شاهرخ تندروصالح
در طول مدتی که دو مطلب ذیل عنوان «تاریخ نگاری رنج در ادبیات فارسی» از این قلم در مجال وادی ادب منتشر شد، برخی عزیزان با پرسشی بنیادین از مفهوم تاریخ نگاری رنج و ارتباطش با ادبیات فارسی، مرا به ادامه بحث مشتاق تر ساختند. عزیزانم به خاطر دارند که در نخستین مطلب به ایجاز،موضوع یاد شده را برشمرده ام؛ اما در اینجا نیز از زاویه ای دیگر به آن می پردازم که چرا تاریخ نگاری و چرا رنج و چرا ادبیات؟...
ای رواق زبرجد از تو کبود
دانش تاریخ نگاری، هنر توصیف صورت های گوناگون از مفهومی تاریخ مند و مرتبط با زیست بوم انسان در گستره های زندگی معمول است. صورت هایی که در رویارویی و درآمیختن با متغیرهایی ناگهانی سیاست های نابجا، ناکارآمدی های اقتصاد،ناترازی در حوزه های فرهنگ، هنر،اندیشه و ادب، منجر به شکوفایی گل های دوزخی رنج می شود. حال این پرسش پیش می آید که: کدام آدم بیکار می آید و عمر بی بدیل را صرف پرداختن به توصیف عوارض فلاکت بار رنج در زندگی خود و دیگران می سازد؟!
و همچو یوسف در چاه صبر
دوستداران ادبیات، خاصه شعر، بر این باورند که شاعران پارسی زبان، در غواصی اقیانوس زندگی، گوهرهایی ناب را از تاب آوری رنج صید کرده اند. این گوهران اکنون در گنجینه شعر پارسی آذین دل و جان دردمند در رسیدن به آرامش است. خواندن و خود را به امواج مفهوم غواصی شده شاعر سپردن، مسیری برای درک تجربه رهیدن از کمند رنج است.
رنج در شعر «بیدل دهلوی» گستره ای آیینه گون دارد. او رنج را فرصتی مغتنم برای همراهی با دل آگاه و آگاه دلان می داند. آگاه دلان کسانی اند که به خوبی قدرت تشخیص یوسف چاه نشین را دارند. از مرور شرایط دریافته اند که چرا یوسف در بندِ چاه صبر، منتظر رستن است:
مغتنم گیرید دامان دل آگاه را
محرمان لبریزیوسف دیدهاند این چاه را
همو در این غزل، از جمله ریشه های شکل گیری رنج و منتشر شدنش در زندگی را رواج یافتن چاپلوسی در امور می داند. در نگاه بیدل شعر پارسی، چاپلوسی هیولای مکر و حیله و نیرنگ است که با هجوم به طبیعت ِ حیوانی چون روباه، از حیوانیّت او نیز گوی سبقت را می رباید. اما مجهز شدن به دانش نیرنگ شناسی، هر انسانی را از افتادن در چاه تاریک ِ تقدیر مصون می دارد. به شرط ِ افروخته ماندن شعله آگاهی. آگاهی از شرایط، عقبه مسایل و آینده نگری.
چاپلوسی در طبیعت چند پنهان داشتن
حیله آخر پوست بر تن میدرّد روباه را
تاگهر باشد، حباب، آرایش عزت مباد
از سر بیمغز بردارید تاج شاه را
در بیات زیر، قدرت خلاقه برگرداندن ورق بدی به نیکی، همان حادثه ای است که صبر در دامان رنج می گذارد:
میتوانکردن بدی را هم به حرف نیک، نیک
از اثر خالی مدان خاصیت افواه را
مرگ هم زحمتکش هستیست تاروز حساب
منزل ما جمع دارد پیچ وتاب راه را
کارها داریم بیش از رنج دنیا، چاره نیست
احتیاج است آن که رغبت میکند اکراه را
روشن است که ما برای زندگی کردن، حتی در شرایط رنج آلود، نیاز به دانشی داریم که ما را بر مدار و مسیر امروز راهبری کند. چرا که بی برخوردار وبدون دانش ِ روز، ما چیزی جز حاملان بیهوده رنج نخواهیم بود. می گویند که رنج های بیهوده، یا آدم را منزوی می کند و یا از پا می اندازد و به تاریخ درگذشتگان می سپارد. برای عبور از مُفت مرگی و اسیر نماندن در اوهام، چاره ای جز پاسخ درست و دقیق به احتیاجات خود دادن نداریم .
ای هوس! شکرقناعت کن که استغنای فقر
بر سر ما چتر شاهیکرد برگ کاه را
تأویل بیدل از موضوع رنج و گشودن گره ِ درهم تنیدگی هایش با زندگی امروز ما به قدری طراوت دارد که آدم حیرت می کند و از خود می پرسد: به راستی رنج چیست؟ آیا رنج، از گذشته های دور تا همین امروز، صورتی از مشکلات و رفتارهای پُرخطا و مشکل ساز خودمان است؟ این رنج که خیمه بر زندگی مان زده، آیا بر صحیفه معاش ما خدشه می اندازد یا مسیری بیراهه را پیش روی بسیار بسیاران گسترده است؟
آیا ضعف منش و فقدان شناخت کافی مان از شرایط است که مقدمات بروز خطاهای روانشناختیمان در شکل و شمایلی امروزی را چیده تا ما خود با دست خودمان تحمیل کننده رنج به یکدیگر باشیم؟
آموزه بیدل از رنج و رویارویی ما با انواع آن در زندگی معمول، چند ویژگی دارد.
شناخت این ویژگی ها می تواند هم کاهنده شدّت رنج باشد و هم رهاننده از دام های آن. نخستین ایستگاه شناخت رنج عمومی، منشا آن رنج است. این ایستگاه، فرصتی است تا ببینیم هر کدام از ما چه نسبتی با رنج ِ محاط شده بر ما دارد؟ شناخت این نسبت، در حقیقت، روشن کننده نسبت زیست بوم ما با سرچشمه بروز آن است.
در گام بعد می توانیم با هوشمندی به شناخت نسبت خودمان با ذات رنج پی ببریم. در این فرایند است که راه و بیراهه، خود را در دل مساله نشان می دهند. اگر بخواهیم نگاه شاعرانه بیدل در حیطه دانش تاریخْ نِگاری و قدرت او در صورتگری رنج های انسانی را مرور کنیم، دریافته ایم که او در غزلی که بازخوانی شد، صورت هایی از رفتار و منش انسان و صفات ناپسند او را مسبب نطفه بستن رنج در امور معمول زندگی می داند .
برجهیدن رنج از دل نادانستگی های معمول کوچه و بازار، گرفتار شدن آدمیان و عبث پویی روزگار، ضعف منش و شخصیت انسانی در ستیز با هیولاهای درون خود و بالاتر از همه، فقدان قدرت تشخیص بد از خوب، از جمله رنج آورانی به حساب می آیند که صفتی پلشت همچون چاپلوسی را در قد و قواره خیره کننده و دلخواه روانه میدان زندگی می کند. میدانی که در آن، آدم ها به راحتی آب خوردن آزرده خاطر می شوند و در بیراهه های گریز، در ناکجاآبادها گم می مانند.

شما چه نظری دارید؟