صبج نو نوشت: «دلم برای تلویزیون ایران در دهه ۸۰ تنگ شده است! هر شب یک سریال طنزی بود که میدیدیم و کلی باهاش میخندیدیم و فردای آن هم سرکار برای همکاران تعریف میکردیم و باز میخندیدیم! اما حالا که تلویزیون خیلی سخت قابل دیدن است! شبکههای سریالهای شبکه خانگی هم که مرتب در حال تکرار هستند و فقط جمعهها قسمتهای جدید را پخش میکنند. واقعا هیچ چیزی نیست که کمی ما را از این دنیا و گرفتاریهایش حتی برای ساعتی جدا کند!» این چند خط را یک کاربر توئیتری نوشته است؛ اما درد دل بسیاری از کسانی است که روزهای خوب صدا و سیما و سریالهای ایرانی را به یاد دارند و حالا بهویژه بعد از ایام جنگ و تمام شدن ماه محرم و صفر، جای خالی آثار نمایشی شاد و جذاب را به شدت احساس میکنند.
بازی بُرده را چگونه باختیم!
سالهای دهه هشتاد و نود، فهمیدن اینکه ایام نوروز رسیده، ماه رمضان آمده یا محرم و صفر تمام شده است، مستلزم ورق زدن صفحات تقویم شمسی و قمری نبود. این تلویزیون و سریالهای پر و پیمانش بود که سهم قابلتوجهی در فضاسازی ایام مختلف سال ایفا میکرد. از شوخیها و طنزهایی که به گفتوگوهای روزمره نوجوانان اضافه میشد تا سریالهایی که پدر و مادرها را مجذوب خود میکرد.
سریالهای طنز مهران مدیری از «پاورچین» و «شبهای برره» تا «در حاشیه» که با طنز تند و قوی هنوز هم در ذهن مردم زنده است. «زیر تیغ» و «مدار صفر درجه» نمونههایی از درام جدی بودند که استانداردهای ساخت و قصهگوییشان با استانداردهای مدرن مقایسه میشد. حتی سریالهای تاریخی مانند «مختارنامه» یا «امام علی» در سطحی ساخته شدند که تا سالها مرجع روایتهای تصویری مذهبی باقی ماندند و با گذشت سالها، پخش چندباره آنها مخاطبان بسیاری دارد. این آثار و شمار دیگری از سریالهای دهه هشتاد و نود نشان دادند مجموعه داخلی، از مدیران تلویزیونی و قوانین آنتن گرفته تا کارگردانها و بازیگران متعدد میتوانند با بودجه و مدیریت درست، تولیدات درخشانی در ژانرهای مختلف ارائه کنند.
آن روزها که نه شبکه آیفیلم بود و نه سکوهای پخش خانگی. یک طرف آنتن صدا و سیما بود و طرف دیگر دیشهای ماهواره. گرچه مختصات مختلف رقابت این دو طرف، نابرابر بود، اما باز هم آن روزها بسیاری از خانههایی که به شبکههای ماهوارهای دسترسی داشتند، ساعات پخش سریالهای نمایشی به تلویزیون وطن بازمیگشتند تا از دستشان ندهند. حالا که شبکههای اجتماعی و صفحات مجازی، سکانسهای سریالهای نسبتا قدیمی را منتشر میکنند، اکثریت قریب به اتفاق کاربران در قسمت نظرات حسرت روزهایی را میکشند که صدا و سیما، اثری جذاب و دوستداشتنی پخش میکرد؛ زمانی که رغبت و اشتیاق داشتند تلویزیون را روشن کنند و حتی ساعت شام و ناهار خانواده را با ساعت پخش سریالها هماهنگ میکردند.
اما امروز، در نبود نگاه حرفهای و مدیریت هوشمندانه، با حذف نویسندگان و کارگردانان صاحبسبک، سریالها به محصولاتی بیهویت و بیاثر تبدیل شدهاند. حتی وقتی تلاش میشود یک اثر «جدی» تولید شود، در فقدان استانداردهای مدیریتی و اجرایی، اثری عقیم و بیروح تحویل مخاطب داده میشود. واقعیت آن است که این روزها حتی همان خانوادههایی که انتخاب کردهاند به شبکههای ماهوارهای دسترسی نداشته باشند، دیگر شوقی برای تماشای تلویزیون ندارند. آنها در انتخاب سرگرمی شبانه به بنبست رسیدهاند بهطوریکه یا باید بازپخشهای تکراری آیفیلم را ببینند، یا به اخبار پناه ببرند. تکراری شدن سریالهای قدیمی و سیر نزولی در کمیت و کیفیت سریالسازیهای جدید باعث شده خانواده ایرانی بعد از چند بار چرخیدن میان شبکههای متعدد اما بیمحتوا، دست آخر رقابت «استون ویلا» و «اورتون» از لیگ انگلیس را تماشا کند.
بحران درامهای ضعیف
چند سالی است که درام تلویزیونی به جای آنکه ستون اصلی کنداکتور باشد، به حاشیه رانده شده و جای خود را به برنامههای گفتوگومحور کمخرج، مسابقههای بیمحتوا و کمخلاقیت و سریالهایی داده که بیشتر شبیه پرکننده آنتن هستند تا یک اثر نمایشی. فیلمنامهها به طرز آشکاری سطحی و بیرمقاند. دیالوگهای شعاری توی ذوق میزنند. کارگردانیها بیانرژی و بیخلاقیتاند. میزانسنها و قاببندیهای تکراری شدهاند و ریتم روایتها آنچنان کند و کشدار است که هیچ پویایی در روند داستان احساس نمیشود.
از طرف دیگر میدان دادن به بازیگران جوانی که نه آموزش درست دیدهاند و نه تجربهای دارند، بیش از آن که فرصت دادن به استعدادهای جوان باشد، «جایگزین ارزان و کم دردسر» برای چهرههای نامدار است که دیگر کارگردانها و تهیهکنندگان انگیزه و صبر سروکله زدن با آنها را ندارند.نتیجه این روند، تولیداتی آبکی، ضعیف و کنتراتی است که نه برای مخاطب سرگرمکننده است و نه شأن تلویزیون ملی را حفظ میکند. به نظر میرسد صدا و سیما دچار «بحران درام» شده است؛ بحرانی که نه به دلیل کمبود سرمایه، بلکه ناشی از نبود راهبرد خلاقیت و فقدان نگاه حرفهای در نظام تولید است. کم رنگ شدن نگاههای مستقل، تغییر غیرهدفمند ساختار و قوانین، ممیزی ها، سریالسازی تلویزیون را تقریبا فلج کرده است.
تلویزیونی که روزگاری در رقابت با شبکههای ماهوارهای پیروز میشد و نشان داده بود که با مدیریت صحیح و بهرهگیری از نویسندگان و کارگردانان توانمند، میتواند به پلتفرمی جدی در حوزه سرگرمی بدل شود؛ حالا حتی توان رقابت با تولیدات متوسط پلتفرمهای آنلاین داخلی را هم ندارد. شبکههای نمایش خانگی نظیر فیلیمو، نماوا یا فیلمنت با وجود تمام حاشیهها و انتقادات توانستهاند بخش بزرگی از مخاطب ایرانی را به خود جذب کنند. بنابراین تلویزیون نه فقط از رقابت با رسانههای جهانی جا مانده، بلکه حتی در زمین داخلی هم میدان را به پلتفرمهای استریم واگذار کرده است.
