سه‌شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۱
نظرات: ۰
۰
-
غیبت ایران در توافق غزه؛ کاهش نفوذ یا استراتژی نامرئی؟

توافق آتش‌بس اخیر اگرچه در ظاهر صحنه‌ای از حذف ایران از میدان رسمی دیپلماسی را نشان می‌دهد، اما در باطن آغاز مرحله‌ای تازه از رقابت نرم و نفوذ سایه‌ای است. ایران با اتخاذ استراتژی «نامرئی اما فعال» تلاش می‌کند جایگاه خود را در شکل‌دهی نظم آینده حفظ کند.

سیده مهدیه قرشی : در اکتبر ۲۰۲۵، پس از ماه‌ها درگیری نظامی و بحران انسانی در غزه، رژیم صهیونیستی و جنبش حماس با میانجی‌گری چند بازیگر منطقه‌ای و بین‌المللی از جمله مصر، قطر، ترکیه و امریکا، بر سر توافق آتش‌بس مرحله‌ای به تفاهم رسیدند.

این توافق که شامل آزادی متقابل زندانیان، توقف موقت عملیات نظامی و اجازه ورود کمک‌های بشردوستانه است، یکی از مهم‌ترین تحولات پس از جنگ ۲۰۲۳ به شمار می‌آید.

با وجود نقش گسترده برخی کشورها در تسهیل مذاکرات، نکته‌ای که توجه تحلیلگران را جلب کرده، غیبت کامل نام ایران در متن رسمی توافق و بیانیه‌های مربوط به آن است.این در حالی است که ایران در سال‌های گذشته یکی از حامیان اصلی گروه‌های مقاومت فلسطینی از جمله حماس بوده است.

پرسش محوری این است که چرا ایران در توافقی با چنین ابعاد سیاسی و امنیتی حضور رسمی ندارد؟ آیا این غیبت نشانه کاهش نفوذ تهران در روندهای منطقه‌ای است یا بخشی از راهبرد آگاهانه‌ برای حفظ اثرگذاری غیر مستقیم‌اش محسوب می‌شود؟

برای پاسخ به این پرسش، بررسی لایه‌های مختلف دیپلماتیک، استراتژیک و منافع طرفین این توافق قابل تامل است.

لایه اول: سازوکار دیپلماتیک و نقش میانجی‌ها

در هر توافق منطقه‌ای با ابعاد امنیتی و انسانی پیچیده، سازوکار دیپلماتیک و نحوه‌ چیدمان بازیگران نقشی تعیین‌کننده دارد. توافق اخیر میان حماس و رژیم صهیونیستی نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ چراکه نه محصول گفت‌وگوی مستقیم میان طرفین، بلکه حاصل معماری چندلایه‌ای از میانجیگری‌های هم‌زمان و گاه متقاطع است.

۱) معماری مذاکرات و جایگاه بازیگران اصلی

روند مذاکرات از ماه سپتامبر ۲۰۲۵ با محوریت قطر، مصر، ترکیه و امریکا پیش رفت. هر یک از این بازیگران نقش متمایزی داشتند: قطر در حوزه‌ ارتباط با حماس و مدیریت کانال مالی و انسانی، مصر در کنترل مرز رفح و تضمین‌های امنیتی، ترکیه در تسهیل پیام‌رسانی سیاسی، و آمریکا به عنوان تضمین‌کننده‌ تعهدات رژیم صهیونیستی. در چنین آرایشی، ورود بازیگران دیگر، به ‌ویژه ایران، می‌توانست موازنه‌ شکننده میان میانجی‌ها را برهم زند.

ایران از نگاه بیشتر میانجی‌ها، نه بازیگر «بی‌طرف»، بلکه «طرف دارای منافع مستقیم» تلقی می‌شود و حضور آن در میز رسمی می‌توانست رژیم صهیونیستی یا حتی برخی دولت‌های عرب را از مشارکت باز دارد. از این رو، حذف نام ایران از فرآیند رسمی، تصمیمی فنی و تاکتیکی برای حفظ مسیر مذاکرات تلقی می‌شد و الزاما تصمیمی سیاسی علیه تهران نبود.

۲) دیپلماسی حداقلی و مصالحه بر سر لحن توافق

توافق فعلی، مرحله نخست یک آتش‌بس چندمرحله‌ای است و در این نوع توافقات که می‌توان آن را در وهله ابتدایی به نوعی دیپلماسی حداقلی دانست، اشاره به بازیگران ثالث می‌تواند تعادل توافق را با چالش مواجه کند. برای مثال، ذکر نام ایران به‌عنوان متحد استراتژیک حماس می‌توانست رژیم صهیونیستی را وادار به درخواست بندهای متقابل یا تضمین‌های امنیتی اضافی کند و به پیچیده شدن مسیر اجرایی بینجامد. در نتیجه، لحن توافق به ‌صورت آگاهانه بر اقدامات عملی کوتاه‌مدت متمرکز شد یعنی آزادی گروگان‌ها، عقب‌نشینی محدود نیروهای اسرائیلی و اجازه‌ ورود گسترده‌ کمک‌های بشردوستانه و مباحث کلیدی مانند ساختار اداره‌ غزه، خلع سلاح گروه‌ها یا نقش بین‌المللی در نظارت بر آتش‌بس به فازهای بعدی مذاکرات موکول شدند؛ جایی‌که ممکن است نقش ایران به ‌صورت غیر مستقیم مطرح شود.

۳) فشار منطقه‌ای و محدودیت اجماع عربی

طی ماه‌های اخیر، شماری از کشورهای عربی و اسلامی خصوصا مصر، اردن، عربستان و قطر در قالب تماس‌های دیپلماتیک فشرده، حماس و رژیم صهیونیستی را به پذیرش راه‌ حل سیاسی ترغیب کرده‌اند. با این حال، هیچ اجماع واحدی درباره‌ نقش ایران در آینده‌ غزه یا در روند صلح وجود ندارد. برخی کشورها از حضور غیر رسمی ایران نگران‌اند، زیرا آن را عاملی برای تشدید رقابت ژئوپلیتیک در منطقه می‌دانند؛ برخی دیگر، از جمله قطر و ترکیه، رویکردی عمل‌گرایانه‌تر دارند و ترجیح می‌دهند روابط ایران و حماس را در حاشیه‌ مذاکرات و نه در متن آن نگاه دارند. در چنین زمینه‌ای، میانجی‌ها به‌طور آگاهانه کوشیدند مسیر گفت‌وگو عاری از تنش‌های جانبی باشد. این یعنی هر مؤلفه‌ای که می‌توانست به صف‌بندی‌های منطقه‌ای دامن بزند - از جمله ذکر نام ایران - از متن رسمی حذف شد تا تمرکز صرفا بر توافق عملی باقی بماند. لذا از منظر تحلیلی، غیبت نام ایران در این مرحله را باید نتیجه‌ «مهندسی دیپلماتیکی» دانست که هدفش حفظ حداقل امکان تعامل میان طرفینِ متخاصم بود و باید در نظر داشت در چنین توافق‌هایی، حذف یک بازیگر لزوما به معنای حذف نفوذ او نیست، بلکه نشانگر اولویت‌بندی در تاکتیک مذاکرات است.

لایه دوم: منافع و محاسبات استراتژیک حماس

درک غیبت نام ایران در توافق اخیر بدون شناخت دقیق از ملاحظات سیاسی و استراتژیک حماس ممکن نیست. حماس در شرایط فعلی، در میان سه جریان فشار قرار دارد: فشار میدانی از سوی رژیم صهیونیستی، فشار سیاسی از سوی میانجی‌ها و فشار مالی و حیثیتی از سوی حامیان منطقه‌ای. در چنین موقعیتی، رهبران حماس ناگزیرند میان دو هدف متعارض، تعادل برقرار کنند: یعنی حفظ استقلال تصمیم‌گیری در سطح سیاسی و تداوم اتکاء به حمایت‌های خارجی برای بقا.

۱) توازن میان وابستگی راهبردی و استقلال تاکتیکی

حماس در دو دهه‌ گذشته از نظر مالی، تسلیحاتی و آموزشی به‌ شکلی چشمگیر از حمایت ایران و متحدان آن به ‌ویژه حزب‌الله لبنان بهره‌مند بوده است. اما تجربه‌ سال‌های اخیر نشان داده که وابستگی آشکار به یک حامی خارجی می‌تواند قدرت چانه‌زنی جنبش را کاهش دهد. در فضای مذاکرات فعلی، هر نشانه‌ای از تأثیرگذاری مستقیم ایران می‌توانست این برداشت را ایجاد کند که حماس تصمیم‌گیر نهایی نیست و نقش آن در میدان، تحت هدایت تهران شکل می‌گیرد. چنین برداشتی برای جنبشی که می‌کوشد خود را به‌عنوان «نماینده‌ مشروع مقاومت فلسطینی» معرفی کند، آسیب‌زا است. از این منظر، حفظ استقلال ظاهری در تصمیم‌گیری، برای حماس اهمیت حیاتی دارد. این استقلال تاکتیکی به آن اجازه می‌دهد در عرصه‌ رسانه‌ای و سیاسی از موضع «بازیگر فلسطینی» سخن بگوید، نه به‌عنوان «نماینده‌ محور ایران». بنابراین، حذف نام ایران از متن توافق را باید بخشی از راهبرد مشروعیت‌سازی داخلی و منطقه‌ای حماس دانست، نه نشانه‌ فاصله‌گیری واقعی از تهران.

۲) دیپلماسی بقا در شرایط فشار چندوجهی

در سطح راهبردی، توافق اخیر برای حماس نه صرفاً یک آتش‌بس، بلکه مکانیسمی برای حفظ بقا است. فشار نظامی مداوم رژیم صهیونیستی، فرسایش توان لجستیکی و انسانی، و بحران مشروعیت پس از جنگ طولانی، این جنبش را به سمت پذیرش توافقی با حداقل شروط سیاسی سوق داده است. در چنین وضعیتی، اولویت حماس جلوگیری از فروپاشی سازمانی و حفظ خطوط پشتیبانی مالی و سیاسی از طریق مسیرهای امن‌تر است. اگر نام ایران در متن توافق ذکر می‌شد، احتمالاً بسیاری از مسیرهای کمک‌رسانی بین‌المللی از جمله کانال‌های تحت نظارت سازمان ملل یا صلیب سرخ، با محدودیت مواجه می‌شدند. از این منظر، حذف رسمی ایران در واقع بخشی از راهبرد کاهش ریسک برای بقای سازمان محسوب می‌شود. تصمیمی که بر مبنای محاسبه‌ هزینه و فایده‌ واقعی گرفته شده است.

لایه سوم: منافع رژیم صهیونیستی، امریکا و محور غربی

در تحلیلِ سیاسیِ توافق آتش‌بس، باید توجه داشت که محتوای اعلامیه‌ها و متون رسمی نه فقط بازتاب واقعیت میدانی، بلکه ابزارِ سیاسی و نمادینِ قدرتمندی است. حذف نام ایران از متنِ توافق تابع منطق‌های تاکتیکی و نمادینی است که منافع دست‌کم سه گروه بازیگر را تأمین می‌کند: رژیم صهیونیستی، امریکا (به‌عنوان تسهیل‌گر اصلی) و متحدان غربی/ اروپایی.

۱) حذف ایران به‌مثابه «پیروزی نمادین» برای رژیم صهیونیستی

برای دولت رژیم صهیونیستی، متنِ رسمی توافق محملی برای القای روایت امنیتی و سیاسیِ مورد نظر است. کنار گذاشتن نام ایران از بیانیه رسمی به این رژیم امکان می‌دهد که: ۱. «فریب نمادین» پیروزی را بازنمایی کند یعنی نشان دهد که تهدید اصلی (حماس) به‌طور مستقیم با این رژیم توافق کرده و نیازی به مذاکره با یک حامی خارجی ثبت‌شده نیست؛ و ۲. از مشروعیت بخشیدنِ علنی به حضورِ بازوی رقیب (ایران) در معادلات منطقه‌ای خودداری کند.

این نوع خوانش‌ها در واکنش‌های رسمی و رسانه‌ای رژیم صهیونیستی به توافق مشهود است؛ چراکه مقامات اسرائیلی عملاً دستاوردهای نظامی و سیاسی را برجسته کردند و بر «غیر قابل‌قبول» بودن مشروعیت‌بخشی به بازیگران ثالث پافشاری کردند.  

۲) جلوگیری از گسترش میدان به نفعِ منافع امریکا: کاهش خطر «توسعه‌طلبی بحران»

امریکا خصوصا در قالب نقشِ میانجی‌گر در این توافق، دو هدف متداخل داشت: تضمین توقف فوری خشونت (و بازگشت گروگان‌ها) و جلوگیری از گسترشِ نظامی به سطحِ درگیری فرامنطقه‌ای با ایران. از منظر واشنگتن، گنجاندنِ نام ایران در سند رسمی می‌توانست انگیزه‌ای برای تشدیدِ واکنش‌ها (سیاسی یا نظامی) از سوی طرف‌های مختلف ایجاد کند و راه را برای یک مناقشه گسترده‌تر بگشاید. به همین دلیل، بازی دیپلماتیک این کشور غالباً بر محدودسازی دامنه توافق و «تفکیک» موضوعات (آتش‌بس/گروگان‌ها مقابل مسائل ساختاری‌تر) متمرکز بود؛ رویکردی که به‌طور آشکار در شیوه طراحیِ فازبندی توافق منعکس شده است.

۳) منافع متحدان غربی و اروپایی: حداقل‌سازی ریسک‌های ژئوپلیتیکی و انسانی

متحدان غربی و اروپایی نیز دلایل روشنی برای تکیه بر یک متنِ «غیر پیچیده» داشتند: آنها می‌خواهند از تشدید مناقشه منطقه‌ای که می‌تواند به بحران انسانی، موجِ جدید پناهجویان، اخلال در خطوط انرژی و اختلال اقتصادی بینجامد، جلوگیری کنند. علاوه بر این، نام بردن رسمیِ از ایران در توافق می‌توانست پروسه‌های دیپلماتیک چندجانبه را پیچیده کرده و سازمان‌های بین‌المللی را ملزم به پرسش‌هایی کند که تا آن زمان می‌توانستند به فوریتِ آتش‌بس آسیب بزنند. از منظر سیاست‌پژوهی، دور نگه داشتن نقش ایران از متن رسمی را می‌توان ابزاری برای «کاهشِ هزینه‌های بین‌المللیِ موقت» تعبیر کرد؛ به عبارت دیگر، حفظ فضای لازم برای کمک‌رسانی فوری و کاهش تنشِ سیاسی تا زمانِ پرداختن به مسائل ساختاری‌تر در توافق فعلی مد نظر بوده است.

۴) ملاحظات حقوقی و سیاسی درباره «مشروعیت‌بخشی» به بازیگر ثالث

در عین حال، ثبت رسمیِ نقش یک دولت یا بازیگر سوم در متن توافق می‌تواند پیامدهای حقوقی و سیاسیِ متعددی داشته باشد: از مطالبه‌گری‌ بین‌المللی برای پاسخگویی تا بازشدن پرونده‌هایی در سطح قطعنامه‌ها یا سازوکارهای حقوقی بین‌المللی. به همین دلیل، بسیاری از دولت‌ها و میانجی‌ها از «قابل اثبات کردن» نقش‌های پشت‌پرده پرهیز می‌کنند تا از پیچیده شدنِ سریعِ محیط سیاسی و حقوقی جلوگیری نمایند. این ملاحظه به ‌خصوص در شرایطی که خطرِ گسترشِ نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی (یا درگیری با متحدان منطقه‌ای) وجود دارد، برجسته می‌شود. بر همین اساس در سطح راهبردی، حذف نام ایران از متنِ توافق را باید محصولِ محاسبه‌گریِ همزمانِ دست‌کم سه بازیگر دانست: رژیم صهیونیستی که به دنبال روایت پیروزی و اجتناب از مشروعیت‌بخشی دشمن است؛ امریکا که برای محدود کردن دامنه بحران و جلوگیری از بسط درگیری به ایران فشار می‌آورد؛ و متحدان غربی که ریسک‌های ژئوپلیتیک و انسانیِ گسترده‌تر را می‌سنجند. این عملِ نمادینِ حذف، بیش از آنکه لزوماً نشانگرِ کاهشِ نفوذِ ایران در میدان باشد، بیانگرِ ترجیحِ بازیگران برای مدیریت بحران در یک چارچوبِ کنترل‌شده و مرحله‌ای است؛ چارچوبی که مسائل پیچیده‌تر را به فازهای بعدی واگذار می‌کند تا از بروزِ فورانِ منطقه‌ای در شرایط کنونی جلوگیری کند.

فرجام

توافق اخیر آتش‌بس را نمی‌توان پایان یک روند دانست، بلکه باید آن را نقطه آغازِ بازتعریف نظم سیاسی و امنیتی در غزه و پیرامون آن تلقی کرد. غیبت رسمی نام ایران در این مرحله، اگرچه ظاهرا نشانگر محدودسازی نقش تهران است، اما در واقع، نقطه‌ای گذرا در مسیرِ تغییر شکل نفوذ منطقه‌ای ایران و محور مقاومت محسوب می‌شود. بررسی پیامدها و مسیرهای آینده، نیازمند درک پویایی میان «غیبت در متن» و «حضور در میدان» است. در واقع، توافق آتش‌بس اخیر اگرچه در ظاهر صحنه‌ای از حذف ایران از میدان رسمی دیپلماسی را نشان می‌دهد، اما در باطن آغاز مرحله‌ای تازه از رقابت نرم و نفوذ سایه‌ای است. ایران با اتخاذ استراتژی «نامرئی اما فعال» تلاش می‌کند جایگاه خود را در شکل‌دهی نظم آینده حفظ کند. در مقابل، محور غربی می‌کوشد این نظم را محدود و مدیریت‌شده نگاه دارد تا از بازگشت نقش‌های نیابتی جلوگیری کند. در نتیجه، غیبت ایران در متن، پایان نقش او نیست بلکه نشانه ورودش به فاز جدیدی از دیپلماسی زیرسطحی و نفوذ هوشمندانه آن است.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی