محمدرضا مهدیزاده
برخی مکان ها به دلایل تاریخی یا فرهنگی یا هر دو، تشخصی فراتر از یک مکان خاص عمومی پیدا می کنند. دبیرستان البرز یکی از آنهاست؛ مکانی بازمانده از آخرین سالهای قاجار که به یمن مدیران شایسته و دانش آموختگان نامدار، یادگاری ماندگار در عرصه علم و فرهنگ شده است
اگر عصر چهارشنبهای که فرجام هفته و کوشش و تجمیع تمام خستگیها، خاصه کار و محیطهایی است که جز پراکنشِ یأس و بیسامانی و چندپارچگی و چهبسا تزویر و جاه طلبی و قدرت پرستی نیست و از فرسودگی شغلی و کمبود یا فقدان همراهان نیکعنصر و دوستداشتنی به ستوه آمدهاید و حسرت مسکن موقت و میانبر بهشت آسایی را میکشید، یک بدیل ئر ئسترس، شاید «معابد دانایی» باشد.
به احتمال، یک مکان آموزشی و یادگیریِ دگرگونه گمشدة شما خواهد بود؛ جایگاهی که بتواند تاریخ را با دانش و حلقه و طرّه گیسوی دوست پیوند بزند؛ چرا که هر جا یادگیری و معنا باشد، خبری از دلخستگی و تنفرسودگی نخواهد بود. در این وضعیت اگر انسان (دوستان، مربیان، آموزگاران و در کل عنصر ارتباط)، مکان (فضای زندگی یا زیستبوم لحظهای) و موضوعات (محتوا و مضمون هیجانانگیز یا عشقباراننده که عمدتاً لذت آموخته و آموزش است)، در حد کمال خویش به هم برسند، بهشتی معنوی فراچنگ آمده است؛ زیرا در لحظات فرقت یا عسرت و قحطِ موضوع و انسان، آنچه میتواند توان و جانمایة رفته را بازگرداند، بهشتی جایگزین دوزخ های دنیوی است.
کیست که دغدغه «انسانم آرزوست» نداشته باشد، و فغانش از ناهنجاری محیط و دوری از دوستان همساز به آسمان نرود و آرزوی همراهی با «شیر خدا و رستم دستان» را در سر نپروراند؟ بهشتی که از آن رانده شدیم، اما هنوز سودای آن شادی و دانایی در دلمان مانده است: خیال گندم حکمت در باغ مینوی حقیقت، مکانِ آکنده از هنر و باغموزه و باغِ آموزة هیجانبخش؛ مکانی که روح زمانه و جوّ و لذت گذشته را بر خویش پاشیده و تهنشین و تحمل کرده و هر لحظه بر میهمان هوشیار، ضیافتی تمام و کمال نثار میکند.
محیطهای آموزشی اثرگذار و برجسته، اصولاً با این نگاه و انباشته از تلفیق طبیعت (سبزی و درخت و آب و حوض و فواره یا همان عناصر «معماری چهارباغی ایرانی») و تاریخ و هنر (تزئینات و معماری و درکل درگاه و عرصه و اعیان فاخر و مزین) ساخته و طراحی میشوند. آنها جایگاه خوبی برای بازیابی روحی و روانی و گسترش خود و جامعه هستند.
دبیرستان البرز
با این نکات، عصرگاهان که پل حافظ و دانشگاه امیرکبیر به «چهارراه کالج» منتهی میشود، گردش در دبیرستان البرز به عنوان یک مکان الگوی آموزشی، میتواند شادی و طرب دیگری برسازد. حتی اگر دیدارش تکراری و در شب و زیر نورافکنهایی باشد که این مکان را برخلاف دیگر اماکن، در شباهنگام نیز پر از مراجعه و تکاپو نگه میدارد. فضای سبز رُسته آن بر زمینهای سابق بهجتآبادِ مستوفیالممالک، با درختان کاج و سروهای کهن، نیمکتهای فراوان، حوض هندسی و گلها و شمشادهای حیاطش، کلیتی در حکم خوشامدگوییِ طبیعتستا به تازه واردان است. بازدیدکنندگانی که گاه در جمعشان پیران و مهاجران از خارج بازگشتهای نیز به چشم میخورد که هوس تجدید خاطرات یک قرنی دبیرستان ماندگاری را دارند که بعد از «دارالفنون»، سکه دومین دبیرستان ایران را به نام خود زده است و اصولاً در زمانة تأسیس (مدرسه امریکاییهای جردن در سال ۱۲۶۶ش۱ و کالج البرز در سال ۱۳۰۸ش)، تنها نهاد مدرن آموزشی در تهران بود.
برای گردشگر البرز، در این شب تار که کسی را یارا و تدبیر آویختن قبای ژنده خویش بر آن نیست و در زیر دود و صدا و ترافیک چهارراه و دروازه کهن یوسفآباد و پذیرای موج خودروهای پل آهنین حافظ و انقلاب، تنها معماری مارکوف (ساخت ۱۳۰۳) است که او را به سوی خود میخواند. سرّ دعوت و جذابیت این بنا حتی برای آنهایی که سالی در آن سپری نکردهاند و روزی در آن درس نخواندهاند، چیست؟ شنا و نوای قوها و مرغابیان زیبای رها در حوض چهارگوش (که یادآور شعر «قوی زیبا»ی دکتر حمیدی شیرازی است، دبیر شاعر این دبیرستان و استادش لطفعلی صورتگر شاعر و مدیر سهسالة البرز تا ۱۳۲۳)، آهنگ خوش فوارههای آب، نیمکتهای چوبی و فلزی برپا مانده زیر درختان یک قرنی که نشستنگاه هزاران انسان زنده و مرده، اما جاودان فرهنگ و علم شدهاند، و نیز بناهای کهن و نمادینشده و معماری سر برآورده در میان این شهر آهن و دود، آدمی را به طواف گرد بنای اصلی وامیدارد تا بچرخی و از دور، خوض و خضوع و خیالی بپرورانی و بر خشتخشت و بندبند این بنا تأمل روا داری.
چیست این بنایی که مغناطیسوار بسیاری را به سوی خود کشانده و مرکز پرگار علم و دانشمندان متعدد این دیار شده است؟ سرّ بازگشت و فراخوانی قدیمیها و تازهواردان به سوی این بنا چیست؟ در فضای شب، انگارة هایدگریِ فانیان، خاکیان، آسمان و قدسیان برای این فضای فراخ چندهکتاری صادق است، گرچه اکنون بخشها و بناهایی از آن (همچون درمانگاه، تالارهای مککورمیک و...) منتزع یا ناپدید شدهاند.
این خاک روح فانیان زیادی از بانیان و عاملان را جذب کرده، سرشار و ارزنده ساخته است؛ فانیانی که هنوز پس از سالها، روحِ جوینده و پویندهشان اینجا در پرواز است. آنها که با یادگار نهادن باقیاتالصالحات خویش، مانا شدهاند.
عنصر معماری
آنچه ما را لبریز میسازد و باعث لَختی درنگ و رهایی از همة سنگینیها، تیرگیها و دلمردگی فضاهای بیرونی میشود، افزون بر آکندگی محیط از روح و جانِ انسانهای آموخته و کوشیده و جاودانشده در اینجا، فضا و عنصر مؤثر معماری نیز هست؛ زیرا در کنار نحوه فراگیری و شخصیت مدرسان و ساختار و فرایند آموزشی، مکان و فضا نیز نقشی حیاتی در آموختن دارد. در اینجا فرم هندسی متقارن بنا، ناگفته تماشاگر را به نظم و هماهنگی فرا میخواند.
و برای آموزش، چه چیزی حیاتیتر از نظم است؟ هر گوشة درونی و بیرونی این بنای به سنت پیوسته، نظم و تقارن را یادآوری میکند. گویی در برابر ارکستری بزرگ ایستادهای و سمفونی دلپذیر تاریخی را از تالارهای منظم هندسی و آهنگین اینجا میشنوی.
دو ستون دژمانند دو سوی شرقی غربی ساختمان و رشته گستردة کنگرههای آجری سرتاسر سقف، چونان رشته کوه البرز، خود یادآور قلعه و پادگان و به عبارتی نظم و انظباط و محافظت و قانون است. نظم هندسی و گسترش افقی بنا که چون عقاب پرگشوده از بالا، سیطره قدرت را تجسم میبخشد، گویی ملهم از روح اثباتگرایی (پوزیتیویسمِ) زمانة جردن و دکتر مجتهدی است که فقط ریاضی همچون شعار آکادمی افلاطون، علم شمرده میشد و لایق بزرگی، و لذا جانانه و پایدار بر بنا حلول کرده است تا حدی که نظم و انضباط بعدی مجتهدی در منحنیهای حضور و غیاب هر کلاس، هنوز نقش زمانه شده و عادت به نظارت و مدیریت تامّش هنوز خانه چهارطبقة او را در کوچه البرز چونان فرمانده مشرف بر پادگان خود به یادگار نهاده است!
این نظم آهنین را که البته مستظهر به سنت و پاکی و نیکبودن نیز هست و امروز دیگر سفت و سختیاش را چندان تقدیس نمیکنند (خاصه در محیطهای آموزشی غیر آموزگارمحور)، عناصر دیگری متوازن و متعادل میکردند و میکنند. به جز ارتباطات که مجتهدی استاد و سیاستمدار تراز اول آن در جلب منابع توسعه البرز از دربار تا بازار بود، این عنصر چیزی نیست جز هنر. و مهمتر از همه، هنر معماری که درواقع هنر بهسامان و همراهکردن فضاست. و خلاقیت و سرزندگی انسان، جز مداخله در فضا و طرح نو درانداختن و شکافتن سقف فلک و سطح آرزوها نیست.
نیکلای مارکوف ـ معمار گرجیِ مجموعه ـ عناصر روح زمانهاش را از غرب تا شرق، از سنت تا نوآوری یکجا جمع کرده و سازهای را برپا داشته که هنوز بینندگان را فرامیخواند و به هیجان درمیآورد. ایوان و طاقهای منحنی و ضربی و رعایت اصل تقارن و استفاده از عنصر آجر به عنوان نماد فلات غنوده در خاک و لهیب شعلة کویر کمآب، رگ و خون و ظاهر این بناست.
آجر برخلاف مصالح دیگر (همچون بتن، آهن، چوب و سنگ)، بازماندة عصری است که در دشت کشت میکردند و شباهنگام به صلح و امنیتِ نهفته در قلعه پناه میبردند. این عنصر حلقة وصل ما ایرانیان به هر بناست.و گویی آئینة پیر خردمند فرهنگ ما و فهم تاریخی از خشت پخته گل کوزهگران خیام است که در آن کاسه سرهای همه چونان بذری افکنده شده است و به قول حافظ باید زنهار داشت و از آن کاسه و مسکن و ماوأ، علم و حقیقت را دریافت.
این چنین بود که کاشی یکه و لاجوردی سردر بنا در عصر جردن، حامل نویسة «حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد» از کتاب مقدس بود و لوحه عصر مجتهدی، کتیبة «توانا بود هر که دانا بودِ» شاهنامة گرانسنگ؛ شعار و چشماندازی که سالیان دراز، ورودیهای به این معبد حقیقتجویی و دانشافزایی را تعویذ و راهنما بود.
اما این لباس و نمای بیرون آجری نیست که ما را به تحسین و چرخش گرداگرد بنا میخواند، که در خشت و خاک خالی، روحی نیست. گرما و روح و سحر و افسون بنا، حاصل بدز افکنده و پراکندة پاسداران و ساکنان این معبد و ارواح شاداب و شایان کسانی است که آن را معنا دادهاند و از آرایهها و تزئینات و حجم و چوب و خاک صرف، به تلاش و فرهیختگی و سرمایههایی چون آموزگاران و شاگردان نامور از قبیل ماکویی، زین العابدین مؤتمن، اسلامیندوشن، کاتوزیان و دیگر شخصیتهای ماندگار است که این مدرسه و بلکه ایران را برکشیده و ارتقا دادهاند. ماندگاری این بنا علاوه بر نیت پاک و دلسوزی و نظم و جدیت مدیران برای پرورش و تربیت نوجوانان، برآمده از استعدادهای پر وبال گرفته ایرانیان هوشمندی نیز هست که در صفحات تاریخ ما ماندگار شدهاند.
هرچند تاریخ بنای دانشگاه تهران (۱۳۱۳) به عنوان اولین دانشگاه مدرن و نوپای ایران با سبک معماری کلاسیک یا بنای جدیدتر دانشگاه شریف (۱۳۴۴ به دست دکتر مجتهدی افتتاح شد)، پسینتر و مدرنتر و در اشکوبهای بیشتر و با همان کارکردهای آموزشی و پذیرای بزرگسالان هستند، اما هنوز جذابیت و اثرگذاریی به اندازه بنای کشیده و دوطبقة البرز را بر تماشاگر نخواهد داشت.
در هر بازدید از دو نوع محیط دانشگاهی و بنای آموزشی و مهم نمونهای (به عنوان مقایسه دو محیط آموزشی دبیرستانی و دانشگاهی) هرچند این دو مرکز جذابیت و فراخوان نهان و عیان متفاوت و درخوری دارند و سیمان و ستون و فضای سبز هم در هر دو دانشگاه فراوان است، اما بهرغم ذهنیت مدرن معماران و تدبیر تمهیداتی با کارکرد آموزشی و روز جهان و حتی با کاربری خاصه و با طبقات متعددشان، قابل قیاس با شورانگیزی معمارانة دوطبقة ساده و فرم هندسی این دبیرستان نیستند. همانگونه که ساختمان مجاور بنای اصلی (ایثارگران فعلی یا همان تالار علوم) با معماری مشابه و حتی هیچ کدام از ساختمانهایی که بعدها به دستور مجتهدی و پسینیان ساخته شد، نتوانستند نقشی بالاتر از بنای مارکوف در ماندگاری البرز ایفا کنند و حتی برخی هنوز گمنام هستند.
در بنای اصلی، کاشی، رنگ، مقرنس، ایوانسازی و کادربندی، گنبد، کلاه فرنگی و... به عنوان عناصر شرقی جای گرفته بر شالوده غربی بنا، همه همراه با هجوم تاریخی از نیکسرشتی و دانایی، به درون بنا فرا می خوانند.
طرحهای اسلیمی و بتهجقه کاشیها در کنار سروهای حیاط، همه شور زندگی و تداوم و تلاش را به ناظر میبارانند. تالار جلسات، کتابخانه، آزمایشگاه و ساختمان مکمل علوم نیز خود شاهد دیگر دعوت به ماندن و پژوهیدن و کسب تجربه لذت دانایی در این فضا هستند.
دور از نظر نیست که سرمایه اجتماعی به دست آمده در خلال زمان و سعی طولانی مدیران دانایش چونان پوسته محافظی این بنای آموزشی را در تلألؤ و تابش نگه داشته و تا زمانی که غبار و کاستی و خستگی از تلاش برای فرزانگی، از مدیران و دانشآموزان برگزیده و کوشا و برنامهدار این معبد حقیقت و دانش بر دامن این بنا ننشیند، در سایه آن به خضوع و خشیت آموختن و راستی و حکمت و تلاش خواهیم رسید.
میراث معمارانة البرز هنوز با روح عدالت و برابری در آموزشِ عصر زرین مدرسه ماندگار مانده و ارجگذاری استعداد، توان و کوشایی در البرز تا زمانی که حفظ شود و برخلاف کالجهای مشابه غربی، دانش و حکمت و کوشش مقهور و آلوده سرمایه و نگرش طبقاتی و انحصاری نشود، پاسدار نامرئی آن خواهد بود.
پینوشت:
۱ـ «سدهنامة البرز» در۱۳۵۴، تاریخ ساخت و تأسیس البرز را ۱۲۵۲ش همزمان با تأسیس دبستانی در دروازه قزوین به دست باست رئیس هیأت میسیونری آمریکایی میداند که بعدها در عهد ناصری (سال ۱۲۶۶) جهت دبیرستان در محدوده سی تیر امروز به ریاست مستر وارد و سپس جردن ساخته شد و کمکم با افزایش کلاسهای دبیرستانی به محدوده دروازه یوسفآباد انتقال یافت (سال ۱۲۹۲) و سال ۱۲۹۴ش مقدمات ساخت البرز کنونی فراهم شد. ظاهراً بعد از خانه جردن، اولین ساختمان «شبانهروزی البرز» به نام مککورمیک هال در ۱۲۹۷ ساخته شد و سپس در ۱۳۰۳ بنای اصلی و مرکزی البرز را با طراحی مارکوف ساختند.
سال ۱۳۰۴ دبیرستان البرز در این ساختمان استقرار یافت و در ۱۳۰۸ مجوز کالج هم دریافت شد. ساختمان دوم شبانهروزی البرز به همراه درمانگاه در۱۳۱۲ با کمک خانم مور ساخته شد. این دو بنا بعدها خراب شد و شبانهروزی جدید که اکنون از البرز جداست و مرکز تربیت معلم شده، در ۱۳۴۲ افتتاح گردید.
***
غم و شادی
شعری عرفانی از علامه طباطبایی
بر اساس نقل مرحوم علامه طباطبایی، زمانی که فشار زندگی بر ایشان در نجف اشرف زیاد شده بود، نزد استاد عرفان واخلاق خود، آیت الحق، مرحوم سیدعلی قاضی طباطبایی (که او را در این سروده «پیر خردپیشه نورانی» معرفی کرده است) رفت و پس از دیدار و گفتگو با ایشان و پیداشدن حالت سبکباری و انبساط روحی، این شعر را که مضمون پند استاد گرامی اش بود، سرود:
دوش که غم پردهٔ ما میدرید
خار غم اندر دل ما میخلید
در بر استادِ خِرَدپیشهام
طرح نمودم غم و اندیشهام
کو به کف، آیینهٔ تدبیر داشت
بختِ جوان و خِرَد پیر داشت
پیرِ خِرَدپیشهٔ نورانیام
شُست زِ دل، زنگِ پریشانیام
گفت که: «در زندگی آزاد باش
هان! گذران است جهان، شاد باش
رو، به خودت نسبت هستی مده
دل به چنین مستی و پستی مده
زآنچه نداری، ز چه افسردهای؟
وز غم و اندوه دلآزردهای
گر ببرَد ور بدهد، دست دوست
ور ببُرد ور بنهد، مُلکِ اوست
ور بِکِشی یا بکُشی دیوِ غم
کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست، همان میشود
وآنچه دلت، خواست نهآن میشود»
بود دلی، رفت و فراموش شد
طُرفه چراغی بُد و خاموش شد
پیش من اینک غم و شادی یکیست
داغدلی، شادنهادی، یکیست

شما چه نظری دارید؟