ابوالحسن داودی کارگردان سینما در گفت وگو با اعتماد در تحلیلی درباره شرایط این روزهای سینما گفت: اگر معیارمان را تشخص، خصوصیات انسانی و اصولا خوبی و بدی آدمها بگذاریم، در شرایط حاضر با آدمهای محترمتری روبهرو هستیم، ولی اگر بخواهیم راجع به سینمای ایران و لزوم «تغییرات اساسی » در مدیریت این سینما، نگاه و تعمق داشته باشیم، باید بگویم با بررسی انبوه مشکلاتی که سینمای ایران در طول این سالها داشته و به روی هم انبار شده، به روز شدن و تغییر مسیر لازم این سینما را هنوز نمیبینیم.
وی افزود: درگذشته و در دورههای مختلف مدیریتی با نوعی از مدیریت دولتی ایستا روبهرو بودیم که در یک مدار سینوسی کم تحرک طی مسیر میکرد و نه خیلی به اضمحلال میرسید و نه به شرایط ایدهآل نزدیک میشد. در دولت کنونی هم در یک سال گذشته غیر از اینکه رابطه بین مدیریت دولتی و دستاندرکاران سینما نسبت به آنچه در گذشته شاهد بودیم احترام آمیزتر شده، یعنی اینکه احترام بیشتری به کف حقوق سینماگرها گذاشته میشود، غیر از این نمیتوانم نشانههای خیلی شاخصی ببینم که در این دولت اتفاقی افتاده باشد که با توقع «تغییرات» در سطح جامعه همخوان باشد و فاصله خوانش مردمی و حکومتی را به شکل آشکاری کم کرده باشد، یعنی حرکت رو به جلوی اساسی شکل گرفته باشد که بتوانیم به آن امیدوار باشیم یا فاصلهای که بین دولت و سینماگرها با نگاه متفاوت از هم به وجود آمده را پر کند.
داودی گفت: متاسفانه آنچه من به عنوان یک سینماگر شاهدش هستم رابطه علت و معلولی بین یک دولت مقبول که مردم و سینماگران منبعث ازمردم قبولش داشته باشند با سینماگرانی که متقابلا با حس اعتماد دوطرفهای که نیاز اصلی تغییر است، قواعد و الزامات حکومتی را پذیرفته باشند، شاید کمی بهتر شده باشد، اما اتفاق مهمی در آن نمیبینیم که من بخواهم به عنوان ویژگی برجسته و متمایز از آن یاد کنم و بگویم این دوره با دورههای دیگر فرق اساسی دارد.
به گفته وی ، ویژگی شاخص این دوره این است که با آدمهای محترمتر و قابل قبولتری در عرصه مدیریت دولتی روبهرو هستیم. طبعا هرجور مشکل هم وجود داشته باشد و هرچقدر هم که دست و بالشان بسته باشد از آنها بیتفاوتی و بیاحترامی نمیبینیم. به عنوان نمونه عرض کنم وقتی آدمها را با هم مقایسه میکنم، میبینم در خیلی موارد تفاوتهای آشکاری وجود دارد بین آدمهایی که قبلا روی همان صندلی نشسته بودند با مدیرانی که الان نشستهاند، با کمال تاسف باید بگویم که ما در طول سالهای گذشته بیشتر از هر چیزی و به عنوان یک «حق اولیه» خواهان این بودیم که به ما سینماگران احترام حداقلی در رد قانونی تحمیل خواستههای دولتی، سانسور، ونظارت حاکمیتی گذاشته شود، خیلی وقتها بوده این مساله آنقدر سینماگرها را درگیر کرده که وقتی حالا اندکی از این احترام نسبی را احساس میکنند امیدوارتر میشوند و به نظرشان میآید که احتمالا بهتر از گذشته میتوانند کار کنند. اما منظور من آن تحول اساسی است که در یک دولت ایدهآلتر باید فاصله بین دولت و حاکمیت با سینماگران را پر کند و مسوولیت متقابل را به وجود بیاورد.
ما سینماگران در دورههای گذشته با بیشترین چیزی که روبهرو بودیم و مسوولان دولتی هم خودشان را الزاما مامور به اجرای آن میدانستند، این باورشان بود که انگار این دولتیان فقط مسئول «نهی» هستند نه «اثبات» انگار فقط مسئول این هستند که تولیدکنندگان اندیشه را از آنچه میخواهند بگویند و فکر کنند، باز بدارند واز ارتباطی که میخواهند به وجود بیاورند نهی کنند و هرچقدر این دایره را کوچکتر و به خیال خودشان امنتر (گاهی هم البته امنیتیتر) درآورند، در کارشان موفقتر هستند!این ذات آن چیزی بوده که در رابطه دولتها (معاونت ارشاد و سازمان سینمایی) با سینماگران برقرار بوده و همیشه سینماگران در تلاش بودند هویت خودشان را ثابت کنند و البته نیازشان را به ارتباط سالم و فعال نشان بدهند. هر جایی که این اتفاق نیفتاده آن زمانی بوده که سینماگران از حاکمیت فاصله گرفتند و قواعد و ارتباطشان را نفی کردند چه در مقابل سانسور و چه در تعریف مسوولیت متقابل با دولت و حتی تقابل با آنها از روشهای دیگری استفاده کردند. این مشکل در تمام این سالها وجود داشته و طبعا انتظار من سینماگر از یک سری آدمهای مهمتر این است که تغییرات اساسی هم در دوران آنها شکل بگیرد.
وی با اشاره به عملکرد خانه سینما گفت: خانه سینما بیشترین میزان به روزرسانی را احتیاج دارد. خانه سینما به عنوان نهاد مادر شاید تا اندازهای به ایفای نقش و وظیفه خودش در نهاد داوری، بیمه و اینجور چیزها نزدیک شده که اتفاقا در این موارد هم ایراد دارد و به اندازه توان بالقوهای که دارد نمیتواند حرفش را پیش ببرد و با دولت رابطه ارگانیک مبتنی بر حفظ منافع مشترک را پیدا کند.
این همان نکتهای است که ضعف یا حتی فقدان تحلیل را نشان میدهد. سینمای ایران الان در حال حاضر تبدیل به دو جریان سیل آسای بزرگ شده که هر روز فاصلهشان با هم بیشتر میشود و نه تنها نمیتوانند به هم برسند یا وحدت رویهای پیدا کنند، بلکه روزبهروز هم گسل بینشان عمیقتر میشود .
از یک طرف سینمای زیرزمینی شکل و شمایلش سینماگران و جریانات جدید را به خودش جلب میکند و درمقابل سینمایی که بر اساس قواعد قدیمی و کهنه و مستعمل جاری اداره میشود روزبهروز فرسودهتر شده و چرایی وجودی خودش را از دست میدهد. این دو جریان به هیچ عنوان نمیتوانند به هم برسند و با هم حرکت کنند . به نظر من اولین و مهمترین ضرورت این است صنف باید توانایی تحلیل داشته باشد که بفهمد چرا سینمای زیرزمینی همراه خانه سینما و اصناف سینمایی نیست؟ چرا کار در سینمای مطلقا بیقانونی که هر روز گسترش پیدا میکند تبدیل به فضیلت میشود و نمیتواند با بدنه سینمای قاعدهمند و فعالیت اصناف سینمایی همراه و یکی شود؟. مشکل کجاست؟ آیا عدم کارآمدی و به روز بودن و جذابیت نداشتن حوزه اصناف مشکل کار است؟