دعای توبه در صحیفه سجادیه حاوی معانی والا و مطالب گوناگونی است که در آن هم زمینه های پرهیز از گناه بیان می شود و هم شرح پریشانی و آداب پشیمانی و راهکار بازگشت به درگاه الهی و درخواست برای رهایی از امکان افتادن دوباره به ورطه خطا.
بخش اول دعای توبه بیانگر صفات حق و گزارش برخی از صفات ناستودة بنده بود؛ بخش دوم اعلام حضور خاضعانه؛ در بخش سوم چهار خواسته مطرح شد و بخش چهارم مباحث مرتبط با حقوق دیگران است.
استعاذه
استعاذه به معنی پناهیدن است. امام سجاد(ع) در بخشی از دعای توبه، از شر ابلیس به خداوند پناه می برد. ای پناه بیپناهان، و ای طردکنندة جنود شیطان، این بنده حقیر و این توبهشکن سراپا تقصیر، به چه کسی پناه ببرد که محتاج پناهجویی نباشد و از که کمک بخواهد که محتاج کمک نباشد؟ این بنده توبهشکن، فقط تو را به چنان اوصافی میشناسد. پس مرا پناه بده تا نلغزم. نگهبانم باش. تا نیفتم. رهنمایم باش تا سرگردان نباشم. ای یار درماندگان، ای کس بیکسان، ای پناه بیپناهان: «اللهم ایُّما عبد تابَ الیک و هو فی علم الغیب عبد فاسخٌ لتَوبتۀ و عائدٌ فی ذنبه و خطیئته فانّی أعوذ بک أن أکونَ کذلک».
بارالها، پناهی جز تو ندارم و پناهگاهی جز تو نمیشناسم. من بنده مسکین و تو مولای توابین و رهنمای گمراهانی. من گرفتار خطراتم و تو، پناه بیپناهانی. از تو میخواهم که این توبة مرا آخرین توبه قرار دهی، تا بعد از این، نیازی به توبه و توبه بر توبه، نداشته باشم. ای توبه پذیر، ای مهربان، مرا دریاب و تنها، رهایم مکن: «فاجعل توبتی هذه توبۀ لا احتاج بعدها الی توبۀ».
توبه مطلوب، باید دو ویژگی داشته باشد: یکی نسبت به گذشته که بایدمحوکنندة گناهان باشد و یکی نسبت به آینده که باید تضمینکننده سلامت آینده بنده از لغزش و گناه باشد. برای چنان توبهای باید همت و استقامت کرد. برای رسیدن به چنان توبهای باید جانفشانی کرد. زندگی بدون چنان توبهای، هیچ و پوچ است. خوشا به حال مردی که مادرش او را «حُرّ» (آزاد)نامید و در کربلا آزادة واقعی شد و در راه مرام امام حسین(ع) جانفشانی کرد و شهید شد!
در مکتب انسانساز امام ساجدان، توبه واقعی دو ویژگی دارد: یکی نسبت به گذشته، که شوینده گناه است و دیگری نسبت به آینده، که بازدارنده از گناه است: «توبۀ موجبۀ لمَحو ما سَلف و السّلامۀ فی ما بقی».
بخش پنجم: اعتذار و توبه و تقاضا
این بخش از دعای مذکور در صحیفه سجادیه، مشتمل بر سه بخش است: اعتذار، توبه و تقاضا.
۱ـ اعتذار: عذرخواهی، شیوه اهل ادب و انصاف است؛ آن هم در پیشگاه خداوندی که هیچکس حتی معصوم مدعی نیست که حق او را ادا کرده است.
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدا ی آورَد
ورنه سزاوار خداوندی اش
کس نتواند که بهجا ی آورد
عذرخواهی به خاطر ترک راه و رسم صحیح عقلا وحیا نیست، انسان را صفا و جلا و وفا میبخشد. هر گاه فرد معصوم زبان به اعتذار میگشاید، مقتدیان و پیروان وی به طریق اولی باید از پوزش و اعتذار، کوتاه نیایند. اعتذار، مقدمه استیهاب و طلب عفو و درخواست رحمت و عافیت است. امام سجاد(ع) پرچمدار این میدان است که میگوید: خدایا، از جهل و نابخردی خود، به
درگاه تو عذر میخواهم و از تو، در برابر بدرفتاری ام گذشت میجویم. بر من منت گذار و در پناه رحمت خود، قرارم ده و از طریق تفضل و احسان، بر من، جامة عافیت بپوشان: «اللهم انّی اعتذرُ الیکَ مِن جَهلی و استوهبکَ سُوء فعلی، فاضمُن الی کنفِ رحمتک تَطوّلا، و استُرنی بسِتر عافبتک تَفضلاً».
۲ـ توبه
عذرخواهی، مقدمه توبه است و توبه، ذی المقدمه است و چه بسا مقدمه و ذیالمقدمه در هم ادغام شوند. توبه آموزنده ای که در این بخش از دعا مطرح می شود، جامع است و چند ویژگی دارد:
الف) توبه از هر چه با اراده و خواست حق، ناسازگار است.
او به اراده تشریعی از ما طاعت و ترک معصیت خواسته است؛ ولی ما به معصیت و ترک طاعت، روی آوردهایم. پس باید توبه کنیم و از این رسم و راه برگردیم: «اللهم و انّی اتوبُ الیکَ مِن کلّ ما خالفَ ارادتک».
ب) توبه از هر چه سبب زوال محبت حق، نسبت به بنده میشود: «أو زالَ عَن محبتک».
اسباب زوال محبت بدین قرارند:
الف) خطرات قلبی، یعنی وسوسهها و اندیشههایی که بر دل میگذرد و وسوسههایی که وسواس خناس بر دل میافکند: «مِن خطراتِ قلبی».
ب) نگاهها و چشمکزدنهای معنی دار که حکایت از افکار پریشان و وسوسههای شیطان میکند: «و لحظات عَینی».
ج) حکایات زبان و تخلفات آن از کریمه: «قُولوا للناس حُسناً» (بقره، ۸۳). زبان را باید مهار کرد. اگر مهار نشود، بهتر که بریده یا قفل شود: «و حِکایات لِسانی».
زبان بُریده به کنجی نشسته، صُمٌ بُکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
آثار و برکات توبه مطلوب
الف) سلامت تمام اعضای تن، با هم و جدا جدا، از کیفر عدل الهی: «توبۀً تَسلمُ بها کل جارحۀٍ عَلی حِیالها مِن تَبعاتک».
ب) آسودگی جان و روان، به برکت آسودگی اعضای بدن؛ چرا که تن و روان، با هم متحدند و از تأثیر و تأثرشان بر یکدیگر و فعل و انفعال آنها نباید غافل بود.
ج) ایمنی از آنچه بیدادگران و متخلفان از آن بیمناک و هراسانند: «و تأمن مِمّا یَخافُ المعتدون مِن الیم سطواتک». پروردگارا، ای خدای بنده نواز، استدعای ما این است که از توبه مطلوب و برکات آن، محروم نمانیم.
۳ـ تقاضا
اکنون به زبان حال و قال، اعتذار جسته و به توبه روی آوردهایم؛ آن هم توبه خالص؛ همان توبهای که خدای متعال از مؤمنان خواسته و فرموده است: «توبوا الی الله توبۀً نَصوحاً عَسی ربکم ان یُکفّر عنکم سَیئاتکم و یُدخلکم جناتٍ...: به پیشگاه خدا، خالصانه توبه کنید؛ باشد که گناهانتان را بپوشد و داخل بهشتها کند» (تحریم، ۸). با این مقدمات، جا دارد که تقاضای ترحم کنیم و به پیروی از امامی که پرچمدار میدان نیایش است، دست به دعا برداریم و بگوییم: خدایا، در آن روزی که تنهای تنها به حضور تو، بارمییابیم، به ما رحم کن: «اللهم، فارحَم وَحدتی بین یَدیک».
پروردگارا، آن روز، دل ما از خوف و خشیت، سخت میتپد و روح و روان ما را میآزارد. اگر به ما رحم نکنی، به که و کجا روی آوریم؟ «و وَجیبَ قلبی مِن خشیَتک».
بار الها، آن روز، تمام اعضا و ارکان تنمان از هیبت تو، لرزان است. اگر رحم نکنی، به کجا رو کنیم و نزد که ناله سر دهیم و التماس کنیم: «و اضطرات ارکانی مِن هَیبتک» .
پروردگارا، خواری و رسوائی گناه، گریبانم را در حضور تو گرفته و حیرانم که چه بگویم و چه کنم: «فقد اقا متنی یا رب، ذنوبی مقام الخِزی بفنائک»!
متحیرم چه کنم و چه بگویم! آیا سکوت کنم؟ آیا به سخن آیم و شفیع بجویم؟ آیا اگر خموش باشم، کسی هست که به جای من سخن بگوید؟ آیا اگر شفاعت بخواهم و شفیع بجویم، شایستة شفاعت هستم؟ حقا که نه شفاعت کنندهام و نه درخور آنکه شفاعت شوم: «فإن سَکَتُّ لم یَنطق عنّی احدٌ؛ و إن شفعتُ، فلَستُ بأهل الشّفاعه».
هستند کسانی که درخور شفاعت هیچ شفاعت کنندهای نیستند. خدایا، عنایت فرما که از آنها نباشیم؛ همانها که در باطل فرورفتند و فقرا را یاری نکردند و خوض در امور باطل را پیشه خود ساختند و دربارهشان فرمودی: «فما تنفعهم شفاعۀ الشافعین: شفاعتِ شفاعت کنندگان، آنها را سودی نمیبخشد» (مدثر، ۴۸).
بخش ششم، تقاضای عفو و کرم
در این بخش، بعد از درود بر پیامبر و بر آل صاحب کمال، هفت درخواست جانانه از محضر قاضی حاجات و مجیب دعوات پاداش دهنده حسنات کردهایم.
۱ـ شفاعت و کرامت: رابطه شفاعت و کرامت، رابطه مسبب و سبب، و مشروطه و شرط است. هر شفیعی کریم است. کریمان به شفاعت گنهکاران برمیخیزند. خدای ما، کریم و بلکه «اکرمُ الاکرمین» و اصل همه کرامتهاست. از محضرش تقاضا میکنیم که کرامت خود را واسطه شفاعت ما قرار دهد: «اللهم صلّ عَلی محمد و آله و شَفّع فی خطایایَ کرَمک».
۲ـ آیین عفو: گذشت و چشمپوشی به خداوندی میبرازد که از همه مهربانان مهربان تر است؛ همو که قرآن در توصیفش با تأکید و مبالغه می گوید: «انّ الله لَعفُوٌ غفور: قطعاً خدا عفوکننده و آمرزنده است» (حج، ۶۰؛ مجادله،۲)؛ از این رو، آموزشگر نیایش عرض میکند: «وَعُد عَلی سَیئاتی بعفوک» پروردگارا، بازگشت تو، بر گناهانم به عفو و اغماض باشد.»
۳ـ جزای رحیمانه: نکند که جزای من، کیفر و مجازاتم باشد. تقاضایم این است که جزای من، پاداش باشد، نه کیفر و عقوبت: «و لا تُجزنی جَزائی مِن عقوبتک».
۴ـ گسترش احسان: خدایا، گنج احسان تو بیکران و بیپایان است. آرزومندانه تقاضا میکنم که مرا بر فرش گستردة احسان خود بنشانی: «و ابسُط عَلی طَولَک».
۵ـ پرده پوشی: پروردگارا، تو ستار العیوبی. عیبها را میبینی و میپوشی. دیگران نمیبینند و میخروشند. عیب پوشی تو، جلال من و پاداش و لطف تو، جمال من است. مرا با عیب پوشی ات، آبرو بخش: «و جَللّنی بسِترک».
۶ـ رفتار عزتمندانه: خدایا، تو عزیزی و این بنده عاصی، ذلیل است. بندة خوار در پیشگاه سرور عزیز، به زاری آمده است. تو غنی و بینیازی و این بنده فقیر، رو به درگاه تو آورده است. اکنون بنده ذلیل و فقیر، رو به درگاه مولای عزیز غنی آمده است؛ بدان امید که از رحم و احسانت، برخوردار گردد: «و افعل بیفعل عزیز تضرع الیه عبدٌ ذلیلٌ فرَحِمَه، او غنیّ تعرض له عبد فقیر فنعشه».
۷ـ بنده آواره و بیپناه: نه مرا پناه دهندهای است که پناهم دهد و نه شفیعی است که میانجی گری کند. تقاضا میکنم مرا در پناه عزت خود قرار دهی و فضلت شفیع من گردد: «اللهم لاخفیرَ لی، فلیَخفرُنی عزک. و لا شَفیع لی فَلیَشفَع لی فضلک».خطاها و لغزشهایم مرا به وحشت انداخته و در تمام اوقات شب و روز، آرامش را از من و خواب را از چشمانم ربوده است. تقاضای عاجزانهام این است که مرا با عفو خود، امان دهی: «وقد أوجلتنی الخطایا فلیؤمنی عفوک».
نیایش آگاهانه و هوشیارانه
تقاضاهای من، آگاهانه است، نه جاهلانه، و هوشمندانه است، نه فراموشکارانه. این بنده به عواقب و آثار ناگوار کارهای گذشته خود، آگاه است و آها را دست کم نمیشمارد: «فما کل ما نطقتُ به عَن جهل منّی بسوء أثری، و لا نسیان لما سبق من ذمیم فعلی».
شک ندارم که او به اسرار و اعمالم آگاه است. در عین حال، مینالم و میگویم باشد که زمین و آسمان و انس و ملک و جان، ناله و شکوه مرا بشنوند و از ندامت و توبه و انابتم آگاه شوند و بر حال زارم رقّت کنند و برای نجات و رستگاری من، به نیایش بپردازند و دعایشان پذیرفته درگاه گردد، یا شفاعت آنها مؤثرتر از التجای من باشد و از خشم رها گردم و به خشنودی تو رستگار شوم. آری، مرا ای پروردگار دانا و توانا، از بیان حال، دو انگیزه است: یکی اعلام آگاهی خود، و دیگری آگاهیدن زمین و آسمان و ساکنان آنها از حال خود: «لکن لتَسمَع سمائک و مَن فیها و أرضکَ و مَن علیها ما أظهرت لک مِن النّدم و لَجأتُ إلیک فیه من التوبه».
امیدم این است که برخی از آنها به حال پریشان من دل بسوزانند و به دیده ترحم بنگرند و دعا یا شفاعت کنند؛ دعایی که از دعای من، به اجابت، نزدیکتر و شفاعتی که از دادخواهی من، مؤثرتر باشد: «فلعلَّ بعضهم برحمتک یرحمنی لسوء موقفی...»
بخش هفتم: اعلام ندامت و انابه تام و تمام و استغفار
در این بخش طی سه فصل، سه مطلب، مطرح شده است: مطلب اول درباره اعلام ندامت و انابه نیایشگر در اعلا درجه، مطلب دوم درباره اینکه از نیایشگر، توبه و دعا و از خدا، قبول و اجابت، مطلب سوم همراه با سه صلوات با برکات، تقاضای هدایت و نجات و شفاعت.
بخش اول: اعلام اعلا درجة ندامت و انابه و استغفار
آیا ندامت، همان توبه و توبه، همان ندامت است؟ بی گمان چنین است. بزرگان دین با الهام از ساحت مقدس حق، به ما آموختهاند که: «التوبۀُ الندم: توبه همان پشیمانی است.»۱ خدایا، اگر توبه همان پشیمانی است، نادمترین پشیمان ها منم: «أللهم إن یکن النَّدَم توبۀً إلیکَ، فأنا أندَمُ النّادمین».
ادامه دارد
پینوشت:
۱ـ بحارالانوار، ج۹۱، ص۱۴۲، باب ۳۲، ح ۲۱

شما چه نظری دارید؟