دکتر مرضیه محمدزاده                                ۷

۲۱. عزاداری و برگزاری مراسم سوگواری
اولین شیون‌کننده بر امام حسین(ع) همسر پیامبر(ص)، ام‌سلمه بود که به عزاداری پرداخت و برای آن حضرت در خانة خود در مدینه مجلس سوگواری برگزار کرد.  پس از سخنان حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در شام، وضع عمومی شهر به‌گونه‌ای شد که یزید مجبور گردید در مقابل درخواست بازماندگان حادثة کربلا که می‌خواستند عزاداری کنند، تسلیم شود و محلی را به نام «دارالحجاره» برایشان منظور کرد و آنان به اقامة ماتم پرداختند. یزید می‌کوشید تا به نوعی به دلجویی از بازماندگان بپردازد و گناه کربلا را بر عهدة ابن زیاد بیندازد. ابومخنف می‌گوید: یزید دستور داد تا اسیران را در خانه‌ای جای دادند. چند روز بعد، آنان را به خانة خود آورد که همه اهل حرم یزید گریستند و سه روز مجلس نوحه و عزا برپا بود. 
با ورود کاروان خاندان رسالت به مدینه، شهر غرق شیون و ماتم شد و مجالس عزاداری در تمام خانه‌های اهل‌بیت(ع) برگزار گردید. خانوادة پیامبر(ص) سیاهپوش بودند. مردم روزها به دیدارشان می‌رفتند و عزاداری می‌کردند. چشمان اهل‌بیت همواره اشکبار بود. در خانه و مسجد برای مردم از واقعة کربلا و اسارت خانواده پیامبر(ص) می‌گفتند.
۲۲. مرثیه‌سرایی
در عصر عاشورا، پس از شهادت امام(ع) ، زنی دلسوخته با نگاه به میدان جنگ و اجساد شهیدان و پیکر پاره‌پاره برادرش رو به سوی مدینه نمود و خطاب به جدّش گفت: «یا مُحَمَّدا، صَلَّی عَلَیک مَلیک السَّماءِ :ای محمد، درود فرشتگان آسمان بر تو. هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ: این حسین است که در هامون افتاده، مُرَمَّلٌ بِالدِّماء: در خون خود غلتیده، مُقَطَّعُ الاعضاءِ:و پیکرش پاره‌پاره است.یا مُحَمَّدا، وَ بِناتُک السَّبایا وَ ذُرِّیتُک مُقَتَّلَۀٌ تَسفی عَلَیها الصَّبا: ای محمد، دختران تو اسیر و فرزندانت کشته شده‌اند و باد صبا بر آنان می‌وزد!» محتشم کاشانی همین صحنه را ترسیم کرده است:
پس با زبان پر گله آن بضعۀ الرَّسول
رو در مدینه کرد که: یا أیُّهَا الرَّسُول!
این کشتة فتاده به هامون، حسین توست
وین صید دست وپا زده درخون، حسین توست
این نخلِ تر، کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون، حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست
این غرقة محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون، حسین توست
این خشک لب فتادة ممنوع از فرات
کز خون او زمین شده جیحون، حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون، حسین توست
این قالبِ تپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون، حسین توست 
 نوشته‌اند وقتی زینب(س) این سخنان را ‌گفت، دوست و دشمن ‌گریستندو به دنبال او اهل‌بیت پیامبر(ص) دلهای قفل زده را با خواندن خطبه و سرودن اشعار گشودند. تبلیغات را شکستند و جوّ مسموم و فضای دروغ‌آلود را با روشنگری به شورش و هیجان و خیزش کشاندند. مظلومیت شهیدان خاندان نور در بیان زنان بنی‌هاشم نقش و جلوه‌ای دیگر یافت. هنگامی که در شام سر امام حسین(ع) را نزد اهل‌بیت آوردند، همسرش رباب آن را بوسید و به دامان گرفت و سرود: 
اِنَّ الـذی کـانَ نُـوراً یستَضـاءُ بِـهِ    بِکَـربَلاءَ قَتیـلُ غَیـرَ مَـدفُونِ
سِبطُ النَّبـی جَـزاکَ الله صـالِحَۀً    عَنا جُــنِّبتَ خُسرانَ المَوازینِ
قَـد کُنتَ لـی جَبَـلاً صَعباً اَلُوذُ بِهِ    وَ کُنتَ تَضحَبُنا بِالرَّحـمِ وَالّدینِ
مَن لِلیتـامی وَ مَن لِلسّائِلینَ وَ مَن               یغنی وَ یأوی اِلَیـهِ کُلِّ مِسکینِ
وَاللهِ   لا اَبتَغـی صَهـراً    بِصِهـرِکُـم    حَتّی اُغَیبَ بَینَ الرَّملِ وَ الطّینِ 
آن کسی که خود نور بود و از او روشنایی می‏گرفتند، در کربلا شهید شده است و پیکرش بر خاک مانده است.// پسر پیامبر، خداوند تو را پاداش نیکو دهد و از خسران موازین در قیامت به دور دارد.// تو  همچون کوهی بودی که با مهر و دیانت با ما رفتار می‌نمودی.// پس از تو چه کسی یار یتیمان و فقیران باشد؟ چه کسی درماندگان را در پناه گیرد؟// پس از تو همواره تنها خواهم ماند تا آنکه در میان خاک و گِل قرار گیرم.
اشعار معروفی که به دختر عقیل بن ابی‌طالب(ع) نسبت داده شده است، با حادثة کربلا پیوند نزدیک و تنگاتنگ دارد:
مـاذا تَقُـولُونَ اِن قـالَ النَّبی لَکُم                 ماذا فَعَلتُـم وَ اَنتُـم آخِرُ الاُمَـمِ
بِعِترَتی و بِاَهلی بَعدَ   مُفتَقَــدی    مِنهُم اُساری و  مِنهُم ضُرِّجُوا بِدَمِ
ما کان هذا جَـزائی اِذ نَصَحتُ لَکم                       اَن تُحلِفُونی بِسُوءٍ فی ذَوی رَحِمی 
چه خواهید گفت اگر پیامبر بگوید: شما که آخرین امت بودید، با خانواده و فرزندانم پس از من چگونه رفتار کردید؟/ عده‌ای از آنان به اسارت رفتند و عده‌ای در خون خود آغشته شدند./ سزای خیرخواهی ام برای شما  این نبود که با خویشانم چنین بد رفتار کردید.
ام‏البنین مادر بزرگوار عباس(ع) هر روز به قبرستان بقیع می‏رفت و در حرمان پسرانش به‏خصوص عباس(ع)، اشعاری جانگداز می‏سرود و اشک می‏بارید. مردم هم جمع می شدند و با او در گریستن همنوایی می‌کردند.  وقتی زنان مدینه با خطاب «اُم‏البنین» (مادر پسران) او را تسلیت می‌گفتند، اشعاری را فی‌البداهه زمزمه می‌کرد:
لا تَــدعُــوَنِّی وَیــکَ اُمّ‌البَنین    تُذَکـرینی    بِلُیـوثِ   العَـرِیـنِ
کـانَت بَنــونٌ لــی اُدعـی بِهِم    وَ الیومَ اَصبَحتُ وَ لا  مِـن بَنینِ
اَربَعَــةٌ  مِثـلُ   نُشــورِ  الــرُّبـی    قَد واصَلُوا المَوتَ بِقِطع الوَتینِ
تنــازع الخــرصان اشــلاءهم    فکلهم  أمسـی صریعاً    طعـینِ
یـا لیـتَ شعــری اَکَما      أخبـروا    بأنّ عبـاسـاً   قِطـیعِ   الوَتیـنِ 
وای بر شما! دیگر مرا «امّ‌البنین» مخوانید. مرا به یاد شیران شرزه و شکاری می‌اندازید. + مرا پسرانی بود که به سبب آنها «اُم‏البنین»م می‏گفتند، ولی اکنون دیگر برایم پسری نمانده است و همه را از دست داده‏ام. +  چهار باز شکاری داشتم که همه آماج تیر شدند. رگ گردنشان را بریدند و آنان مرگ را در آغوش کشیدند. + دشمنان با نیزه‏های خود بدن‏ آنها را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه با پیکر چاک‌چاک بر  خاک افتادند و در خون غلتیدند. + کاش می‏دانستم آیا این خبر درست است که دستان عباس را از تن جدا کردند؟
یـا مـن رأی  العباس     کَـرّ                عَلی جماهیر النَقد
و وراه مــن أبنـاء    حـیدر                کل لیث ذی لَبَد
نبّئــتُ أنّ ابنـی اصـیب               برأسه مقطوع ید
ویلـی عَلی شِبلـی و  مال                برأسه ضرب العمد
لـو   کـان سیفــک   فـی                                                               یدیک لما دنی منک أحد 
ای که عباس را دیدی که به دشمن می‌تازد و دیگر پسران حیدر در پی اش حمله می‌آورند که هر یک نظیر شیر شکاری هستند. به من خبر داده‏اند که بر سر پسرم عمود آهنین زدند در حالی که دست در بدن نداشت. وای بر من! چه بر سر شیربچه‌ام آمد و چگونه بر سرش عمود کوفتند!  اگر شمشیر به دستت بود، کسی جرأت نمی‌کرد که به تو نزدیک شود! 
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی