اطلاعات نوشت: جهانگردی، بخشی جذاب و جداناشدنی از ذهن ماست، با این حال اکثر ما دل و دماغ ماجراجویی نداریم و این حس خود را با خواندن داستانها یا دیدن فیلمها اقناع میکنیم. در این میان، هستند افرادی که به تخیلات ماجراجویی خود رنگ واقعیت میزنند، از دام تعلقات و خستگیها رها میشوند و دل به جاده میسپارند.
پوپه مهدوینادر از آن جمله است. هنوز خیلی جوان بود که ذهنش را به تخیلات جهانگردی مشغول کرد، مشغولیتی که بعدها و با پخته شدن فکر و اندیشه به شروع یک سفر بلندمدت انجامید، با دوچرخه برای صلح!
دو آرزو
بال و پر دادن به ذهنیتها شروعی است برای اجرایی شدن آنها. پوپه مهدوینادر، جهانگرد و سفیر صلح با اشاره به این موضوع میگوید: از زمانی که کودک بودم دو آرزو داشتم، یکی این که دور دنیا سفر کنم و دوم این که خانهای دوطبقه داشته باشم که یکی از طبقات آن پرورشگاه باشد.
در 17 سالگی با گروهی آشنا شدم که زندگی خود را وقف خدمت به بندگان خدا کرده بودند، خیریهای غیردولتی به نام رحمه للعالمین که به آنها پیوستم و عملا یکی از آرزوهایم برآورده شد، چون با ایتام کار میکردیم.
همزمان کوهنوردی را شروع کردم و خیلی جدی ادامه دادم. هر جا که میرفتم، حال و هوا و رنگ آسمان و بوی خاک تغییر میکرد. هوای جهانگردی در دلم زنده میشد، ولی همیشه فکر میکردم حضورم برای عزیزانی که با آنها زندگی میکنم مهمتر است. با این حال از 21 تا 25 سالگی به طور منقطع ایران را از مسیرهای دشت و کوه سفر کردم. در آن دوره بکپکر (کولهگردی) مثل حالا شناختهشده نبود، کمتر کسی در این مورد چیزی میدانست و اکثرا فکر میکردند من ایرانی نیستم.
سفر صلح و دوستی
مهدوینادر بالاخره مصمم به انجام سفر دور دنیا میشود. وی توضیح میدهد: در سن 28 سالگی به نظرم رسید زمانی است که باید سفر دور دنیا انجام شود. با استادم مشورت کردم، گفت که ممکن است بعدا نتوانی انجام بدهی و حسرت بخوری. پس تصمیم گرفتم و از روی نقشه، مسیری را مشخص کردم. شعار سفرم را به نام «عشق، دوستی و صلح جهانی» انتخاب کردم. سه هدف داشتم: اول جمع آوری کمک مالی برای بچههای یتیم، دوم گفتگو با جوانان کشورهای دیگر و تبادل فرهنگ و اطلاعات، سوم دیدن نشانههای خداوند در جهان هستی.
مهدوینادر میافزاید: دوچرخه را انتخاب کردم، چون دوست داشتم با مردم در ارتباط باشم. موضوع سفر من دوچرخهسواری نبود و نمیخواستم رکورد بزنم، با این حال هشت هزار کیلومتر رکاب زدم. سالها آرزوی رفتن به هیمالیا را داشتم. وقتی به کاتماندو رسیدم یک صعود 10 روزه به قلهای بالاتر از بیسکمپ اورست به نام قله «کالاپاتار» داشتم. به چین که رسیدم دوچرخه دوم را خریدم.
وی ادامه میدهد: اواسط سفر، سازمان یونسکو پیام داد که مطلع شدیم یک خانم ایرانی در حال انجام سفر صلح است و این برای ما مهم است. آنها از من دعوت کردند به اولین فستیوال صلح جوانان در کره جنوبی (در سال 2004) بروم که 75 کشور جهان حضور داشتند. سخنرانی روز صلح را به من سپردند و بعد هم به عنوان چهره صلح انتخاب شدم. پس از آن بعد از 16 ماه و چهار روز به ایران بازگشتم.
سفر صلح در زمان جنگ
شروع سفر این دختر جهانگرد، همزمان شد با شروع جنگ نیروهای چندملیتی با حکومت وقت عراق. پوپه مهدوینادر میگوید: آغاز حرکتم روز اول سال 1382 بود که همزمان، جنگ علیه عراق شروع شد. شاید یکی از دلایل این که سفرم موردتوجه واقع شد این بود که با پیام صلح شروع کردم. اگرچه حامی مالی پیدا نکردم و قبول نمیکردند روی لباسم تبلیغ داشته باشند، من تصمیم گرفتم قدم بردارم تا خدا درها را باز کند.
وی میافزاید: ملزومات هر کاری مهم است، ولی چیز دیگری کارها را پیش میبرد و آن اراده و خواست ماست، اطمینانی است که به قدمهایمان در راه هدف داریم، بعد از آن ملزومات و پول مهم است. از مسئول عوارضی اتوبان تهران ـ کرج تا دیگران همه میگفتند به مقصودت نمیرسی.
به هر تقدیر جنگ باعث شد تا سفرم 13 روز با تأخیر و از شهر رُم آغاز شود. در آنجا درخواست ملاقات با ژان پل دوم را دادم و او را دیدم، ولی حالش بسیار بد بود و چند روز بعد فوت کرد. سپس با کاردینال ماتینو، رییس شورای عدالت و صلح واتیکان ملاقات کردم. پیشنهاد داد که سفرم را از واتیکان آغاز کنم. با خودم فکر کردم من مسلمان و ایرانیام و شعارم صلح است، برای این که بگویم شعارم لقلقه زبان نیست، قبول کردم. کاردینال مارتینو آن روز در برابر دوربین رسانهها گفت: «الان که همهجای دنیا صحبت از جنگ است، یک جوان مسلمان صحبت از صلح میکند.» این گفته او اعتبار خوبی برای من شد.
مهدوی نادر ادامه میدهد: ایتالیا را با دوچرخه طی کردم و از مرز خاکی به فرانسه رسیدم، از آنجا تا کانال مانش با دوچرخه رکاب زدم و با کشتی به انگلستان رفتم. بعد از آن با پرواز به آمریکا رفتم و شش ماه آنجا بودم.
اتفاقات معجزهآسا
سفر، بهویژه برای کسی که قصدش دیدن قدرت خداوند است، شگفتهایی به همراه دارد. پوپه مهدوینادر میگوید: هرکس به خدا اعتقاد دارد در زندگی خود معجزات زیادی میبیند. در موارد متعدد، برایم اتفاقاتی افتاد که معجزهآسا بود. مثلا در انگلستان میخواستم بلیت سفر به آمریکا بگیرم، اما به دلیل گرانی نتوانستم.
در نهایت کار به جایی رسید که به اندازه دو روز ماندن در انگلیس پول داشتم و اسپانسر پیدا نمیکردم. در آنجا با یک شبکه خبری مصاحبه کردم. وقتی گفتگو پخش شد، یکی از اقوام دور مرا پیدا کرد و گفت از آنجایی که سفرهای زیادی داشتهام امکان دریافت یک بلیت رایگان را دارم. فردا وقتی به دفتر هواپیمایی رفتیم و منتظر دریافت بلیت معمولی (اکونومیک) بودیم، در کمال ناباوری بلیت فرستکلاس دادند که قیمت آن 4500 دلار بود! خدا میخواست درس مهمی به من بدهد که حتی وقتی فکر میکنی همه درها بسته شده، اگر من اراده کنم، با جیب خالی هم بلیت درجه یک به دست میآوری. وقتی به آمریکا رسیدم، با استقبال زیادی مواجه شدم. ایرانیهای مقیم آمریکا خیلی حمایت کردند، هم برای سفر صلح به من هدیه میدادند و هم برای بچههای یتیم.
وی ادامه میدهد: یک بار دیگر، زمانی که از آمریکا قصد انجام سفر حج را داشتم شبیه همان اتفاق افتاد. مطابق قانون عربستان، امکان سفر برای دختر مجرد بدون محرم وجود نداشت و از طرفی زمان بسیار کمی برای سفر داشتم، برای همین موفق به دریافت ویزا نشدم. اما نیم ساعت مانده به تعطیلی سفارت عربستان که دو روز بعد از آن هم عرفه بود، به من ویزا دادند و راهی سرزمین وحی شدم.
جاده صلح
مهدوینادر، پروژه دیگری برای صلح طراحی کرده است. وی توضیح میدهد: زمان زیادی طول کشید تا بفهمم همه این اتفاقات افتاد تا به این پروژه برسم. به مناسبت روز جهانی صلح در سال 2020 در آمریکا مصاحبهای داشتم و به عنوان یکی از 9 زنی که سرنوشت جهان را تغییر میدهد، انتخاب شدم. در همان سال، برنامه دیگری به نام «جاده صلح 2020» را برنامهریزی کردم، سفری ناپیوسته به همه کشورهای جهان که در هر کشور، فاصله یک نماد ملی تا یک نماد صلح را پیادهروی میکنم.
وی میافزاید: سفر جاده صلح 2020، یک سفر اعتراضی است به تمایلات نئوفاشیستی که در همه حکومتها و در اندیشه مردم جهان وارد شده و میگوید هرکس مثل من بود، همنژاد من بود، همعقیده با من بود، همدین من بود خوب است و بقیه باید طرد بشوند. این دیدگاه عامل شروع جنگ است. هر جنگ، گرسنگی، فقر و کشتههای بیشتری به وجود میآورد. من به عنوان یک مددکار این حرفها را میزنم، به عنوان کسی که 34 سال عمر خودش را در این راه صرف کرده است، از 17 سالگی.
اولین سفر این برنامه در اوج کرونا به صورت پیادهروی تنها در ترکیه انجام شد و بعد از آن در عمان به همراه 25 نفر صورت گرفت. همچنین در سال 1401 سه پیادهروی صلح در آمریکا انجام دادم که از طرف فدراسیون صلح به عنوان سفیر انتخاب شدم.
وی در پایان گفتگوی خود با روزنامه تأکید می کند: اگر کسی چیزی به دلش میافتد، یعنی همان برایش مقدر شده است. پس باید دنبال آن را بگیرد، پیگیری کند و تا اندازهای که میتواند انجام دهد.