طه حسین فراهانی
آنچه نیما بنیاد گذاشت، تنها «تغییر» در وزن یا عروض نبود. او با حساسیتی مدرن، مناسبات میان زبانِ روزمره، نابسامانیهای اجتماعی و پرسشهای ذهنیِ فرد را وارد شعر کرد. جملهبندی و ریتمهای آزادتر، فاصلهگذاریِ معنایی جدید، و بهکارگیری زبانِ محاوره و تصویرگراییِ نامتعارف، از مشخصههای شعر نیماییاند...
«نیما یوشیج»، زاده۲۱ آبان ۱۲۷۶ خورشیدی در روستای یوش از توابع شهرستان نور در مازندران، نامی است که با نقطهعطفی در تاریخ ادبیات فارسی پیوند خورده: «آغاز شعر نو». «علی اسفندیاری» که بعدها خود را «نیما» خواند، نهفقط شکلی تازه به زبان شعر بخشید، بلکه بنیادها و قواعدی را که برای قرنها مقدس و تغییرناپذیر مینمودند، به پرسش کشید. او را اغلب «پدر شعر نو» مینامند و تأثیرش بر نسلهای بعدی شاعران معاصر، عمیق و پایدار است.
کودکی و ریشهها
نیما در خانوادهای با نسبی شناختهشده و ریشهدار در مازندران زاده شد. پدرش ابراهیمخان اِعظامالسلطنه، از ساکنان روستای یوش بود که هم به کشاورزی و دامداری میپرداخت و هم ریشههایی در مناسبات محلی داشت. خاندان اسفندیاری که نیما از آن برخاسته بود، در دورههای قاجار و پهلوی، چهرههای سیاسی و فرهنگییی عرضه کرد و در اسناد و متون ادبی و تاریخی به آنها ارجاع شده است. این تبار و نسبت با گذشته محلیِ مازندران، بخشی از هویت نیما را شکل داد. نام «نیما» برگرفته از اسپهبدان طبرستان و «نیماور» به معنای «کماندار بزرگ» در زبان محلی است و خود او بارها به این نسبتها و افتخارِ نَسَب اشاره کرده است.
کودکی نیما در دل طبیعت یوش گذشت. تا دوازدهسالگی در آنجا ماند، خواندن و نوشتن را بهطور ابتدایی نزد آخوند ده آموخت و سپس به همراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه سنلویی ادامه تحصیل داد. در همین مدرسه بود که به واسطه معلمی چون نظام وفا با شعر و زبان فرانسه آشنا شد و کمکم مسیر نوشتن را در پیش گرفت.
در آغازِ دوران جوانی، علی اسفندیاری نام خود را به «نیما» تغییر داد؛ نامی که هم با اسطوره و تاریخ محلی پیوند داشت و هم نشان از خواستِ بازآفرینی و متفاوت بود نداشت. او نخستین اشعارش را در قالب سنتی سرود، اما همین سرودههای نخست نیز حامل مضامین و نگرشهایی نو بودند که با فضای رسمی و کلاسیکِ ادبیات ایران ناسازگاری داشتند و اعتراضِ برخی از شاعران و صاحبنظران سنتی را برانگیخت.
از اواخر دهه۱۲۹۰ شمسی و بهخصوص با انتشار منظومه بلندِ«افسانه»درسال۱۳۰۱ -اثری که بعدها بهعنوان مانیفست شعر نو خوانده شد – نیما رسماً جبهه نوآوری در شعر فارسی را گشود. «افسانه» اعلامیهای بود بهزبان شعر؛ اعلامی که نشان میداد فرم و محتوا باید دگرگون شود تا زبانِ معاصرِ تجربهها را بازتاب دهد.
تحولِ فرم و زبان: تولد شعر نیمایی
آنچه نیما بنیاد گذاشت، تنها «تغییر» در وزن یا عروض نبود. او با حساسیتی مدرن، مناسبات میان زبانِ روزمره، نابسامانیهای اجتماعی و پرسشهای ذهنیِ فرد را وارد شعر کرد. جملهبندی و ریتمهای آزادتر، فاصلهگذاریِ معنایی جدید، و بهکارگیری زبانِ محاوره و تصویرگراییِ نامتعارف، از مشخصههای شعر نیماییاند. او آگاهانه بنیادهای عروضی کلاسیک را به چالش کشید؛ اما نه بهصورت یک طرح کور، بلکه با نگاهی ساختارگرایانه که میخواست شعر را بهخدمت بیان تجربهزندگی تازه درآورد.آثار پس از «افسانه» -از جمله قطعاتی که در نشریات آن زمان منتشر شدند، مانند«ایشب»، وبعدها آثار برجستهتری همانند «ققنوس» و «غراب» -راهی را نشان دادند که شاعری مثل نیما چگونه میتواند از قالبهای کهن عبورکند، بیآن که از عمقِ مشروعِ زبانِ شاعرانه فاصله گیرد.
نیما و سیاست؛ حساسیت اجتماعی
دوران جوانی نیما همزمان با توفانهای اجتماعی و سیاسی در ایران بود؛ از انقلاب مشروطه تا جنبش جنگل و تأسیس جمهوری گیلان. این جوّ پرتلاطم بر حساسیتِ نیما تأثیری عمیق گذاشت. گرایشهای سیاسی چپ و ارتباطاتی با نشریات و جریانهایی که در آن دوره فعال بودند، نشان میدهد که نیما شاعرِ صرفِ یک گوشه ادبی نبود. او در متنِ مسائل زمانه قرار داشت و این حضور اجتماعی و سیاسی در برخی وجوهِ شعرش بازتاب یافته است. همکاریهای او با نشریات چپگرای دهه۱۳۰۰ و مشارکتِ فکریاش در محافلِ نویسندگان، بخشی از چهره عمومی او را شکل داد.
عشقها، ازدواج و زندگیِ خانوادگی
چندین روایت از عشقهای ناکام نیما موجود است. عشقهای نوجوانی و جوانی که بهدلایل اجتماعی و مذهبی به ازدواج نمیانجامیدند. اما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ نیما با «عالیه جهانگیر» ازدواج کرد. پیوندی که تا پایانِ عمرشان باقی ماند و ثمرهاش پسری بهنام شراگیم بود. خود نیما گفته بود که ازدواج را برای رهایی از «افکار پریشان» برگزیده است؛ اما این زندگی خانوادگی هرچند آرام، شاعر را از کار شعری بازنداشت و در روزهای انزوا و بیکاری نیز او مشغول سرودن و اندیشیدن به تحول در شعر بود.
زبان مادری و «روجا»؛ نگاه منطقهای درشعر
نیما علاوه بر سرایش به فارسی، آثاری نیز به زبان مازندرانی سرود که مجموعهای از آنها با عنوان «روجا» منتشر شدهاند. این بازگشت به زبانِ محلی، نهفقط نوعی وفاداری به ریشهها بود، بلکه نمونهای از گستردگیِ دغدغههای زبانیِ او را نشان میداد. نیما دریافته بود که زبانِ محلی و گویشهای منطقهای ظرفیتهایی دارند که میتوانند در بازنماییِ جهانِ شعریِ متفاوت و غنی بهکار آیند.
مرگ و اصلاح یک خطا
در منابع و نقلها، درباره روزِ درگذشت نیما اختلافهایی دیده شده بود. برخی روایتها«شبِ سیزدهم دی۱۳۳۸» را ذکر کردهاند؛ اما اسناد و گزارشهای متواترِ همان روزها، از جمله خبرهای روزنامههای عصرِ ۱۶ دیماه ۱۳۳۸ (کیهان و اطلاعات) و نیز یادداشتهایی از شاهدان عینی مانند جلال آلاحمد که حضور در صحنه را گزارش کردهاند، نشان میدهند که تاریخِ دقیقِ فوت نیما بامدادِ پنجشنبه، ۱۶ دیماه ۱۳۳۸ بوده است.
این اصلاح مهم است. زیرا تاریخِ درگذشتِ بزرگان ادبی، جزئی از حافظه تاریخیِ فرهنگی است و شایسته است با دقت و مطابقِ مدارک ثبت شود. اگرچه با جست وجو در سایتهای خبری و خبرگزاریها این اشتباه کماکان محفوظ است و این عدم اصلاح با توجه به تغییر شرایط علمی – پژوهشی که به سمت فضای مجازی و مطالعات مجازی رفته است، واجب به نظر میرسد.
نیما بهعلتِ ابتلا به ذاتالریه –که گفته میشود سرمای شدید یوش در آن فصل مؤثر بوده است-به تهران منتقل شد و تلاشهای پزشکی ثمری نداشت. پیکر او ابتدا در آرامگاه امامزاده عبدالله شهر ری دفن شد، اما بنا به وصیت خودش در سال ۱۳۷۲ پیکرش به خانه او در یوش منتقل گردید و آرامگاه کنونی او درهمان جا شکل گرفت. انتقال مزار و حواشیِ مربوط به سنگِ جدیدِ قبری که بازتابهایی عمومی داشت، نشان میدهد که حتی پس از مرگ نیز میراث نیما موضوعی زنده و محلِ حساسیتهای جمعی است.
میراث و تأثیر بر شعر معاصر ایران
اگر بخواهیم بهصراحت بگوییم، تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی —از شاعران نیمایی گرفته تا موجهای پس از او— در نسبتی مستقیم یا غیر مستقیم با انقلاب شعری نیما قرار دارند. تأثیر او را میتوان در چند محورِ کلیدی خلاصه کرد:
۱ـ آزادسازیِ ریتم و وزن: نیما نشان داد که زبان معاصر، نیازمند فرمهایی است که قادر باشند آهنگِ گفتار و تپشِ زندگی را ثبت کنند. بنابراین وزن و قافیه بهعنوان اجباریِ سنتی زایل نشدند بلکه بهگونهای بازخوانی شدند که ظرفیتِ بیانیِ تازهای بیافرینند.
۲ـ تصویرپردازیِ مدرن: استفاده از تصاویرِ نامعمول، استعارههای روزمره، و ترکیبِ عناصر طبیعت با عواطف انسانی، سنتِ تصویرپردازی در شعر فارسی را گسترش داد.
۳ـ موضوعگراییِ جدید:پرداختن به مضامینِ روزمره، مسائل اجتماعی و گاه زبانِ محاورهای، فضای شعری را از معانی کلیشهای دور ساخت و امکانِ بیانِ تجربههای فردی و جمعی نو را فراهم آورد.
۴ـ استفاده از گویشها و زبانهای محلی: سرودنِ قطعاتی به زبان مازندرانی نشان داد که زبان ملی میتواند از منابعِ محلی تغذیه کند و همچنان صاحبِ شأنِ هنری باشد.
۵ـ راه نمایی نظری و عملی: نیما نهفقط بهعنوان شاعر بلکه بهعنوان نظریهپردازِ عملیِ شعر نو عمل کرد. نوشتن درباره شعر و تبیینِ مقولاتِ شعری در یادداشتها و مقالاتش برای نسلهای بعد راه نمای روشنی فراه مآورد.
در نتیجه، شاعرانی مانند: اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، احمد شاملو، و دیگران در حیطه پس از نیما، راههایی را ادامه دادند که او گشوده بود. حتی منتقدان و تاریخنویسان ادبی، نیما را در رده بزرگانِ سمبولیستِ جهان قرار دادهاند. چرا که او توانست با زبانِ تصویری و نمادین، جهانیِ تازه بسازد.
نیما یوشیج همچنان فراتر از یک نام تاریخی است. او نقطه عزیمتِ شعر فارسی مدرن است و پرسشهایی که او در شعر و زندگیاش مطرح کرد، امروز همچنان پرسشهایی زندهاند. اصلاحِ تاریخیِ روزِ درگذشتش -تأکیدبر۱۶ دی ۱۳۳۸ بهعنوان روز فوت –بخشی از بازگرداندنِ حافظه فرهنگی به دقت و انصاف است. اما مهمتر از تاریخها، نیروی تغییر آفرینی است که نیما در شعر فارسی بهجا گذاشت. نیرویی که هر نسل تازه ای را به بازخوانی، بازاندیشی و بازآفرینی دعوت میکند. درپایان، شایدبهترین توصیف از نیما این باشد که او نهفقط شاعرِ زمان خود بود، بلکه معمارِ زبانِ معاصرِ شعر فارسی شد. ومعمارانِ بعدی هنوز بر پایه همان بنای نو میسازند.

شما چه نظری دارید؟