علامه محمدحسین طباطبایی
در بخشهای پیش به مواردی از صورت و سیرت پیامبر اکرم(ص) اشاره شد و اینک ادامه مطلب:
آداب معاشرت پیامبر(ص)
۴۹ـ یونس شیبانی گوید: امام صادق علیهالسلام به من فرمود: «شما با یکدیگر چگونه شوخی میکنید؟» گفتم: «خیلی کم! » فرمود: چرا شوخی نمیکنید؟! شوخی از خوشخویی است. و با شوخی میتوانی برادر دینی خود را شاد سازی. همانا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با مردم شوخی میکرد و میخواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.
۵۰ ـ امام صادق(ع) فرمود: مؤمنی نیست مگر آنکه از شوخی بهرهای دارد. پیامبر(ص) نیز شوخی میکرد؛ ولی جز سخن حق چیزی نمیگفت.
۵۱ ـ معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا(ع) پرسیدم: «آدمی در میان گروهی قرار دارد، سخنی به میان میآید که همه شوخی میکنند و میخندند، این چه صورت دارد؟» فرمود: «مانعی نیست، اگر نباشد» (و من یقین کردم منظور آن حضرت آن است که فحش و ناسزایی در میان نباشد). سپس فرمود: مردی از اعراب بادیهنشین نزد رسول خدا(ص) میآمد و برای آن حضرت هدیه میآورد و همانجا میگفت: «پول هدیة مرا مرحمت کن!» و رسول خدا(ص) از این سخن میخندید و هر گاه غمگین میشد، میفرمود: «اعرابی چه میکند؟ کاش نزد ما میآمد!»
۵۲ـ امام صادق(ع) فرمود: پیامبر(ص) بیشتر اوقات رو به قبله مینشست.
۵۳ـ به روایت طبرسی: رسول خدا (ص) چنان بود که کودک را برای دعای برکت یا نامگذاری حضورش میآوردند و آن حضرت به احترام کسانش او را در دامن خود مینشانید، و گاه میشد که کودک در دامان حضرت ادرار میکرد.
برخی از کسانی که ناظر بودند، به روی کودک فریاد میزدند، میفرمود: «با تندی از ادرار کودک جلوگیری مکنید، او را رها کنید تا کاملا ادرار کند.» آنگاه به دعا و نامگذاری وی میپرداخت و کسان کودک نیز خوشحال میشدند و آزردگی و ملالت خاطری از این حادثه در حضرت نمیدیدند و چون از نزد ایشان بازمیگشتند، لباس خود را آب میکشید.
۵۴ ـ و نیز گوید: پیامبر(ص)هنگامی که سواره بود، نمیگذاشت کسی پیاده همراهش حرکت کند، یا او را با خود سوار میکرد، و اگر وی نمیپذیرفت، حضرت میفرمود: «جلوتر برو و هر جا در نظر داری، منتظر من بمان.»
۵۵ ـ هیچگاه برای خود از کسی انتقام نگرفت، بلکه آزاردهندگان را میبخشید و از آنان گذشت میفرمود.
۵۶ ـ به روایت طبرسی: اگر پیامبر اکرم(ص) یکی از یارانش را سه روز پیاپی نمیدید، از حال وی جویا میشد: اگر در سفر بود، برایش دعا میکرد؛ اگر در شهر بود، به دیدارش میرفت؛ و اگر بیمار بود، از او عیادت میفرمود.
۵۷ ـ انَس گوید: نه سال خدمتگزاری پیامبر(ص) کردم، هرگز یاد ندارم که در این مدت به من فرموده باشد: «چرا فلان کار را نکردی؟» و هرگز در کاری بر من ایراد نگرفت.
۵۸ ـ و گوید: هرگز نشد که آن حضرت در کاری که خوشایندش نبود، به من فرموده باشد: «چرا چنین کردی؟» و هیچگاه همسرانش مرا ملامت نکردند، جز آنکه میفرمود: کاری به او نداشته باشید، تقدیر و سرنوشت چنین بوده است.
۵۹ ـ و نیز گوید: آن حضرت برای احترام و به دست آوردن دل یاران خود، آنان را به کُنیه صدا میزد و برای کسانی که کنیه نداشتند، کنیه قرار میداد و مردم نیز او را به همان کنیه میخواندند. همچنین برای زنان فرزنددار و بیفرزند و حتی بچهها کنیه قرار میداد و بدین وسیله دل آنان را به دست میآورد.
۶۰ ـ هر گاه کسی بر آن حضرت وارد میشد، تشکچهاش را به او میداد، و اگر شخص تازهوارد نمیخواست قبول کند، او را سوگند میداد تا بپذیرد.
۶۱ ـ در ماه مبارک رمضان مانند باد تند و سریع بود که چیزی در دستش قرار نمیگرفت و هر چه داشت، انفاق میکرد.
ادامه دارد

شما چه نظری دارید؟