محمد علی فیاض بخش: چهره شهر در این روزها یادآور چهارسال پیش در همین روزهاست؛ بیلبوردها و تراکتها و پوسترها؛ رنگارنگ و گونهگون؛ به قول سعدیِ جان، در رنگ و نقش همچو بوقلمون!
یکی از نعمتهای الهی، فراموشی است. شوخی نگیرید! این مسأله، هم یک موهبت الهی است و هم یک ضرورت روانشناختی؛ ازیرا که اگر قرار بود حافظه آدمیان، همهچیز را در گنجور مغزش نگهداری کند و از یاد نبرد، زندگی دیگر میشد و اندک عیش او نیز سراسر طیش.
…و این البته از اقبال خوشِ داوطلبان نمایندگی مجلس است که آن موهبت الهی و این دفینه روانشناختی، موجب میشود که مردمان بیش از آنکه مطالبه وعدههای چهار پیش را بکنند، دلمشغول چهارسال پیش روی شوند؛ و زهی سعادت و خوشبختیِ انتخابشوندگان!
خدا را چه دیدید! مگر چندنفر از رأیآوردگانِ دوره پیشین، در طول این چهارسال، آنچه را در پوسترهای رنگین وعده دادهبودند، بدان پایبند ماندند یا توانستند؟ و مگر چند تن از رأی دهندگان، حافظهشان آنهمه وعده را نگاه داشته، یا توانشان بر مطالبه یاری دادهاست!؟
گویا زبان حال بسیاری از مردم خطاب به نمایندگان پیشین و پیشرو این است که:
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست
تو بمان! ای آن که چون تو پاک نیست!
انصاف دهیم؛ هیچ دموکراسی یا حتی شبهِ دموکراسی نمیتواند بدون مجلسِ نمایندگان مردم باشد؛ و انصافتر(!) دهیم، در روند چهارساله عمر مجالس، خلایق را نه چندان حافظه پایداری(!) است که عهد و میثاق نمایندگانش را پایش کند؛ ونه آنچنان نومیدی، که در انتخابات جدید، سر باز زنَد؛ که بشر با امید زنده است!