حسن فرازمند
 

حسن اسدی (شبدیز)،شاعر   مردم دار و بی ادعای غزل با آن لهجه شیرین و دوست داشتنی اش، به زیباترین شکل ممکن، شعرهایش را محکم و با صلابت در محافل می خواند و اینگونه تمام خواسته ها و خستگی های خود را خالی می کرد. شاعر عاشق پیشه معاصر، عشق را هم به خوبی شناخته بود و از خود عاشقانه های بی شماری به جا گذاشت که می شود آنها را سال ها زمزمه کرد...

در حنجره خونی شبدیز، غزل مرد
شایسته ختمی است که برپا شدنی نیست!
اتفاق جالب و بسیار خوشایندی درعرصه ادب وهنر معاصر رخ داد. آن طور که  من دیگرنمی توانم به عنوان یک روزنامه نگار، به سادگی،چند سطر را سرهم بندی کنم وبنویسم که: «حسن اسدی» ملقب به «شبدیز»،شاعرغزلسرای معاصر، درتهران درگذشت وباحضور جمعی از شاعران درولایت خودش درشهرستان سراب به خاک سپرده شد.
 این چنین سطرها وکلمات گزارشی و خبری، شایسته این شاعر نیک عهدواحوال واین جماعت بزرگ  اقبال وشعر اندیش وادب کردارو وارسته نیست. دوستداران استاد  حسن اسدی،  این جماعت  بزرگ نیک  پندار، نیک رفتار ونیک کردار شعر تهران، از ماهها قبل که شنیدند  استادشان،این شاگرد کوچک استاد شهریار، دربستربیماری افتاده وبا سرطان دست وپنجه نرم می کند، دورهم جمع شدند وبرای خود لیست تهیه کردند که هر روز و هرشب، یکی دونفر از میان آنها برای پرستاری از استادشان درمنزلش دراسلامشهر حضور پیداکنند وبه احوال ناخوش او رسیدگی کنند(اتفاقی نادر که برای کمترهنرمندی در کشور رخ داده است). 
آفرین به عزم و رزم چنین نیک اندیشان با مرام، و در رأس آنها خانم دکترمینا آقازاده که با همت و همدلی بی شائبه خود، استادغزلسرای ما را ـ چه دربیمارستان وچه درمنزل ـ تنها نگذاشتند و از جان ودل برایش مایه گذاشتند واجازه ندادند غباراندوهی برچهره تکیده و خسته اش بنشیند و در آخرین روزهای وانفسای زندگی اش احساس تنهایی کند. 
من دیگردراینجا یک خبرنگاریا گزارشگر یک واقعه صرف ادبی نیستم. من دیگر پاره ای از این اتفاق بزرگ و با شکوه هستم. می  خواهم بگویم که حسن اسدی با این گونه زیستن و محبوبیتی که درخیل شاعران معاصر برای خود به دست آورد، با مرگ خود درمرز ۶۸ سالگی نیز در حقیقت، یک تولد جاودانه را برای خود رقم زد. 
دوستان و دوستداران حسن اسدی، از پس درگذشت تلخ او، هریک به آهی و به نگاهی و اشکی ودلنوشته ای از استاد خود یاد کردند وخود را برای آیین خاکسپاری این شاعر بزرگ و نامی ایران درقطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران آماده کردند، اما نهایتاً مصلحت را دراین دیدند که که او را برای خاکسپاری به شهرو دیار خودش یعنی شهر سراب در آذربایجان شرقی ببرند. همان شهر زادگاهش که او از ابتدای دوره جوانی و از زمان تحصیل در دبیرستان  و دردهه ۵۰، نخستین سروده هاوشعرهایش را از همین شهر با عنوان«حسن اسدی»(شبدیز)از سراب، برای صفحه شعر مجله جوانان می فرستاد و هربار یکی از غزل هایش به همت زنده یاد استاد علیرضا طبایی (دبیر وقت صفحه شعر مجله جوانان آن روزگار)در این صفحه به چاپ می رسید.
آن روزگار، نام او درکنار شاعرانی چون: حسین منزوی از زنجان، محمدعلی بهمنی از تهران ،محمدرضا عبدالملکیان از نهاوند، عباس صادقی پدرام  از گرمدره، محسن بافکر لیالستانی از ماسال،حسن لرنی از ورامین،عباس درویشی از کرمانشاه، اسدالله عاطفی ازتهران، میراحمد فخری نژاد یا همان شیون فومنی عزیز از فومن و شماری از شاعران  معروف چاپ می شد. از همان زمان،  زلالی خاصی در لابلای مضامین عاشقانه اشعارش جاری بود وهربار بیشتر از قبل جای خود را درردیف شاعران به یادماندنی آن روزگار و سال های بعد باز کرد. 
تصمیم براین که شد تا حسن اسدی مهربان را در زادگاهش به خاک بسپارند، خبر را«مهرآسا پروینی»عضو انجمن ادبی واقف سرابی در سراب منتشرکرد و به دستور فرماندار این شهر،برای برگزاری مراسم خاکسپاری پیکراین شاعر، تدارکات لازم دیده شد و مردم و دوستداران استاد شبدیز، شهر را آب و جارو کردند و به استقبال پیکر استادشان که توسط گروهی ازشاعران  وفادارتهرانی اش تا سراب مشایعت  شد، آمدند. آن طور که راننده  اتومبیل حامل پیکر استاد به یکی از شاعران همراه  کاروان گفته بود، چنین مشایعت وهمراهی  از تهران تا یک شهر دور را سال هاست که به چشم ندیده بوده است. 
مردم عزیز شهر سراب و خانواده محترم و نزدیکان و اقوام سوگوار استاد شبدیز نیز وقتی که  اتومبیل حامل پیکر استاد را دیدند، برسر کوبان گریستند و به عزا داری پرداختند و با زبان آذری به یکدیگر تسلا می دادند و این درحالی بود که تاج افتخار نیز برسرگذاشته بودندکه استاد شبدیزآنها چنین دوستان باصفا وباوفایی درتهران داشته که تا آخرین لحظه جدایی، تنهایش نگذاشته اند وازتهران تا سراب، غمگنانه کاروان حامل پیکراستاد را بدرقه ومشایعت کرده اندوبرای آخرین وداع با او برسر مزارش حاضر شدند. 
گروهی از شاعران دوستدار استاد هم درتهران مانده بودند ودرتدارک برگزاری مراسم بزرگداشتی تحت عنوان«شهر بدون شبدیز»درفرهنگسرای ارسباران و به یاد آن عزیز سفرکرده بودند. فرصت اندک بود و کارها بسیار. پوستر مراسم  در فضای مجازی منتشرشد. بخش زیادی از دوستداران شعر وادب، برنامه های روزمرّه  خود را تعطیل کردند ودر گرم ترین و پرترافیک ترین روز تهران، خود را به محل برگزاری این مراسم رساندند؛ به طوری که شاید بتوان گفت تقریباً بیشتر چهره  های ادبی و شاعران برجسته مستقل به این مراسم آمده بودند.
شهر بدون شبدیز
استاد اکبر کتابدار، اجرای این برنامه  را برعهده داشت وبه خوبی توانست این یادواره خودجوش ومردمی  را بین شاعران وسخنرانان متعدد در سالن به اشتراک بگذارد وهرکس که برای ادای دلتنگی اش به پشت میکروفن فراخوانده می شد،درکوتاه ترین زمان ممکن به شرح خاطره ای و نکته ای  درباره خصائص اخلاقی و آداب شاعرانه زیستن این شاعر می پرداخت و عجیب ازاین همدلی که هر سخنرانی تلاش می کرد درکوتاه ترین زمان، نکته ای را بگوید تا فرصت برای دیگران باقی باشد(باز هم اتفاق نادری که در بسیاری از آیین های بزرگداشت به ندرت رخ می دهد!)
 ومن که قرار بود این گزارش را برای ثبت درتاریخ بنویسم، هاج و واج مانده  بودم که خدای من، چرا این قدر این شاعر را در زمان زنده بودنش در نیافتیم و گاه برای چاپ یک قطعه شعرش  بر او سخت می گرفتیم؟ وچرا من متوجه نشدم که اوکیست؟ خدای من، چرا با دقت  او را ورانداز نکردم و مثل دیدارم با «سلمان هراتی»، دیدار با او را جدی نگرفتم؛ تا روزی که قیصرامین پورعزیز درمجله سروش  برایم خبر آورد که:«آن قدر به دیدن  سلمان نیامدی تا از دست رفت.»... خدایا! این همه غفلت را من از کجا آوردم که حالا باید درفرهنگسرای ارسباران و به یاد او و در مراسم یادبود او، به ثبت واقعه ای بنشینم که هرگز تصورش را نمی کردم.
 در ابتدای برنامه، کلیپی پخش شد که نگاهی کوتاه و گذرا بر شعر و شخصیت و شعرخوانی زنده یاد حسن اسدی(شبدیز) داشت و همه اهل محفل را متأثر ساخت. همچنین نوای نی استاد«عبدالله فاطمی» که دقایقی در سالن طنین انداز شد. خانم دکتر«مینا آزاده» که به نوعی طلایه داری این مراسم را برعهده داشت و در کنار آقایان رضا پناهیان و علی مصطفوی و....دیگر دوستان شاعر که نامشان در خاطرم نیست، از بانیان محفل بودند، پشت تریبون حاضر شد و در بخشی از سخنان خود راجع به استاد حسن اسدی(شبدیز) گفت:
«این مرد مردم دار و بی ادعای غزل با آن لهجه شیرین و دوست داشتنی اش، به زیباترین شکل ممکن، شعرهایش را محکم و با صلابت در محافل می خواند و اینگونه تمام خواسته ها و خستگی های خود را خالی می کرد. شاعر عاشق پیشه معاصر، عشق را هم به خوبی شناخته بود و از خود عاشقانه های بی  شماری به جا گذاشت که می شود آنها را سال ها زمزمه کرد.»
پس آنگاه «عباس سجادی»مجری خوش ذوق بر روی سن آمد و من تا به حال ندیده بودم که این شاعر خوش خلق، این همه برای کسی اندوهبار لب به سخن و شکوه بگشاید و برسر رئیس شورای شهرو شهرداری تهران فریاد برآورد که شما سخن نشناسان، چه می دانید که شبدیز که بود که بخواهید او را درقطعه هنرمندان میزبان شوید یا نه؟.... من تا به حال او را اینگونه عصبی و پرخاشگر ندیده بودم! 
پیش از وی البته «رضوان ابوترابی» شاعر و ازدوستان نزدیک استاد شبدیز، پشت تریبون آمد و ازاین همه کرامت و بزرگواری ومهرفشانی دوستان اهل ادب که برای بزرگداشت استاد شبدیزدراین سالن گرد آمده بودند، قدردانی به عمل آورد. او به بیان بخش هایی از زندگی توأم با تلاش های خودساخته  استاد شبدیز پرداخت ویاد آور شد که وی همیشه دست خودش را می گرفت و همیشه به خودش کمک می کرد که چگونه راه برود و مسیر را گم نکند. او خیلی تنها بود و تنها زندگی کرد  و من نمی دانم که چرا کلمات عشق و مرگ هرکدام دارای سه حرف هستند؟
درادامه نیز استاد«محمد سلمانی»،غزلسرای خوب این روزگار، فراخوانده شد و با آنکه خود درشرایط جسمی نامساعدی بود، غزلی را به استاد شبدیز تقدیم کرد. پس آنگاه نیز به ترتیب «امید صباغ نو» و «امیر عظیمی»، اشعار و قطعاتی را خواندند و سپس «دکتر بهروز یاسمی» شاعر و ادیب آزاده با اشاره به این که در دنیا هیچ گروهی مثل شاعران دغدغه مرگ را ندارند، از استاد شبدیز به عنوان یکی از شاعران راه یاقته به خلقیات مردمی شعر امروز ایران یاد کرد.
  «علی یوسف وند» نیز شعری از حسن اسدی را به آواز اجرا کرد که به دل نشست. آنگاه به دعوت مجری،«مایا خانم»کودک خردسالی که آثار شاعران را از حفظ دکلمه می کندودرمحافل ادبی می خواند، به روی صحنه آمد و غزل معروف«آتش گرفت»شبدیز را به طرزماهرانه ای دکلمه کرد که موسیقی زیبایی از استاد علیزاده نیز درزیر صدای او نواخته می شد. این اجرای معصومانه با استقبال و تشویق بی حدّ حاضران مواجه شد و گفته می شد که او از امیدهای آینده فن دکلماسیون ادبی کشور خواهد بود. 
بعد از آن «کورس احمدی» شاعر از عاشقانه سرایی استاد شبدیز به عنوان نقطه اوج درشعرهای استاد شبدیز یادکردو سپس استاد «بهبود نظری»،یکی از عاشیق های آذربایجان عزیز به زبان ترکی قطعاتی را به یاد استاد شبدیز نواخت. در ادامه مراسم هم«رضا رفیع» طنز پرداز و دبیر صفحات ادبی روزنامه اطلاعات، به تشریح نکاتی چند از شرایط سخت جامعه هنری و ادبی امروز پرداخت که با تشویق های مکرّر حضار روبرو شد. او که شنیده بود دوستان شاعر و دوستدار استاد شبدیز، برای پرستاری یکی دو ماهه از او یک دفترچه زمان بندی و شیفت بندی درست کرده بودند؛ این دفترچه را زیباترین دفتر شاعرانه آنان عنوان کرد؛ چرا که بوی انسانیت و احساس و عشق و همدلی می دهد. همان مضامینی که شعر و شاعر در پی گسترش آن است.
پس از او نیز استاد«حمید رضا شکارسری» با اشاره به این که ظرف ۳۰ سال گذشته، استاد اسدی را فقط درمحافل شاعران دیده است، یادآورشد که در این سال ها غیر از خوبی و جز مهربانی از او چیزی ندیده ام.  در ادامه مراسم، «رضا پناهیان»  ، «دکترعلی اصغر کرمی»و «خلیل جوادی»، آخرین شاعران  و نکته پردازانی بودند که درباب خصلت های زیست شاعرانه استاد شبدیز سخن گفتند ومراسم با کلماتی از استاد«هرمز علیپور» شاعر معروف جنوبی کشور، درباره استاد شبدیز پایان گرفت. من این گزارش را تقدیم می کنم به روح شاعرانه استاد شبدیزو همه دوستداران غزل های ناب و ماندگار او که یادگاران خوب او هستند و خواهند بود.
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی