دکتر محمدهادی مفتح
شهید آیتالله دکتر محمد مفتح را بیش از هر چیز با عنوان «پرچمدار وحدت حوزه و دانشگاه» میشناسیم؛ عالمی که نه فقط در عرصه اندیشه و تدریس، بلکه در میدان عمل نیز پلی میان دو نهاد علمی کشور بنا کرد. او با نگاهی فراتر از زمانه خود، باور داشت که پیشرفت جامعه تنها آنگاه محقق میشود که روح پژوهش دانشگاه با عمق معنوی حوزه در کنار یکدیگر قرار بگیرد.
گفتگوی زیر باحجتالاسلام والمسلمین دکتر محمدهادی مفتح، تلاشی است برای نزدیکتر شدن با ابعاد کمتر گفتهشدة شخصیت و اندیشههای استاد، و دغدغههای فرهنگی، تلاشهای وحدت آفرین و روایتهایی از روزهای پرالتهاب دهه پنجاه. فرزندی که نه تنها شاهد زندگی و مجاهدتهای پدر بود، بلکه امروز خود حامل بخشی از همان سیر فکری است.
زینب واعظ محرابی
***
در ابتدا بفرمایید شما هنگام شهادت پدر چند ساله بودید؟
من هنگام شهادت پدر دوازده سال داشتم و طبعاً در همان حد توانستم ایشان را درک کنم.
به عنوان فرزند ایشان، کدام جنبه از شخصیت ایشان را برجستهتر و کدام جنبه راکمتر شناخته شده یا حتی معرفی نشده میدانید؟
آن جنبه از شخصیت شهیدمفتح که بیشتر در این دورانها، به واسطه فعالیتهای فراوان اجتماعی ایشان، در ذهنها باقی مانده، پرشوری و فعال بودن و در واقع شجاعت و عدم خوف و نگرانی بود از آنچه دشمن و رژیم شاه میتوانست برای ایشان رقم بزند. ایشان با دلیری، میداندار مبارزات در چندسالة منتهی به پیروزی انقلاب بود. اما آن جنبه از شخصیت شهیدمفتح که به واسطه نورانیت فعالیتهای اجتماعی ایشان مغفول مانده، جنبه علمی ایشان است. شهیدمفتح از مقامات علمی برخوردار بودند، هم در مباحث فقه و اصول و هم در مباحث معقول، مثل فلسفه و منطق؛ متاسفانه این جنبه خیلی شناختهشده نیست.
شما مهمترین فعالیت فرهنگی آن بزرگوار را که تأثیر زیادی داشته، ولی کمتر مورد توجه قرار گرفته است، چه می دانید؟
یکی از فعالیتهای فرهنگی شهیدمفتح که شاید کمتر از آن سخن به میان آمده، محور قراردادن مسجد برای فعالیتهای مسلمانان و مؤمنان بود. تا آن زمان مسجدها تنها محل برگزاری نماز و مراسم مذهبی بود، اما شهیدمفتح مسجد قبا و قبل از آن هم، مسجد جاوید را از این حالت صرف درآورد و مرکز فعالیتهای اجتماعی قرار داد. مسجد جاوید در یک خیابان فرعی از خیابان شریعتی فعلی قرار داشت؛ اما در واقع در تمام ایران بروز و ظهور داشت و امواجش همهجا را فرا گرفته بود. در کنار مسجد جاوید، ایشان جلساتی را برای دانشجویان در خصوص مباحث مذهبی و دینی برگزار میکردند که در آن حرفهای جدیدی از استادان دانشگاه و علمای روشنفکر و نواندیش حوزوی مطرح میشد. چنین جلساتی در مساجد، تا آن زمان، و شاید تا انقلاب هم سابقه نداشت. بعد از مدتی که مسجد جاوید در سال ۵۳ تعطیل و شهیدمفتح دستگیر شد و به زندان افتاد، در سال ۵۴ یا اوایل ۵۵، شهیدمفتح مسجد قبا را تأسیس و فعال کرد. در این مسجد هم کتابخانهای فعال شده بود، هم صندوق قرضالحسنهای و هم اردوهایی برای نوجوانان در کنار مسجد برگزار میشد. اولین نمایشگاه کتاب هم در مسجد قبا برگزار شد. در واقع شهیدمفتح معتقد بود که فعالیتهای فکری و اجتماعی در هر زمینهای، باید حول مسجد شکل بگیرد و خودشان هم در مسجد قبا چنین عمل کردند. در همان زمان ایشان دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود را از الازهر مصر دعوت کردند تا در مسجد قبا صحبت کند و جلساتی را برگزار کردند که در ادامة زندگانی مرحوم عبدالفتاح، این حضورش در جمع روشنفکران شیعه آن زمان و ملاقاتی که بعداً با مراجع قم داشت، تاثیرگذار بود و کتابهایی که از ایشان بعد از مدتی، در مصر چاپ شد، نشاندهنده این تأثیر بود.
همچنین در ماه رمضان سال ۵۶، شیخ محمود بجیرمی، یکی از قاریان بنام مصر در آن زمان را برای تلاوت قرآن کریم به مسجد قبا دعوت کرد. هدف استاد این بود که وی در آن تجمع هزاران نفری که در مسجد قبا و خیابانهای اطراف جمع میشد، حضور یابد و برنامهها و سخنرانیها را ببیند تا بدفهمی که در آن زمان نسبت به شیعه، در میان سایر مسلمانان و کشورهای عربی وجود داشت، از بین برود و این، یکی از جنبههای جهانی اندیشیدن شهیدمفتح بود که دربارهاش کمتر صحبت شده، در حالی که در آن زمان از این جهت بسیار تحت فشار بود. در روزنامه «رستاخیز» که ارگان حزب رستاخیز بود، به این مسئله اعتراض شد که: اگر قرار است از مصر قاری دعوت شود، این کار سازمان اوقاف است و نباید یک مسجد، خودش قاری از خارج از کشور دعوت کند. بله، چنین فشارهایی وجود داشت؛ اما شهیدمفتح پافشاری کرد و این کار را انجام داد.
آثار علمی
لطفاً به تألیفات استاد اشاره کنید و بفرمایید از میان آنها، کدام اثر را مهمتر و ماندگارتر میدانید و چرا؟
تألیفاتی که از شهیدمفتح به جا مانده، تعدادی مقاله است که در نشریات محدود آن زمان چاپ میشد، مثل «مکتب تشیع» و «مکتب اسلام» ، اما به تعبیر آیتالله سبحانی، دکترمفتح بیش از آنکه مؤلف باشد، مؤلفپرور بود و همتشان را بر این گذاشته بودند که طلاب را به گونهای تربیت کنند که مؤلفان بزرگی از آنها به وجود بیاید که همین اتفاق هم افتاد.
شهیدمفتح عده ای از طلاب خوشفکر آن زمان را زیر عنوان «مجمع علمی اسلام شناسی» جمع کرده بودند و هر هفته جلساتی با هم داشتند و مباحثی مطرح میشد و موضوعاتی به طلاب واگذار میشد که روی آن کار میکردند و کتابی تدوین میکردند و سپس شهیدمفتح آن را نقد و بررسی میکرد و در نهایت مقدمهای بر آن مینوشت و آن کتاب منتشر میشد. ساواک تا ده شماره از این مجموعه را تحمل کرد و بعد جلویش را گرفت. اما بعدها از همین مجموعه افراد، نویسندگان و مؤلفان بزرگی در مسائل دینی در حوزه به وجود آمد. مقدمههایی که شهیدمفتح بر این ده کتاب نوشتهاند، یکی از آثار مکتوب ایشان است.
از دیگر آثار مکتوب شهیدمفتح رساله دکتری ایشان است با عنوان «حکمت الهی در نهجالبلاغه». شهیدمفتح در حوزه علمیه قم، استاد منطق بودند و بزرگانی از شاگردان ایشان نقل میکنند که درس منطق ایشان از محافل درسی پرجمعیت بود و جمعیت ۳۰۰ نفری پای درسهای ایشان حاضر میشدند.
کتاب «روش اندیشه» که در واقع منطق منظومه حاج ملاهادی سبزواری با آرا و نظرات شخصی شهیدمفتح است، کتابی است که در آن زمان در حوزهها مطرح بود و حتی برخی از استادان دانشگاه در همین زمان حاضر به من گفتهاند که این کتاب را به عنوان منبع درسی به دانشجویان معرفی می کنند؛ چون ایشان بسیار خوب و گویا و با ادبیات بسیار پسندیدهای مباحث منطق را مطرح کردهاند.
اما کتاب بسیار مهم شهیدمفتح «تعلیقات بر اسفار ملاصدرا»ست که متاسفانه در دست نیست! در آن زمان مضیقههایی از سوی حکومت پهلوی در مورد انتشار کتاب برای دکترمفتح وجود داشت، لذا ایشان احتمالاً به پیشنهاد امام موسی صدر (که از رفقای دوران طلبگیشان در حوزه قم بودند و ارتباط تنگاتنگی با هم داشتند و فعالیتهایی را با هم در لبنان داشتند)، در مصر اقدام به انتشار این کتاب کردند. البته این قضیه منتهی شد به اوج گرفتن انقلاب و پیروزی آن و قطع ارتباط با مصر و سپس شهادت ایشان، و متأسفانه اصل آن کتاب در مصر گم شده و هنوز نشانی از آن را پیدا نکردهایم و هنوز هم تلاش بر یافتن آن داریم.
این کتاب شاید یکی از مهمترین کتابهای شهیدمفتح باشد، البته بخشهایی از آن کتاب از میان یادداشتهای استاد جمعآوری و منتشر شده است؛ ولی همچنان به دنبال یافتن نسخه کامل کتاب هستیم.
شهیدمفتح از شاگردان خاص علامه طباطبایی بود. ایشان و آیتالله جوادی آملی دو نفری بودند که تسلطشان بر مبانی فلسفه، مقبول علامه بود و از طرف علامه پاسخگوی سؤالات فلسفیای بودند که برای علامه میرسید؛ یعنی شهیدمفتح چنین مقام فلسفی بالایی داشتند. در فقه و اصول نیز به گفته حضرت آیتالله شبیری زنجانی، که در فقه و اصول همدرس آن شهید بودند، تسلط بالایی داشتند، هرچند تدریس شهیدمفتح و بروز و ظهورشان در حوزه علمیه قم، در علوم معقول (فلسفه و منطق) بیش از علوم منقول (فقه و اصول) بود.
مهمترین ویژگی متمایز آثار علمی ایشان را از دیگر اندیشمندان زمان خود در چه میدانید؟
آثار علمی و زندگانی و رفتار و نگاه شهیدمفتح به وظایف عالم دینی، نشان میدهد که ایشان علم و دین و دینشناسی را به مجموعه خاصی از دینداران منحصر نمیکرد که نیازهای فکری یا خصوصاً فقهی دارند، بلکه معتقد بود باید در همه عرصههای فرهنگی و در حل همه مشکلات فکری و در پاسخگوئی به همه نیازهای روز دینداران، از منابع دینی استفاده کرد؛ لذا ملاحظه میکنید آثار ایشان و آثاری که تحت نظر ایشان منتشر میشد، همه بیانگر این حقیقت است که شهیدمفتح دین را منحصر نمیکرد در زاویه حجرهها و گوشه مساجد، بلکه دین را در عرصه اجتماع و در بطن جامعه میدید و کارساز و راهگشا مییافت.
شما این مشی و تفکر را در عناوین مقالات ایشان نیز میبینید، مثل مقاله «نقش دانشمندان اسلام در پیشرفت علوم»، «مسجد و دانشگاه»، «مکتب تربیتی امام صادق(ع)» و... حتی مدرسهای که ایشان به همراه شهیدبهشتی و آیتالله مکارم در قم تأسیس کردند، نامش را «دین و دانش» نهادند و این باز همان نگاه عدم تنافی، بلکه همراهی دین و علم را نشان میدهد.
در آن زمان این تصور وجود داشت که دین فقط برای امور آخرتی کارساز است و علم را برای نیازهای دنیا لازم میدانستند و بین دین و علم، ارتباط و هماهنگی نمیدیدند و میگفتند حوزه مهد دین است و دانشگاه مهد علم؛ یعنی در حوزه از علم خبری نیست و در دانشگاه از دین خبری نیست، و کسی که به دنبال دین است، در حوزه جستجو کند و کسی که به دنبال علم است، در دانشگاه! ولی شهیدمفتح به چنین چیزی معتقد نبودند و بین دین و علم هماهنگی میدیدند و از همان دهه ۳۰، ایشان به دنبال اصلاح این تفکر اشتباه بودند و این خط فکری ثابتی است که در حرکت و افکار و حالات و آثار علمی ایشان دیده میشود که دین را در جامعه و در پاسخ به نیازهای جامعه میدیدند، نه اینکه آن را در گوشه مساجد و حجرههای علمی منحصر کنند.
استاد چگونه توانستند میان فضای سنتی حوزه و فضای دانشگاه پیوند و گفتگو ایجاد کنند؟
حرکتی که ایشان برای ارتباط بین فضای حوزه و فضای دانشگاه آغاز کردند، کار بسیار بسیار سختی بود؛ در واقع ایشان از جهات مختلف با موانعی مواجه بودند؛ هم از جهت اینکه نگاه حوزویان به دانشگاهیان، نگاه مناسبی نبود، کما اینکه دانشگاهیان نیز به حوزویان نگاه خوبی نداشتند و همانطور که گفتم، این نگاه معروف بود که: حوزه مهد دین است و دانشگاه مهد علم. و خوب معلوم است اگر کسی از حوزویان، با آن نگاه بدبینانهای که در حوزه نسبت به دانشگاه و در دانشگاه نسبت به حوزه بود، با حفظ شئونات حوزوی به دانشگاه برود، از هر دو طرف مورد فشار روحی قرار میگیرد.
کما اینکه کسانی از حوزویان بودند که لباس روحانیت را کنار گذاشتند و با لباس عادی، به عنوان یک فرد عادی به دانشگاه رفتند و در واقع از حوزه بریدند و دانشگاهی شدند؛ اما شهیدمفتح اصرار داشتند که با حفظ شئونات حوزوی، در دانشگاه حضور داشته باشند و هدفشان از این کار این بود که فضای دوگانگی بین حوزویان و دانشگاهیان را بشکنند و از بین ببرند.
هدف بالاتر ایشان این بود که جامعه باید به دست دانشگاهیان اداره شود و اداره خواهد شد. و اگر دانشگاهیان با دین و روحانیت ارتباط دوستانه و صمیمانه و رابطه فکری برقرار نمیکردند، هم جامعه ما بعد از مدتی به دست افرادی اداره میشد که با دین میانهای نداشتند و هم جوانان خوشفکر و بااستعداد که طبیعتاً جذب دانشگاهها میشدند، از دین فاصله میگرفتند و شهیدمفتح به عنوان عالم دینی وظیفه خود میدانست که نسبت به این مسأله بیاعتنا نباشد؛ چون طبیعتاً اگر ارتباط دانشگاهیان و حوزویان و رابطه فکری و گفتگوی علمی و دوستانه بین آنها برقرار نمیشد و زبان همدیگر را نمیفهمیدند، دانشگاهیان یا کلاً بیدین میشدند یا به دینی گرایش پیدا میکردند که از حوزویان نگرفته بودند و خودشان با عدم توانایی علمی لازم برای استفاده از منابع دینی، به سراغ قرآن و نهجالبلاغه و احادیث میرفتند و طبیعتاً نگاه و برداشت صحیحی از دین پیدا نمیکردند. مثل انحرافی که درباره «مجاهدین خلق» اتفاق افتاد؛ افراد و جوانانی که علاقهمند به دین بودند، اما دینشناس نبودند و ارتباطی با روحانیت نداشتند و خودشان بر اساس قرآن و نهجالبلاغه و کتابهای دیگر، به نیت فعالیت دینی کارشان را آغاز کردند، اما در مدت کوتاهی کلاً نسلهای دوم و سومشان از دین خارج شدند و آنهایی هم که در دین باقی ماندند، به این وضعیتی دچار شدند که میبینیم.
ادامه دارد

شما چه نظری دارید؟