هرزمان که خشکسالی می شد، تهران وبرخی ازولایات با قحطی مواجه میشدندو مردم برای تهیه آذوقه و ارزاق دچارزحمت می گردیدند.تجارت و بازرگانی با کشورهای خارج آن قدرتوسعه نداشت که شامل برنج وگندم و کالاهایی ازاین قبیل بشودبلکه کالاهای وارداتی وصادراتی غالبا به اجناس و اشیایی محدود می شدکه ازنظر حمل ونقل مشکلات زیادی ایجاد ننماید. در این دوران از ماشین برای حمل و نقل بارها استفاده نمی شدوتنها وسیله درخشکی چهارپایان بودند.
پدرم عباس مسعودی ، خیلی زود پدرش را از دست داد، سیزده- چهارده سال بیشتر نداشت که حاج محمد علی ( پدربزرگم ) چشم از جهان فرو بست و خانواده خودرا بی سرپرست گذاشت و دراین میان پدرم درس خواندن را ادامه دادوخانه وزندگی به همان ترتیب که بودباقی ماند. مادرکوشش می کرد که فرزندان مانند زمان حیات پدربه دوراوجمع باشندواتفاقا این آرزوی مادربرآورده شدوآنها تا زمانی که هرکدام خانواده ای تشکیل ندادندخانه پدری را ترک نکردندوازمادرجدا نشدند.دراین زمان میرزا حسن خان کارهای پدررا اداره می کردوهزینه معاش خانواده راتامین می نمود. برادران کوچک درس میخواندندومادروخواهرها به امورمنزل رسیدگی می کردندودراین زمان پدرم ( عباس مسعودی )پانزده سال بیشتر نداشت که برای تامین درآمد شروع بکارو فعالیت کرد. دراین موقع زندگی آنها ازراه ادامه کارپدراداره می شد،بدین جهت میرزا عباس خان برای ادامه تحصیل نیازی به کارکردن نداشت ولی ازهمان دوران علاقه شدیدی برای کارکردن درخود احساس می کرد. اونمی توانست لحظه ای بیکاربنشیند.گاه به تجارتخانه شوهر خواهرش که حاجی محمد اسماعیل فرشچی نام داشت می رفت ودرکارتنظیم دفاتروحسابرسی وغیره به وی کمک می کرد.
درهمین ایام بودکه حاجی محمد اسماعیل فرشچی تصمیم گرفت به مکه معظمه مشرف شودچون طی دوسه سالی که میرزا عباس خان درتجارتخانه او رفت وآمد داشت به میزان لیاقت وصداقت اوپی برده بود.باوجودی که چندین کارمند پرتجربه داشت کلیه امور تجارتخانه خودرا به میرزا عباس خان که حتی به سن بیست سالگی هم نرسیده بود واگذار کرد. او دراین جوان استعداد و شایستگی خاصی سراغ کرده بود،نه تنها درمیان کارمندان خود بلکه درتمام بازار جوانی به این سن وسال نمی شناخت که درعین صداقت و درستکاری یک پارچه شوروهیجان باشد وبه کار وفعالیت عشق بورزد.
درآن زمان وسیله مسافرت ،ارابه و درشکه واسب واستربود و ماشین وجود نداشت و بدین جهت مسافرت به مکه ۹ماه وگاه یک سال طول می کشید.هرکس خیال تشرف به مکه وزیارت خانه خدارا داشت ،چهار تا پنج ماه قبل ازماه ذی الحجه راه می افتاد و چند روزپس ازانجام مناسک حج راه بازگشت را درپیش گرفت و هنگامی که به ولایت خود می رسیدازهنگام عزیمتش بیش از ۹ماه تا یکسال طول می کشید . حاجی محمداسماعیل فرشچی نیز تجارتخانه خودرابدست میرزا عباس خان (پدرم- عباس مسعودی ) سپرده بودوبا خیال آسوده به سفر حج رفت.
پس ازعزیمت میرزا اسماعیل فرشچی به مکه معظمه، پدرم به فعالیت پرداخت ودرعین حال ازدرس وتحصیل غافل نشد،حتی درتابستان آن سال برای خرید فرش به ولایات رفت وآنچنان درکار های تجارتخانه مراقبت کرد که وضع هرروزاز روز قبل بهتر شد و کسی باورنمی کرد که جوانی درآن سن و سال تجارتخانه بزرگی را بخوبی اداره نمایدوحتی درکار و فروش،رقیبان را عقب بگذارد.
ادامه دارد

شما چه نظری دارید؟