سه‌شنبه ۱ مهر ۱۴۰۴ - ۰۱:۳۴
نظرات: ۱
۰
-
[جلال رفیع] جنگ و صلح

هشت سال، هر روز و هر شب، ترکش بمب و موشک،‌ خوراک هر روزه و هر شبۀ ایرانیان بود و هیچ آبادی کوچک و بزرگی را در برابر غذای آسمان(!)، امان و ضمان نبود. قدر این مردم را بدانیم!

جلال رفیع - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| امروز پیش از گذشته، چه در اثنا و چه در پایان جنگ، چه در میانۀ‌ میدان و چه در سرزمین‌های دور اما متأثر از آن، با پدیدۀ گرسنگان و برهنگان و وام‌داران و نیازمندان و آواره‌شدگان و به اسارت‌رفتگان مواجه می‌شویم.

امروز با وجود این همه سلاح‌های مخرّب و متنوّع اتمی و شیمیایی و میکروبی، به مراتب بیش از گذشته سزاواریم به قرائت سوزناک دعای معروف رمضان، که می‌گوید:«خدایا، همۀ نیازمندان را بی‌نیاز کن و همۀ گرسنگان را سیر و همۀ برهنگان را پوشیده و همۀ وام‌داران را رها شده از وام، و نیز  وضع هر غمگین گرفتاری را به گشایش تبدیل کن».

ـ اللّهم اغن کلّ فقیر،‌ اللّهم اشبع کلّ جائع، اللّهم اکس کلّ عریان، اللّهم اقض دین کلّ مدین، اللّهم فرج عن کلّ مکروب.

«مَکروب»،‌  غمگین و اندوهگین از کرب و بلا و مصیبت و گرفتاری است. اما بلاها و گرفتاری‌های دنیای کنونی، ابعادی بسیار وسیع‌تر از گذشته و غیرقابل مقایسه با گذشته، به خود گرفته است. 
مَکروبِ دنیای توسعه‌یافتۀ ما، امروز در حدّ کاربرد سلاح‌های میکروبی و شیمیایی و هسته‌ای در سراسر جهان، اندوهش توسعه یافته است. اندوهگین از سلاح هایی که همواره جهان هستی را در خارج از فضای کره‌زمین هم هدف تهدید و تخریب قرار داده و می‌دهد.

جنگ البته بازار کارخانه‌های سلاح‌سازی را رواج و رونق می‌بخشد، ولی بسیاری از انواع فقر و بیماری و گرسنگی و برهنگی و نیازمندی و وام‌گرفتگی (مثل برق‌گرفتگی و قطع برق گرفتگی! و قطع آب گرفتگی! و قطع گازگرفتگی!) را در مقیاس ملی و منطقه‌ای و جهانی و به صورت جمعی و اجتماعی پدید می‌آورد و گسترش می‌دهد. 

مَکروب دنیای سلاح‌های میکروبی و شیمیایی و هسته‌ای با مکروب دنیای قدیم اساساً متفاوت است. پس در این باب برای مثال دولت هلند هم حق دارد که هر سال  حداقل یک بار آژیر اعلام جنگ را عیناً به همان صورت که در آغاز هجوم هیتلر به آن کشور شنیده شده است، مکرّر به صدا درمی‌آورد تا شاید مردمی که در آرامش غرورآفرین و غفلت‌آور عصر صلح غوطه‌ورند؛ بار دیگر با ابراز نفی و نفرت نسبت به جنگ، به یاد آورند که در روزی نه‌چندان تکرار ناشدنی(!) بر سرزمین اشغال شده‌شان چه گذشته است؟...

روزی جمعی از ایرانیان در سال شصت‌وهفت شمسی وارد هلند شده و ناگهان با شنیدن آژیر غافلگیر شده بودند. کسی به طنز دلداری‌شان داده بود: نترسید! هواپیماهای جنگی صدام، ایرانیان را در همه جای دنیا ردیابی می‌کنند. ایرانیان به هر جا بروند آنها هم به همان‌جا حمله می‌کنند!

اما پاسخ درست این بود که: «سالگرد جنگ است. سالگرد حملۀ ارتش متجاوز آلمان به خاک هلند است. نمی‌خواهیم مردم ما و نسل‌های پی‌درپی آمده‌مان، آنچه را بر سر پدران و مادران‌شان آمده است فراموش کنند.»

فرانسه نیز کشور اروپایی دیگری است که طعم تلخ اشغال و تجاوز را چشیده است. از این‌روی، فرانسویان، خیابان به خیابان و کوچه به کوچه، در هر جا که واقعه‌ای مرتبط با جنگ جهانی دوم رخ داده، نشانه‌ای را به قصد و عمد بر در و دیوار کاشته‌اند و رهگذران را مخاطب قرار داده‌اند که روزی روزگاری در آن نقطه از سرزمین فرانک‌ها چه اتفاقی افتاده است. کتیبۀ روی دیوار را می‌خوانید:

ـ «در این جایگاه از این خیابان، اشغالگران آلمان هیتلری یک سرباز فداکار فرانسوی را با گلوله کشته‌اند».

ـ «در این کوچه از کوچه‌های شانزه‌لیزه و در این خانه چهار طبقه که می‌بینید، شکنجه‌گران گشتاپو، چند تن از پارتیزان‌های عضو نهضت مقاومت فرانسه را شکنجه کرده‌اند».

 حال آیا ما، در تهران و شهر شهر ایران، چنین کرده‌ایم؟ چنین نشانه‌هایی را در اینجا و آنجا به یاد آن ایام آتشبار کاشته‌ایم و گذاشته‌ایم؟

هنوز که هنوز است، کارگردانان و سینماگران اروپایی و آمریکایی را می‌بینیم که فیلمنامه‌های تازه‌ای را درباره وجوه مختلف جنگ جهانی دوم به نگارش درمی‌آورند و فیلم‌های جدید و جذاب خود را به بازسازی صحنه‌های آن رخداد عالمگیر (اگرچه گاه رنگ غلوّ گرفته و به ورطه اغراق غلتیده) اختصاص می‌دهند.

 البته معمولاً سرمایۀ اولیه نیز چه‌بسا همراه با سود سرشارش بازمی‌گردد و چنین نیست که هزینه را با خزینه(!) کاری نباشد. رمان «جنگ و صلح»، اثر تولستوی بزرگ، یکی از نمونه‌های جهانگیر و جاودانۀ جهان در مقام انعکاس واقعیت است. واقعیتی که با تخیل آفریننده و با زبان زیبای هنر آفرینش آمیخته است. 

شاید آنان که در سراسر جبهه‌های دفاع مقدس، بر خاک ایران سر نهادند و در خون شرف و ایمان شناور شدند، هنوز انتظار می‌کشند که روزی رمان هنری بایسته و اثر سینمایی شایستۀ جنگ و صلح خویش را به فرزندان میهن تقدیم کنند.

جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه ایران عزیزی که تازه از زیر بار رخدادهای انقلاب سال پنجاه‌وهفت شمسی کمر راست کرده و سر برآورده بود، نه‌ فقط شهرهای جنوب و غرب کشور بلکه سراسر میهن را به آتش کشید. آتشی که زبانه زد و سوزاند و خاکستر کرد، ولی دلیری‌ها و پایداری‌ها و قهرمانی‌های تاریخ یک ملت رشید نیز همچون ققنوس افسانه‌ای (و این بار واقعی) در درون آن امکان تولد یافت.

 ایران، با همّت همت‌ها و باکری‌ها و خرازی‌ها کربلای دیگری شده بود، با این تفاوت عظیم که دیگر هیچ مدینه‌ای از مدائن این کشور بزرگ و باستانی، امان و ضمان نداشت.

به قول حافظ:«ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد»؛ می‌بارید، ولی هیچ نقطه و هیچ گوشه از این سرزمین پهناور در هیچ مکان و در هیچ زمان، از آماج شدن در برابر تیرباران بلای کربلای عصر جدید برکنار نبود. 

هشت سال، هر روز و هر شب، نه از آن سنخ که منظور مولانا بوده است، بلکه از آن سنخ که جنس نامردی اقتضا دارد، «مائده از آسمان درمی‌رسید!». ترکش بمب و موشک،‌ خوراک هر روزه و هر شبۀ ایرانیان بود و هیچ آبادی کوچک و بزرگی را در برابر غذای آسمان(!)، امان و ضمان نبود. قدر این مردم را بدانیم!

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • فرید IR ۰۹:۳۹ - ۱۴۰۴/۰۷/۰۱
    جناب جلالت مآب کربلا تکرار نشدنی است و نامکرر

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی