سه‌شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۱
نظرات: ۱
۰
-
[رضا رفیع] شب چله و گفتمان کاهش رنج دور کرسی!

شب چله بزرگ، استقبال از یلدا به حدی بود که بنا به موافقت مراکز رسمی کشور، شب یلدا تا پاسی از نیمه شب تمدید گردید. منزل ما چنان فجیع شلوغ بود که جای سوزن انداختن نبود. شتر با بار و اضافه بارش گم می شد.

 رضا رفیع - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| یکی از آن شب های یلدای سال ها پیش که آقاجانم در قید حیات بود، برایم خیلی خاطره شد. چون هرچقدر بیرون خانه ما هوا بس ناجوانمردانه یخ بود؛ داخل منازل اما از شدت گرمای کانون داغ خانواده داشت می ترکید. به طوری که سیستم گرمایشی خانه، خودش خودسرانه روی شمعک می  رفت، تا باز بر اثر تعریف جوکی چیزی، هوای خانه که یخ می کرد؛ سیستم گرمایشی منزل دوباره وارد عمل می شد. ما هم که به رسم اسلاف و نیاکان عزیز خویش و نیز به جهت احیای سنت های قشنگ گذشته، تا خرخره در زیر کرسی فرو رفته بودیم .

چه، جد بزرگ ما همیشه در آستانۀ شروع فصل زمستان کراراً به تیره و ترکۀ فهیم خود می فرمود: 
 در زمستان اگر ز من پرسی                                            نعمتی نیست بهتر از کرسی

شب چله بزرگ، استقبال از یلدا به حدی بود که بنا به موافقت مراکز رسمی کشور، شب یلدا تا پاسی از نیمه شب تمدید گردید. منزل ما چنان فجیع شلوغ بود که جای سوزن انداختن نبود. شتر با بار و اضافه بارش گم می شد. صدای پدربزرگ که بلند شد، سرو صداها کمی خوابید. پدر بزرگ، لپ تاپش را باز کرده بود و از طریق شبکۀ گوگل، دیوان حافظ را سرچ کرده و تفالی به آن زده بود:
بر سر آنم که گـر ز دست برآید                   دست به کاری زنم که غصه سرآید

در گوشه ای از کرسی، الهام و غزاله، نوه های دختری آقاجان، داشتند بلوتوث بازی می کردند. الهام داشت یک فیلم کوتاه سالم از سگی که به همراه پدرسگش کالباس می خورد، برای خواهرش بلوتوث می  کرد. آن سوی کرسی،اما مادربزرگ هم لبخندی ملیح روی لب داشت. ظاهراً بلوتوث مادرجان هم روشن بوده است. صدای مهربان آقاجان،هندوانه و انار و آجیل روی کرسی را خوردنی تر می کرد:
 خلوت دل نیست جای صحبت اغیار                    دیو چو بیرون رود، فرشته درآیـد

احمدآقا و باجناقش محمود، در فضایی آکنده از عشق و صمیمیت و تفاهم، داشتند راجع به بالا رفتن قیمت مسکن و متراژ خانه ای در خیابان فرشته صحبت می کردند. گویا یک مقداری پول و پله کم داشتند. مهدی آقا، باجناق قلچماق دیگر از همان حاشیۀ کرسی یواشک به آن دو نزدیک شد و با بیرون آوردن دسته چک بی محلش گفت: بقیه اش با من!....و آقاجون همچنان گرم حافظ خوانی:
 صحبت حکام، ظلمت شب یلداست                 نور ز خورشید جوی، بو که برآید

اسماء، نوه دیگر آقاجون، داشت راجع به گران شدن ماشین زانتیایش بعد از چند نرخی شدن بنزین، توضیحات مبسوطی به دایی مهدی اش می داد و داییش به او می گفت: ای بابا، این چار روز دنیا را با یک ماکسیمای فکسنی هم می شود طی کرد. زانتیا هم نبود، نبود. مهم ، طراحی و مهندسی لبخند است که اخیراً برخی از دندانپزشکان و پزشکان زیبایی، راجع به آن حرف های قشنگی زده اند.......با اشاره عمو جواد، نگاه هر دو به سمت آقا جان برگشت:
 بر  در  اربـاب  بی مـروت دنیـا                         چند نشینی که خواجه کی به در آید

در منتهی الیه سمت چپ کرسی نیز هدی، نوه دوم آقاجون، یک هندس فری در گوشش فرو کرده بود و دستگاه ام پی تری پلیرش را هم زیر لحاف کرسی قایم کرده بود. روسری اش کمک می کرد که آقا جون متوجه هندس فری اش نشود. اما من که پهلویش نشسته بودم، گاهی صدای گوشی اش به حساب مفتوح گوشم واریز می شد: تو خودت قند و نباتی....شکلاتی شکلاتی....شیرینی به دل می شینی........البته گاه نیز یواشک گوشی را کنار می زد و به صدای آقاجونش دل می سپرد:
 صالح و طالح متاع خویش نمودند                           تا که قبول افتد و چه در نظر آید

سیل پیامک های ارسالی از سوی دوستان هم عمو رضا را مجال کنار گذاشتن تلفن همراهش نمی  داد. مجرد بود و بی همراه آمده بود. دلش به همین اس ام اس ها خوش بود. یکی از آنها را از زیر کرسی به من نشان داد. طرف (بوالفضول الشعراء) از ارومیه احوالپرسی کرده  و در ادامه نیز از خودش شعری در کرده بود که با هم آهسته خندیدیم. شعرش در راستای تقارن عید قربان با شب یلدا بود که جهت ثبت در تاریخ ادبیات کشور، ذیلاً تقدیم می گردد:
 شـب چله تو را مهمان شد امشب                        دلت شاد و لبت خندان شد امشب
مبـارک بادت این جشن عروسی                       که یلدا همسر قربان شد امشـب!

خوشتان آمد؟.....راستش ما هم خوشمان آمد. فلذا چون دیدیم اکثر اس ام اس ها  سالم و منطبق بر موازین لازم است؛ از عمو رضا خواستیم که یک فقره پیامک دیگر هم در این شب لبخندهای بی پایان نشان مان دهد. عمو رضا هم لبخندی از سر رضایت زد و گفت: بیا، این هم ابراز احساسات بی ساسات یکی از اجلۀ اصدقاء شاعر مسلک ما(معروف به مرد رند) که در راستای ما همین امشب از طبع خوش طبخ خودش در نموده است.
 ای دوست، فراموش مکن یارانت                  اشـکم شده چون انار از هجرانت
یلــدای  دراز و  سـرد آمـد از راه                  رخصت بده امشب بشوم قربانت!

به آقا جون نگاه کردم. پرشور و حال داشت همچنان حافظ قرائت می کرد. صدای آقا جون در لابه لای سمفونی شماره یک محفل انس مان که آمیزه ای از صدای آجیل و تخمه های شب چله بود، گاهی اوقات گم می شد. سمفونی شماره دو هم  صدای گاه و بیگاه موبایل های موجود بود که به لطف و همت شرکت مخابرات، تا زیر کرسی  آنتن می داد. با این حال آقا جون گوشش بدهکار این چیزها نبود:
 بلبل عاشق، تو عمر خواه که آخر                     باغ شود سبز و شاخ  گـل  بر آید

آقاجون که خسته شد، عمو جلال زد زیر آواز. یکی از بچه های شیطون موجود هم که حواسش نبود، زد زیر استکان چای آقاجون که تازه می خواست گلویی تازه کند. عمو جلال، صدای خوش و بدون خشی داشت. شاید سی دی اش همین روزها درآید!.........شبی که آواز نی تو شنیدم/چو آهوی تشنه پی تو دویدم/نشانه ای از نی و نغمه ندیدم/تو ای پری کجایی/که رخ نمی نمایی/از آن بهشت پنهان/دری نمی گشایی/......../در این شب یلدا ز پی ات پویم/به خواب و بیداری سخنت گویم/.....تو ای پری کجایی/که ............ناگهان و ناغافل،هندس فری نوۀ آقاجون از دستگاه ام پی تری پلیرش جدا شد و صدای گوشخراشی، آن لطافت آواز عمو جلال را خدشه دار کرد: پری پری، الهی ور بپری....پری ی ی ی ی.........
وصدای آقاجون بود که با ناراحتی گفت: مررررررگ.......نکبت! 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی