیگذارند.
نکته بعدی به تمایل جدی و اجماعی ترکها جهت الحاق به اروپا و خصوصاً اتحادیه اروپا بازمیگردد. آنها بسیار مایل بوده و هستند که به اروپا ملحق شوند که اصولاً این جریان از زمان عثمانیها آغاز میشود. در این زمینه نکتهی مهم این بود که تقریباً تمامی ترکها از چپگرایان تا راستگرایان و از ناسیونالیستهای افراطی و پانترکیستها تا گروههای مختلف اسلامگرا، چنین درخواستی داشتند.
در میان اعضای اتحادیه، گروهی موافق با الحاق و گروه بیشتری مخالف آن بودند. پیشنهاد در نهایت این شد که شرط الحاق، دست یازیدن به اقداماتی اصلاحی در زمینههای مختلف حقوقی، حقوق بشری و حقوق اقلیتها، و همچنین اصلاحات اقتصادی و تجاری و قضایی و پذیرش آزادیهای اجتماعی و رسانهای، پارلمان و تنوع احزاب و شفافیت در انتخابات و نظارت بود و ترکیه این پیشنهادها را جدی گرفت و آغاز کرد.
این اقدامات نقطه شروع و بلکه سکوی پرشی برای ترکیه بود. توسعه ترکیه در سالهای اخیر عمدتاً مرهون همین نکته است. خصوصاً که در پرتو این اقدامات، عملاً ارتش محدود شد و این اقدامات ارتش را از هر اقدام یکجانبهای بازداشت. در گذشته هرگاه ارتش احساس میکرد که لائیسیسم ترکیه در مخاطره است، کودتا کرده و دولت را برکنار میکرد.
گسترش آزادیهای فردی و جمعی و حزبی به جامعه تحرک بیشتری بخشید و فضای مناسب رقابتی را که خصوصاً برای توسعه اقتصادی و صنعتی و حتی اجتماعی ضروری است، ایجاد کرد. با توجه به آن بود که فشار دولت بر عدم استفاده از حجاب که تا قبل از سال ۲۰۰۰ بسیار شدید بود، برداشته شد و رقابتهای حزبی جان گرفت. مهمتر آنکه شفافیت و مبارزه با فساد جدی گرفته شد و بخش صنعتی و تجاری از درون مرزها به درآمد و صادرات و ارائه خدمات و توسعه صنعت توریسم را هدف گرفت. این همه نوعی بلوغ اجتماعی و آموزشی و رفتاری را موجب شد.
علیرغم تمامی این تحولات باز هم اتحادیه اروپا به دلایل خاص خود از پذیرش ترکیه سر باز زد، حال آنکه ترکیه پس از این تحولات در موقعیت اقتصادی به مراتب بهتری از اعضای ضعیف اتحادیه، قرار داشت. آنها کموبیش به اهدافی که میباید، عملاً رسیده بودند؛ بدون آنکه به اتحادیه ملحق شوند.
در پرتو این تحولات بخش خصوصی در ترکیه به لحاظ کمی و کیفی و در زمینههای مختلف تقویت و شکوفا شد، به شکلی که این کشور به عنوان یکی از اقتصادهای نوظهور به صحنه آمد. آنچه به این جریان کمک شایانی کرد، انسجام اجتماعی بود. به هنگام رشد سریع اقتصادی، عموماً انسجام اجتماعی تضعیف میشود و نارضایتیها شدت مییابد. در اینجا ترک بودن و وفاداری و افتخار به آن، مهمترین عامل بود. «ترک بودن» آنگونه که مردم ترکیه آن را درمییابند و ویژگیهای درونی آن به گونهای است که میتواند این انسجام اجتماعی را، نه تنها در داخل ترکیه که حتی در بین مهاجران فراوان خارج از کشور، موجب شود.
تا آنجا که به بحث کنونی یعنی دولت – تمدن مربوط میشود، باید دید سیاست ترکیه کنونی، چه داخلی و چه خارجی براساس کدامین بنیادها شکل میگیرد و به پیش میرود.
نکته مهم در اینجا «ترک بودن» است که متفاوت است با ناسیونالیسم ترک آن گونه که در دهههای نخستین جمهوریت، به ویژه در زمان آتاتورک و عصمت اینونو، وجود داشت. در اینجا ترک بودن تعارضی با اسلام و میراث عثمانی ندارد و بلکه عموم مردم آن را ادامه همان میراث عثمانی میدانند و بلکه خواهان نیل به همان جایگاهی هستند که در آن قرار داشتند. اگرچه این آرمان اسلامگرایان ترکیه و حزب «عدالت و توسعه» و نیز متحدان ناسیونالیست این حزب است، امّا در حال حاضر دیگر احزاب و گروههای سیاسی ترک هم، البته نه با تفسیر اسلامگرایان، چنین میخواهند. در واقع دیدگاه کنونی نسبت به عثمانیها و میراث عثمانی با آنچه در اواخر قرن نوزدهم و تا نیمه اول قرن بیستم وجود داشت، متفاوت است. این تفاوت نتیجه نوعی بلوغ فکری و اجتماعی ترکهاست و نیز اینکه طبقات در حاشیه قرار گرفته این کشور که تمایلات دینی و عثمانی داشتند، به تدریج به متن جامعه وارد شده و ایفای نقش میکنند.
اکثریت ساکنان ترکیه تا دهههای شصت و هفتاد عمدتاً روستایی بودند و یا در شهرهای کوچک زندگی میکردند. قدرت، اعم از نظامی و سیاسی و اجتماعی، در معنای عام آن در این کشور در دست نخبگان شهری بود. اینان براساس ناسیونالیسم ترک آن گونه که تعریف شده بود، جامعه را مدیریت میکردند و به دلیل «تابع قدرت بودن» ترکها و خصوصاً قشرهای اصیل و دست ناخوردهای که در روستاها و در شهرهای کوچک زندگی میکردند، مشکلی وجود نداشت. آنچه اصالت این اقشار را حفظ میکرد، استحکام خانواده و مطلوبیت فرهنگ سنتیشان در نزد آنها، بود. ویژگی یاد شده آن چنان نیرومند بود که انبوه کارگران مهاجرت کرده به آلمان و اتریش و سپس بلژیک و هلند، چندان تحت تاثیر محیط خود قرار نگرفتند.
از دهه هفتاد و خصوصاً دهه هشتاد به بعد این قشر وسیع به تدریج وارد شهرهای بزرگ شدند. تمایلات دینیشان آنان را به سوی احزاب و گروههای اسلامی سوق داد و بدین ترتیب این احزاب طرفداران بیشتری یافتند. رقابتهای نسبتاً آزاد، این احزاب را به بالا کشاند و آنها کوشیدند تا سهمی از قدرت را به دست آورند.
مهم این است که مدرنیسم پای گرفته در ترکیه به همراه ویژگیهای ذاتی ترکها یعنی مطیع بودن، حسابگرایی و عملگرایی، اسلامیتی نسبتاً مدرن را، مدرنتر از آنچه در این منطقه وجود دارد، به صحنه آورد که حتی مورد اقبال ترکهای سنتی هم قرار گرفت و کمتر کسی با انگیزه دینی، در برابر آن ایستاد. اگرچه این اسلامِ به عنوانی مدرن، به تدریج اصالتگراتر میشود.
بالأخره اسلامگرایان از اوایل ۲۰۰۰ به بعد قدرت را به دست گرفتند، امّا اسلامگراییشان عمیقاً هماهنگ با جامعه و فرهنگ ترکیه است. تجربه موفق آنان در رشد سریع ترکیه، و موقعیت استراتژیک این کشور که چون پلی بین اروپا و آسیا و بین غرب و جهان مسلمان است، آنان را به بازیگری بزرگ تبدیل کرده است. بازیگری که گویی همه به آن نیاز دارند. تمامی این نکات به خوبی از کتاب بسیار مهم «عمق استراتژیک» داود اوغلو، نخستوزیر و وزیر خارجه اسبق ترکیه برمیآید.
آنها از این فرصت به بیشترین و بهترین وجه استفاده میکنند، نتیجه این همه، توسعه یافتن در زمینههای مختلف و احساس قدرت کردن بود و این همه تداعی کننده شکوه عثمانیها بود و طبیعتاً بدان سوی کشانیده شدند.
واقعیت این است که ترکیه امروز بسیاری از عناصر دولت – تمدن را در درون خود دارد و همین واقعیت است که تا حد زیادی سیاست داخلی و خصوصاً سیاست خارجی ترکیه را تعیین میکند. آنها علیرغم آنکه از اعضای ناتو هستند، سیاست نسبتاً مستقلی از ناتو، خصوصاً در سالیان اخیر، اتخاذ کردهاند که مهمترینش رابطه تسلیحاتی آنها با روسیه است.
اقدامات ترکیه در چند سال گذشته از حضور گستردهاش در خاورمیانه عربی، شمال و شاخ آفریقا و منطقه قفقاز و تمایلش به توسعه رابطه چند جانبه، حتی با کشورهای آفریقای سیاه و آمریکای لاتین، عمیقاً تحت تأثیر ایده نیل به عظمت و شکوه دوران عثمانی است. آنها در حال حاضر در حال جایگزین کردن خود با فرانسه در غرب آفریقا هستند و کشورهایی چون نیجر و مالی به شدت از آن استقبال میکنند. چه در بخش نظامی و امنیتی و چه در بخش اقتصادی و طرحهای زیربنایی. بدون شک منافع سیاسی و اقتصادی و لحاظ مصالح استراتژیک در این میان سهم بزرگی دارد، امّا این همه در چارچوب ایده عثمانیگرایی ترکیه، والبته با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی، قابل درک است. آنچه مهم است اینکه آنان در چارچوب تمدنی که خود را میراثدارش میدانند، به پیش میروند.
ترکیه با چنین ویژگیهایی نمیتواند در درازمدت و حتی کوتاهمدت در کنار قدرتی قرار گیرد و متحدش شود. هماکنون چین و روسیه در کنار یکدیگر هستند و این به نفع هر دو آنان و آینده آنان است. ترکیه نمیتواند چنین باشد. ذات مصالح و منافع ترکیه به گونهای است که میباید پیوسته خود را با شرایط بسیار شناوری که وجود دارد، تطبیق دهد. آنها این موضوع را به خوبی دریافتهاند و بر همین اساس عمل میکنند.
آنان یکی از ماهرترین شناگران دنیای امروز هستند. این ویژگیها مانع از آن است که ترکیه بتواند در کنار سایر دولتهای تمدنی قرار گیرد؛ و لذا آن را نمیخواهند. واقعیت این است که آنان از نفوذ دیگران برای پیشبرد اهداف خود سود میجویند، بدون آنکه به آنها امتیازی دهند. این به آن معنی است که آنان در درون قطبی که احتمالاً در آینده توسط برخی از دولتهای تمدنی شکل بگیرد، نخواهند بود و اگر احیاناً درون قطبی قرار بگیرند، حضورشان ناپایدار خواهد بود و تا آنجا درون آن قطب باقی میمانند که منافعشان تأمین شود.
بخشی از کتاب در دست انتشار
« دولت های تمدنی»

شما چه نظری دارید؟