مسعود کاظمیان - روزنامه اطلاعات| این رویداد، جوهره اصلی تئوریهای واقعگرایی را به نمایش میگذارد: اینکه در فضای آشوب بینالمللی، منافع امنیتی و قدرتطلبی، همواره بر تعهدات ایدئولوژیک و ملاحظات اخلاقی پیشی میگیرد
یادداشت حاضر در صدد است تا این تحول را به عنوان یک نمونه مطالعاتی از تغییر پارادایم توازن تهدید تحلیل کند. هدف آمریکا ، بنا بر چارچوب تحلیلی واقعگرایی تهاجمی جان میرشایمر، چیزی جز حداکثرسازی قدرت و خنثیسازی یک قدرت رقیب (ایران) نیست. این در حالی است که رویکرد پذیرش الشرع از سوی بازیگران منطقهای، بر پایه تئوری «توازن تهدید » استفان والت استوار است : الشرع پذیرفته شد، زیرا تهدید خود را کاهش داد و در برابر تهدید بزرگتر (تهران) به یک ابزار کارآمد تبدیل شد.
اجبار استراتژیک و قدرتطلبی تهاجمی
از منظر میرشایمر، آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ، همواره به دنبال حفظ هژمونی در محیطهای حیاتی است و تلاش میکند تا از ظهور هر رقیب محلی که توانایی به چالش کشیدن قدرت منطقهای آن را داشته باشد، جلوگیری کند. محور ایران و روسیه در دوران بشار اسد، این توازن را به زیان آمریکا تغییر داده بود.
عملیات گسست استراتژیک ؛ روایت آمریکای ترامپ:
پذیرش الشرع توسط ترامپ یک اقدام تهاجمی حسابشده برای حذف ستون فقرات منطقهای ایران است. راهبرد واشنگتن معطوف به تثبیت یک «نظم ژئوپلیتیکی نوین» در سوریه است که در آن، منافع استراتژیک آمریکا تضمین میگردد .
* حاصل جمع صفر با ایران: خروج روسیه و ایران از سوریه، یک پیروزی آشکار در بازی حاصل جمع صفر است. گزارشهایی مبنی بر توقیف محمولههای تسلیحاتی برای حزبالله لبنان توسط دولت جدید سوریه، نشان میدهد که الشرع آگاهانه در حال ایفای نقش عامل اجباری برای تحقق هدف آمریکا در انزوای لجستیکی ایران است.
* حفظ تعادل با کمترین هزینه: ترامپ، بر خلاف میرشایمر، ممکن است به دنبال هژمونی مستقیم نباشد، اما قطعاً به دنبال «حفظ تعادل از دور» است. آمریکا با هزینه نسبتاً کم (پذیرش دیپلماتیک الشرع)، توانست نفوذ دشمنان خود را به طور مؤثری خنثی کند.
اهرم نوین قدرت:
میرشایمر عمدتاً بر قدرت نظامی تمرکز دارد، اما در تحلیل واقعگرایانه معاصر، قدرت اقتصادی و حقوقی آمریکا، تعیینکننده است.
*ابزار اولیه فشار: آشکار است که قانون تحریمهای سزار نه یک ابزار اخلاقی، بلکه اولین و موثرترین اهرم فشار آمریکا است. سوریه برای دستیابی به بیش از ۲۰۰میلیارد دلار سرمایه بازسازی، مجبور است تعهدات امنیتی واشنگتن را بپذیرد. این مسئله تأکید میکند که الشرع در یک تله وابستگی استراتژیک گرفتار شده است و آزادی عمل او صرفاً یک توهم است.
*توازنسازی در برابر یک تهدید سیستمی ؛ روایت اسرائیل :چرخش منطقهای به سمت احمد الشرع را میتوان به بهترین شکل با تئوری توازن تهدید والت توضیح داد. کشورها در برابر بازیگری که ترکیبی از قدرت نظامی، نزدیکی جغرافیایی و نیات تهاجمی بالا را داشته باشد، اقدام به توازنسازی میکنند.
الشرع به عنوان «مهره توازن»
از دیدگاه اسرائیل، تهدید ناشی از نفوذ نظامی ایران (انتقال فناوری، تأسیس کارخانههای موشکی و استقرار نیروها در مرزهای شمالی) به مراتب بزرگتر و حیاتیتر از تهدید الشرع سلفی سابق بود.
* کاهش ریسک الشرع : احمد الشرع با جدایی قطعی از القاعده و تأکید بر ناسیونالیسم سوری، نیات تهاجمی خود را در قبال اسرائیل (در کوتاهمدت) کاهش داد. او به یک رهبر داخلی درگیر با مسائل حکمرانی تبدیل شده است.
*استفاده از نیاز دمشق: اسرائیل با حمایت از لغو تحریمها، از نیاز مبرم الشرع به مشروعیت و پول استفاده میکند تا به اهداف خود دست یابد :
۱-خروج کامل ایران از سوریه
۲-پیمان امنیتی تحت نظارت آمریکا: تثبیت یک پیمان امنیتی غیررسمی با دمشق که مرز جولان را تضمین کند.
۳-تضمین منطقهای: آمریکا با استقرار نظامی محدود یا نظارت بر پایگاهها، عملاً تضمینکننده امنیتی اسرائیل در مقابل هرگونه تخطی آینده توسط الشرع خواهد بود.
واکنش متقابل و بازتعریف مؤلفههای قدرت؛ روایت ایران
در واکنش به این توازنسازی تحمیلی که با هدف حداکثرسازی قدرت منطقهای آمریکا و ایجاد گسست جغرافیایی صورت گرفته است، ایران با رویکردی متکی بر دکترین مقاومت فعال، به بازآرایی آرایش راهبردی منطقهای خود خواهد پرداخت. تهران با درک کامل هدف واشنگتن برای خنثیسازی کریدور لجستیکی سوریه، تأکید می کند که اجازه نخواهد داد این آرایش جدید به قطع خطوط ارتباطی حیاتی با حزبالله لبنان و تضعیف توانمندیهای بازدارنده و دفاعی این متحد کلیدی در برابر تهدیدات منطقهای منجر شود.این امر مستلزم آن است که تهران از طریق ظرفیتهای تطبیقپذیر و شبکهای خود، به جای تمرکز بر یک مسیر واحد، اقدام به فعالسازی و تقویت محورهای جایگزین در حوزههای نفوذ خود نماید. این ابزارهای متقابل میتواند شامل تقویت جبهههای ژئوپلیتیکی عراق، یمن و لبنان، و همچنین بهرهگیری از ابزارهای نرم دیپلماتیک و اقتصادی با هدف حفظ عمق راهبردی و افزایش چانهزنی باشد.
* هزینه عدم مشروعیت داخلی : الشرع برای بقا نیاز به فراگیری دارد. اما تمرکز بر قدرتهای خارجی و نادیده گرفتن حقوق اقلیتها (مانند علویها و دروزیها) و عدم وجود اصلاحات حقوقی، مشروعیت داخلی او را تضعیف میکند.
نتیجهگیری
سفر الشرع به واشنگتن، یک نمایش بینظیر از این اصل واقعگرایی است که قدرت، بالاترین دغدغه است. روایت متوهمانه واشنگتن و تل آویو این است که آمریکا توانست یک بازیگر کلیدی منطقهای را از رقبای خود جدا کند، و اسرائیل نیز با هزینه دیپلماتیک، به بالاترین سطح امنیت مرزی خود دست یافته است.
اما ساکنان کاخ سفید ازین نکته کلیدی غافلند که هر ساختار امنیتی که بر پایه اجبار قدرتهای خارجی و نادیدهگرفتن حقوق داخلی بنا شود، فاقد ریشه و مشروعیت برای پایداری است.آزمون نهایی این معماری جدید، توانایی آن در حفظ ثبات پایدار خواهد بود؛ ثباتی که تنها با توازن قدرت پایدار، و نه صرفاً یک معامله موقت با رهبری متزلزل، حاصل میشود.
بر اساس دکترین مقاومت فعال تهران، این توازنسازی تحمیلی توسط واشنگتن و تلآویو، نه تنها به اهداف خود در انزوای کامل ایران دست نخواهد یافت، بلکه با افزایش هزینه ریسک در جبهههای جایگزین، عملاً منجر به تشدید معمای امنیتی منطقهای و تقویت موضع بازدارنده محور تهران در محاسبات آتی قدرت خواهد شد.