فلسفه در جایی آغاز می‌شود که امر عام به سان هستی همه‌جاگیر درک شود، یا در جایی که هستی به طرز عام فهمیده شود و در جایی که تفکر درباره اندیشه آغاز می‌شود. پس در کجا واقع شده و در کجا آغاز شده است؟ این سؤالی تاریخی است. اندیشه می‌بایست برای خود باشد و در آزادی‌اش پا به عرصه نهد، خود را از طبیعت رها سازد و از استغراق خوددریافتِ حسی بیرون آید؛ اندیشه می‌بایست به‌مثابه چیزی آزاد بالقوه پیش رود و بدین‌سان به آگاهی از آزادی رسد. آغاز واقعی فلسفه در جایی صورت می‌گیرد که امر مطلق دیگر به‌مثابه تصور نیست و اندیشه آزاد نه تنها به امر مطلق می‌اندیشد، بلکه ایده‌اش را درک می‌کند؛ یعنی در جایی که اندیشه به‌مثابه تفکر، وجود را می‌فهمد (که می‌تواند خود اندیشه باشد)، و به‌مثابه ماهیت چیزی برونی عمل می‌کند.۱
در عصر کنونی صبح یا حتی نیمه‌شب از رؤیای شیرین و تلخ، بیدار می‌شویم و با یک لمس کردن بر روی گوشیِ «همیشه» همراه خود، با هجومی از دانش فلسفی، جملات و متون فلسفی و فلسفه برمی خوریم. این برخورد به «انفجار کهکشان‌ها» می‌ماند؛ ولی آیا به‌راستی همة این اطلاعات و دانش در قالب فلسفه قرار دارند؟ این رخداد در فضای مجازی بیشتر شبیه یک طنز تلخ و تراژیک در امور روزمر ما جاری شده است. محمدرضا تاجیک در مقاله «پساساختارگرایی» می نویسد: 
«پساساختارگرایی در این زمینه نماینده شک‌گرایی (و نه کلبی‌مسلکی) عصر ماست. اگر آن‌گونه که فلسفه سنتی ادعا می‌کند، شک‌گرایی هیوم در مورد اصول جزمی دکارت و لاک، چٌرت کانت را پاره کرده، می‌توان پساساختارگرایی را تلاشی دانست برای بیدارکردن اندیشه معاصر از چُرتی که کانت اندیشه غرب را در آن فرو برده بود. بی تردید با پساساختارگرایی نمی‌توان هموار بیدار ماند و اسیر وسوسه‌های چُرتی دیگر (از جمله آنچه خودش لالایی آن را سر داد) نشد؛ بنابراین باید توجه داشت که در همان حالی که همراه با پساساختارگرایان به شکستن بتهای پندار مشغولیم، اسیر بت پنداری دیگر نشویم و این بار به نام «سوبژکتیو»، «مرگ سوژه»، «بحران بازنمایی»، «بنیان‌ستیزی»، «قواعدگریزی»، «تفکیک‌زادیی»، «تمامیت‌ستیزی»، «مرکززدایی» و…، در وادی دانش بشری اسطوره‌سازی، قدسی‌سازی و ایدئولوژی‌سازی نکنیم.»۲
به جای اینکه هر روز برای هم یک عبارت یا  سخن فلسفی در فضای مجازی بفرستیم، قبل از ارسال، کمی تأمل کنیم، بیندیشیم و بسنجیم که  واقعاً  این متن چیست؟ اگر وجه فلسفی دارد و در حوزه وسیع فلسفه قرار می‌گیرد، شخص مورد نظری که برایش ارسال می‌کنیم، آیا توانایی درک و فهم آن را دارد؟ دکتر رضا داوری اردکانی در کتاب «فلسفه در دادگاه ایدئولوژی» نوشته است: 
در این زمان که فلسفه به کوچه و بازار آمده است و آن را دست به دست همه جا می‌برند، دیگر سفارش‌های فارابی و ابن‌سینا و سهروردی و ملاصدرا که می‌گفتند  «فلسفه را از دسترس نااهلان دور نگه دارید»، چه وجهی دارد؟ اگر در آتن، سوفسطائیان سقراط را ملامت می‌کردند که در پیری هم فلسفه را رها نکرده است، در جهان کنونی این سرزنش یک امر عادی و هر جایی شده است؛ چنان‌که ممکن است هر کس در هر مرتبه‌ای از جهل و بی‌خردی و دانش و معرفت که باشد، خود را میزان تفکر بداند و به اهل نظر درس بدهد و معین کند که چه بگویند و چه نگویند. شاید بتوان توجیه آنان را به صورت کلی درآورد و به این عبارت بیان کرد که: هر چه ما می‌فهمیم، درست است و هر چه نمی‌فهمیم و درست نمی‌دانیم، نباید مطرح شود. اهل فلسفه می‌گویند فلسفه سخن خلاف‌آمدِ عادت است. مخالفان اگر به پیروی از آرای مشهور و همگانی با فلسفه مخالفت می‌کردند، مخالفشان قابل درک بود. مشکل این است که در هیأت فیلسوف درمی‌آیند و سخن فلسفی را با مقبولات فهم همگانی می‌سنجند. مخالفت و موافقت با فلسفه و رد و انکار آن هم امر عادی است؛ ولی کاش صاحبان فهم عادی به مخالفت و موافقت اکتفا می‌کردند و در بحث و جدل وارد نمی‌شدند و آرا و اقوال اهل فلسفه را تفسیر نمی‌کردند.هر چند که شاید همین تفسیرها هم در جهانی که همگان به فلسفه و موقع و مقام آن کمک کند. ۳
حتی متونی که مربوط به علم (به مفهوم ساینس)یا حتی مفهوم عام آن دست به دست هم می‌چرخد و ارسال می‌شود، به اشتباه در میان عده کثیری از کاربران، بار فلسفی دارد و در ذهنیت خود، خودفیلسوف بودن را تداعی می‌کند. اید تفاوت روان‌شناسی، علوم اجتماعی، سیاست، تاریخ، هنر، ادبیات را که هر کدام برای خود شاخه جدا و مستقلی از حوزه فلسفه دارند، بدانیم. درست است که فلسفه در همه این حوزه‌ها سرک کشیده و ردپای از خود گذاشته و می‌گذارد، ولی به این منظورنبوده و  نیست که همه عوامل و معیارها و تمامی امور علوم اشاره شده را اشغال کرده باشد.

فلسفه و علم
احکام فلسفی با لذات با احکام علمی (هر علمی که باشد) تفاوت دارند. فیلسوف اگر به جامعه و زندگی مردمان و نه خلقیات و روان‌شناسی ایشان بپردازد، نظری غیر از جامعه‌شناسی و روان‌شناس و سیاست دان دارد. این نظرها علمی دارند و آنچه می‌گویند، از سنخ معقول اول است؛ اما فیلسوف از معقول ثانی می‌گوید. اگر ‌ نیچه و فوکو و حتی بودریا از جامعه گفته اند، گفتارشان در قلمرو فلسفه قرار می‌گیرد و اگر به آنها مثلاً جامعه شناس گفته شود، بر سبیل مسامحه است. ۴ فیلسوفی چون مارتین هایدگر که فلسفه را  «تأویل» می‌انگارد، صریحاً «فلسفه به منزلة علم هرمونتیک» را با هرمس مرتبط می‌داند. هرمس پیام تقدیر را می‌آورد و «هرمونین» آشکار کردن آن چیزی است که پیام را می‌رساند، هر چیزی تا آنجا که به شرح درمی‌آید، می‌تواند به پیام تبدیل شود.۵
اگر می‌خواهیم رسالت فلسفه را به دوش بکشیم و وظیفه خود را رساندن پیام و سخنان فلسفی می‌دانیم، بهتر است قبل از اقدام به این عمل، کتاب خود فیلسوفان را بخوانیم، نه اینکه به چند جمله یا متن کوتاه از آنان بسنده کنیم و بعد شاید متوجه تفاوت دنیای علم با دنیای فلسفه بشویم. آرتورشوپنهاور می گوید: «خواندن زندگینامه یک فیلسوف به جای مطالعه آثارش، مانند نادیده گرفتن یک نقاشی و توجه به ساخت قاب آن است!»
امکان دارد ما روزی با اندیشه خودمان زندگی کنیم و به حیات ادامه دهیم. البته منظور  این نیست که باید از دنیای فلسفه و فیلسوفان دوری کنیم و آن را برای همیشه کنار بگذاریم، زیرا فلسفه با زندگی درآمیخته است؛ اما به این مطلب توجه کنیم که در چه وضعیتی زندگی می‌کنیم. آیا بهتر نیست نخست به فکر زیربنای اصلی باشیم، یعنی فرهنگ و فرهنگ سازی در تمامی امور؟ اگر در خلوت خود، خودمان را وارسی بکنیم، به زودی متوجه می‌شویم که چه شخصیتی داریم و اگر نقصهایی در وجودمان باشد، می‌توانیم آن را از بین ببریم یا به حداقل برسانیم. این اتفاق آغاز تحول اندیشه  است.
برای یک بار هم که شده، قبل از ارسال متون و سخنان فلسفی برای یکدیگر در فضای مجازی،بیندیشیم که فرد مورد نظر ما در چه وضعیت روحی، جسمی و روانی است؛مثلاً  شخصی که دچار پوچی شده و آرام آرام ناامید می‌شود و حتی فکر خودکشی را در سر می‌پروراند، اگر برایش متنی حاوی فلسفة پوچ و پوچی (نهیلیسم) بفرستیم، چه خواهد کرد؟ این امر بیشتر دشمنی آشکار است تا انتقال اندیشه و تفکر. پیندار ـ شاعر غنایی یونان ـ می سراید: «ای روح من/ زندگانی جاودانه را خواهان مباش،/ اما موضوع ممکن را/  تا ژرفایش بررسی نما.»

پی نوشت ها:
۱. فریدریش هگل، تاریخ فلسفه، ترجمه دکتر زیبا جبلی، تهران: انتشارات شفیعی، ۱۳۸۷، ص۱۷۸.
۲. عباس منوچهری و همکاران، رهیافت و روش در علوم سیاسی، تهران: سمت، ۱۳۹۰چاپ دوم، ص۱۰۲.
۳. رضا داوری اردکانی، فلسفه در دادگاه ایدئولوژی، تهران: انتشارات سخن،۱۳۹۰، ص۱۱۰.
۴. همان، ص۵۴.
۵. ریچارد ا. پالمر، علم هر مونتیک، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: انتشارات هرمس، چاپ هفتم ۱۳۹۱، ص۲۰.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی