سیمای امام رضا
در شعر پارسی
اشاره: «شعر آیینی» در ادبیات فارسی دیرینهای طولانی دارد. زیرا شاعران این سرزمین همواره محبت خاندان پیامبر(ص) را در دل پرورانده و در کلام خویش منعکس کردهاند. در همین راستا، به دلیل قرار گرفتن بارگاه مبارک حضرت رضا(ع) در خطه ایران، شاعران توجه ویژهای به این ستاره تابناک آسمان امامت و ولایت نشان دادهاند و همواره در اشعار خود ارادت خویش را بدان حضرت عرضه نمودهاند.
شاعران پارسیگو و عربزبان در ستایش خلق و خو، دین و دانش، صفات نیکو، وصف خاندان آن حضرت، وصف بارگاه ایشان، سوگ امام و موضوعات دیگر شعر گفتهاند. این اشعار آیینهای برای نشان دادن تعهد دینی شاعران و شناخت هرچه بیشتر آن حضرت هستند. اشعار زیر، شاهدمثالهایی برگزیده از اشعار شاعران کهن فارسی است که گوشهای از سیمای حضرت امام هشتم را به مخاطبان نشان می دهد.
دین را حرمی ست در خراسان
حکیم سنایی غزنوی
دین را حرمی ست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
از معجزهای شرع احمد
از حجتهای دین یزدان
همواره رهش مسیر حاجت
پیوسته درش مشیر غفران
چون کعبه پر آدمی ز هر جای
چون عرش پر از فرشته هزمان
هم فرّ فرشته کرده جلوه
هم روح وصی درو به جولان
از رفعت او حریم مشهد
از هیبت او شریف بنیان
از دور شده قرار، زیرا
نزدیک بمانده دیده حیران
از حرمت زایران راهش
فردوس فدای هر بیابان
قرآن نه درو و او الوالامر
دعوی نه و با بزرگ برهان
ایمان نه و رستگار ازو خلق
توبه نه و عذرهای عصیان
از خاتم انبیا درو تن
از سید اوصیا درو جان
از جمله شرطهای توحید
از حاصل اصلهای ایمان
بینام رضا همیشه بینام
بیشأن رضا همیشه بیشأن
کس نیست که نیست ازتو راضی
کس نیست که هست بر تو غضبان
اندر پدرت وصی احمد
بیتی ست مرا به حسب امکان
تضمین کنم اندرین قصیده
کین بیت فرو گذاشت نتوان
ای کین تو کفر و مهرت ایمان
پیدا به تو کافر از مسلمان
در دامن مهر تو زدم دست
تا کفر نگیردم گریبان
اندر ملک امان علی راست
دل در غم غربت تو بریان
روضه پاک رضا
خاقانی شروانی
چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند
عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند
نیست بستان خراسان را چو من مرغی
مرغم آوخ سوی بستان شدنم نگذارند
عیسیام منظر من بام چهارم فلک است
که به هشتم در رضوان شدنم نگذارند
آری افلاک معالی است خراسان چه عجب
که بر افلاک چو شیطان شدنم نگذارند
من همی رفتم باری همه ره شادان دل
دل ندانست که شادان شدنم نگذارند
ری خراس است و خراسان شده ایوان ارم
در خراسم که به ایوان شدنم نگذارند
درد دل دارم و درمانش خراسان، ز سران
چون سزد کز پی درمان شدنم نگذارند
جانم آنجاست به دریای طلب غرقه مگر
کوه گیرم که سوی کان شدنم نگذارند
بهر فردوس خراسان به در دوزخ ری
چه نشینم که به پنهان شدنم نگذارند
گوی من صد پی از آن سوی سر میدان شد
گر چه با گوی به میدان شدنم نگذارند
فید بیفایده بینم ری و من فیدنشین
که سوی کعبه ایمان شدنم نگذارند
روضه پاک رضا دیدن اگر طغیان است
شاید ار بر ره طغیان شدنم نگذارند
دلم از عشق خراسان کم اوطان بگرفت
وین دل و عشق به اوطان شدنم نگذارند
از وطن دورم و امید خراسانم نیست
که بدان مقصد کیهان شدنم نگذارند
قبله گاه سلاطین
عبدالرحمان جامی
سلام علی آل طه و یس
سلام علی آل خیر النبیین
سلام علی روضه حلّ فیها
امام یباهی به الملک و الدین
امام بهحق شاه مطلق که آمد
حریم درش قبلهگاه سلاطین
شه کاخ عرفان گل شاخ احسان
در درج امکان مه برج تمکین
علی بن موسی الرضا کز خدایش
رضا شد لقب چون رضا بودش آیین
ز فضل و شرف بینی او را جهانی
اگر نبودت تیره چشم جهان بین
پی عطر روبند حواران جنّت
غبار درش را به گیسوی مشگین
اگر خواهی آری به کف دامن او
برو دامن از هرچه جز اوست برچین

شما چه نظری دارید؟