دکتر کریم سلیمانی دهکردی
دکتر غنینژاد و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
آقای دکتر غنینژاد تا پیش از مصاحبه اخیر (دنیای اقتصاد ۷ اسفند ۱۴۰۳) صرفاً کودتا بودن ۲۸ مرداد را انکار میکرد، اما در این مصاحبه ادعا میکند؛ مصدق خود اقدام به کودتا کرده و «حضور نظامیها یک اقدام ضدکودتا بود، نه خود کودتا.» ادامه میدهد «البته قصد این را، حالا خود مصدق یا طرفدارانش داشتند که وقتی شاه از ترس کودتا در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ از ایران با هواپیما فرار میکند و به عراق میرود، علیه شاه کودتایی کنند و به اصطلاح سلطنت را ملغی بکنند، یا شورای سلطنت را برپا بکنند یا حتی اعلام جمهوری کنند که خود دکتر فاطمی و طرفداران حزب توده میخواستند این کار را بکنند. اگر این کار میشد، کودتا بود.»
روش سادهسازی با چاشنی ابهام سبب میشود، دکتر غنینژاد در دو جمله پر از تناقض بالا، نه تنها هیچ مشکل تاریخی را حل نکند، بلکه بر مشکلات بیافزاید. ابتدا اینکه در جمله نخست «شاه از ترس کودتا در ۲۵ مرداد ... فرار میکند» پس؛ در ۲۵ مرداد کودتا شده است. کودتا که در لحظه اتفاق نمیافتد. باید دکتر فاطمی و عوامل حزب توده از پیش برای آن برنامهریزی کرده باشند. آیا شاه از پیش، از برنامه آنها برای کودتا و الغای سلطنت و بقیه اهداف آنها، خبر داشته است؟ که دکتر غنینژاد میگوید؛ «شاه از ترس کودتا در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ فرار» کرد.
اگر شاه از پیش، از برنامه کودتا خبر داشت، چرا در مهار آن اقدامی نکرد، بجای آن، کشور را به حال خود رها کرد. یا اینکه فرار ایشان جزئی از قرار و مدار از پیش تعیین شده با عوامل آمریکایی کودتا بوده، چنانچه خود بعداً به صراحت به آن اقرار کرد.۱
در قسمت دوم مقاله بدان خواهم پرداخت. مهمتر از همه؛ آیا آقای دکتر غنینژاد به اسناد تازهیابی دسترسی پیدا کردهاند که وجود کودتای از پیش برنامهریزی شده توسط دکتر فاطمی و حزب توده، را نشان دهد؟ این چه کودتای برنامهریزی شدهای بود، که یکی از رهبران فرضی آن یعنی دکتر فاطمی را سربازانی از زیرمجموعه سرهنگ نصیری به منزلش فرود میآیند و او را در ساعت یازده و نیم شبِ روز ۲۴ مرداد در حالی که مشغول مسواک زدن بوده، با لباس راحتی که در تن داشت بازداشت کرده و به سعدآباد انتقال میدهند؟ همچنین روزنامه شجاعت ارگان حزب توده وقتی که در صبح روز ۲۵ مرداد منتشر شد، معلوم گردید، از ماجرای ساعت یک و نیم بامداد همان روز (که سرهنگ نصیری آورنده فرمان عزل مصدق، به همراه چهارکامیون سرباز مسلح و دو زرهپوش که قصد بازداشت نخستوزیر را داشته) کمترین آگاهی نداشته است.
آیا شاه براساس آگاهی از این کودتای برنامهریزیشده دکتر فاطمی و حزب توده، فرار خود به کشور عراق را ترتیب داده بود؟ آیا تاریخ را میشود با این همه تناقضگویی و با این سطح از تحلیل، فهمید و به یک روایت تاریخی نسبتاً قابل قبول، دست یافت؟
آقای دکتر غنینژاد سپس در خصوص مصدق ادعایی میکند که تاکنون مطرح نکرده بود: «تلاش مصدق در نادیده گرفتن فرمان عزل شاه در ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ که به مصدق ابلاغ میشود و او خودداری میکند، این خودداری مصدق را میتوانستیم به کودتا تعبیر کنیم چون علیه شخص اول مملکت بود.» ۲ در خصوص این روایت جدید آقای دکتر غنینژاد از واقعه ۲۵ مرداد «کودتا به وسیله دکتر مصدق» به اضافه دیدگاه ایشان درباره ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در مقاله بعد خواهم نوشت.
اما روایت پیشین دکترغنینژاد: ایشان بر این نظر بود که دکتر مصدق فرمان عزل خود را غیرقانونی نمیدانست به همین دلیل پس از دریافت فرمان، رسید داده و زیر آن را هم به عنوان شخص دکتر محمد مصدق امضا کرده و نه به عنوان نخستوزیر (در یک گفتگوی تصویری با آقای حمید عاطفی، "آیا واقعه ۲۸ مرداد یک کودتا بود" موسسه هزار آوای تاریخ، ۱۴۰۱.۵.۲۷، دقیقهی ۳۸ و ۲۷ ثانیه)، بنابراین از آن لحظه به بعد، دیگر خود را نخستوزیر نمیدانسته است. به منظور تقویت ادعای خود استدلال میکند؛ ببینید مصدق از ۲۵ (البته ایشان به اشتباه میگوید ۲۴) مرداد تا ۲۸ مرداد هیچ سندی را با عنوان نخستوزیر امضا نکرده است. (همان، دقیقهی ۳۹ و ۲۰ ثانیه) دکتر غنینژاد این عبارات را دقیقاً از روی کتاب میرفطروس کپی کرده است.۳
البته این استدلال آقای دکتر غنینژاد بسیار ضعیف است چون اگر مصدق خود را نخستوزیر نمیدانسته، پس چرا دستور بازداشت سرهنگ نصیری را داده است. کشور را در آن سه روز چگونه اداره کرده، او در واقع در آن سه روز حکمرانی کرده است، آنهم با چنان اعتماد به نفسی که حتی در روز ۲۸ مرداد در زیر بارانی از گلولههای توپ، خود را نخستوزیر قانونی دانسته و حاضر به استعفا نمیشود. کمی پس از آنکه رادیو در حدود ساعت ۳ به اشغال درآمد «سرتیپ ریاحی با تلفن به دکتر مصدق اطلاع داد که سرتیپ فولادوند در راه است که با دکتر مصدق مذاکره کند. فولادوند رسید» و به دکتر مصدق گفت «اوضاع ایجاب میکند که شما کنار بروید وگرنه خونریزی خواهد شد. دکتر مصدق گفت من همچنان نخستوزیر قانونی هستم و استعفا نخواهم داد ولی با کسی جنگ ندارم.»۴
با وجود این اگر دکتر غنینژاد به روزنامههای آن سه روز مراجعه میکرد، حتماً فرامین نخستوزیر دکتر مصدق را هم میدید. ازجمله: «ابوالقاسم امینی و سرتیپ شیبانی رئیس سابق شهربانی... به دستور نخستوزیر آزاد گردیدند» و نیز دستور آزادی زُهَری به وسیله نخستوزیر صادر شد.۵ و مهمتر از همه نامه دکتر مصدق، با امضای نخستوزیر، به تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ خطاب به ستاد ارتش «که از فرار سرلشکر زاهدی جلوگیری شود.»۶ البته از مصدق نامههایی در دست است که قبل از کودتا، صرفاً با نام شخصی خودش، بدون عبارت نخستوزیر، امضاء زده است، از جمله: «نامه دکتر مصدق به وزارت دربار» در ۲۴ مرداد ۱۳۳۲. ۷
بنابراین روایت میرفطروس در بالا، جعل است و دکتر غنینژاد هم از این روایت جعلی، کپی کرده است. اما در روایت جدید دکتر غنینژاد؛ دکتر مصدق با نپذیرفتن فرمان عزل، به جمع دو گروه (از نظر ایشان) کودتاچی؛ عوامل حزب توده و دکتر فاطمی اضافه میشود. چون ایده کودتا و تزریق «توهم کودتا» در «ذهن و ضمیر دکتر مصدق»۸ به وسیله حزب توده در کتاب علی میرفطروس کاملاً مدون شده و ارتباط نزدیکی میان داوریهای آقای دکتر غنینژاد با این اثر دیده میشود، پایه نقد خود را بر راستیآزمایی دادههای مورد استفاده میرفطروس میگذارم، همچنان که در بالا دیدیم مورد استفاده دکتر غنینژاد نیز قرار میگیرد.
در نقد و بررسی ادعاهای میرفطروس در ابتدا به بحثِ نسبتِ حزب توده با کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ میپردازم:
قسمت نخست، حزب توده:
سرگرد دکتر علمیه که «بازپرس پرونده کودتای ۲۵/۵/۳۲» بود، یادداشت بسیار پرارزشی از محتویات آن پرونده را دو روز پس از کودتای ۲۸ مرداد، در حالیکه در اختفا بهسر میبرد، در چارچوب «وصیتنامه» از خود بهجا گذاشته است. آن قسمت از این یادداشت که با موضوع ما مرتبط است، بهانه سرهنگ نصیری است برای متقاعد کردن نظامیان زیرمجموعه خود، برای انجام کودتای بامداد ۲۵ مرداد: «سرگرد فولادوند در روز ۲۴/۵/۳۲ صبح به عباس فریور مستخدم خانه نخستوزیر که قوم و خویش وی بوده، اطلاع داده بود که سرهنگ نصیری در روز پنجشنبه (۲۲/۵/۳۲) به این عنوان که عدهای از ارتشیها با تودهایها همکاری کرده و قصد دخول و حمله به کاخ سعدآباد را دارند، دستور داده است (نظامیان) بحال آمادهباش باشند.» سرهنگ نصیری به صراحت به نظامیان القا میکند که تودهایها قصد کودتا دارند و در آستانه سقوط دولت مصدق، در عمل؛ این نقطه عزیمت همه دستاندرکاران کودتا، از عوامل انگلیسی، امریکایی و دربار و عوامل داخلی آنها امثال؛ افسران بازنشسته، سید محمد بهبهانی، برادران رشیدیان و ... برای سرنگون کردن دولت مصدق بوده است.
این نمایش که از همان ابتدا با نخستوزیری دکتر مصدق شروع شد، همچنان تا امروز ادامه دارد. این توجیه پوششی سرهنگ نصیری هنوز برای برخی از محققان، مانند علی میرفطروس، که بیشترین اهتمام او مهندسی تاریخ است، سعی میکند دادههای تاریخی را به گونهای کنار هم چیدمان کند تا خواننده را متقاعد سازد، که کارگردان میدان سیاست، حزب توده بوده است:
۱ ) علی میرفطروس اصرار دارد: منحصراً این حزب توده بوده که از چندی پیش از کودتای ۲۵ مرداد، شایعه کودتا را مطرح و به آن دامن میزده است و در شب روز ۲۴ مرداد قطع سیمهای تلفن و برق مرکز بازار (با عاملیت افسر تودهای سروان حبیب بلاری) و خصوصاً برق گارد شاهنشاهی و این «اقدامات شبیه کودتا، ساخته و پرداختهی حزب توده و سازمان نظامی آن نبود؟ تا بدین ترتیب در ذهن و ضمیر دکتر مصدق چنین وانمود شود که گارد شاهنشاهی، کودتایی را که در نظر داشته، شروع کرده است.»۹
نمایشهای افراطی حزب توده در کف خیابان و نیز قلمبهدستان این حزب در انواع روزنامجات خود، در ایجاد اغتشاش در نظم سیاسی آن دوره، گناهی است نابخشودنی و هم غیرقابل کتمان. با وجود این، عملکرد حزب توده دستاویزی شده بود برای همگرایی فزاینده انگلیس و امریکا در ایجاد هراسی ناممکن: «افتادن ایران در سیطره کمونیسم» که نهایتاً با همین استدلال در ۲۵ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به جنگ دولت ملی آمدند. به دلیل خطاهای حزب توده در آن ایام، نباید هجمه دولت انگیس بر منافع و حاکمیت ملی ایرانیان را توجیه کرد.
ایجاد ترس از خطر حزب توده و توسعه کمونیسم در ایران از ابتدای زمامداری دکتر مصدق تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که دستاویزی مهم برای سرنگونی دولت مصدق بود، وجود داشت و بهطور روزافزون به آن دامن زده میشد. از جمله: در پژوهشی که فرهاد دیبا انجام داده است، مینویسد: « در روز ورود هریمن (نماینده رئیس جمهور امریکا) به تهران (۲۳ تیر ۱۳۳۰) تظاهراتی در تهران روی داد که ظاهراً از سوی حزب توده شکل گرفته بود اما در واقع کار عوامل تحریک کننده سیا بود.» ۱۰ مصدق رئیس شهربانی؛ سرلشکر حسن بقائی؛ را که بدون دستور او به سوی تظاهرکنندگان تیراندازی کرده بود، توبیخ کرد و چون سپهبد زاهدی، وزیر کشور، از بقائی دفاع کرد، مجبور به ترک کابینه مصدق شد.
«سازمان سیا میخواست هریمن به چشم ببیند که روسها در ایران نفوذ کردهاند و همانطور که انگلیسیها گفته بودند، اگر مداخله صورت نگیرد کودتایی کمونیستی روی خواهد داد و غرب، ایران و نفتش را "از دست خواهد داد" .۱۱
بازگشت مصدق به قدرت پس از حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱، « سیدضیاء و فعالان سیاسی نزدیک به او را متقاعد کرده بود که تنها راه برکناری مصدق یک کودتاست.»۱۲ از قضا؛ سفارت انگلیس در تهران هم به لزوم انجام یک کودتا میرسد، ولی آن را به حزب توده پیوند میزند: « اکنون به نظر میرسد گویا تنها راه جلوگیری از افتادن ایران به دست کمونیستها یک کودتاست.»۱۳
بزرگنمایی نقش حزب توده به واسطه سفارت انگلیس و عوامل ایرانی نزدیک به آنها و دربار، در هفتههای پیش از کودتای ۲۵ مرداد، با روزنامههای وابسته به جناح شمس قناتآبادی و مظفر بقایی تشدید میشود. روزنامه شاهد،
«ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران» به مدیریت بقایی در دو روز پیاپی در ۲۲ و ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ از « اسرار پشتیبانی حزب توده از مصدق و مصدق از حزب توده» مینویسد. این روزنامه با اینکه کودتای بامداد ۲۵ مرداد کشف و خنثی شده بود، در همین روز مینویسد « تودهایها قصد کودتا دارند و نظرشان از انتشار کودتای جعلی دربار، انحراف افکار عمومی است.» و روزنامه ملت ما، ارگان مجمع مسلمانان مجاهد، کودتای اخیر را «توطئه مشترک مصدق و حزب توده»۱۴ میداند.
به اینترتیب افسانه کودتا به وسیله حزب توده با همکاری دکتر مصدق و برخی یاران او مثل دکتر فاطمی، ساخته میشود و پس از سقوط دولت ملی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مدت ۲۵ سال ابزار تبلیغات دستگاه دیپلماسی پهلوی دوم بود. این ماجرا همچنان از مسیر علی میرفطروس و دکتر موسی غنینژاد در جریان است.
۲ ) میرفطروس در گام بعدی برای نشان دادن موقعیت محوری حزب توده در آن روزها، مینویسد؛ شخصی که در روز ۲۴ مرداد حرکت سرهنگ نصیری را به قصد منزل نخستوزیر، به مصدق خبر داده است، یکی از عوامل نفوذی حزب توده بوده.۱۵
به اینترتیب؛ میرفطروس اطلاع رسانی درباره قریبالوقوع بودن کودتا به نخستوزیر را به حزب توده منحصر میکند. در حالیکه؛ کسان زیادی خبر کودتا را به مصدق اطلاع داده بودند. البته قدرت تشکیلاتی حزب توده و نفوذ عوامل این حزب در دستگاههای دولتی و به ویژه در ارتش، غیرقابل انکار است. با وجود این، بزرگنمایی قدرت حزب توده و تمرکز به روی نقشآفرینی این حزب به منظور ساخت یک روایت غلط، که حزب توده در آستانه بلعیدن نظام سیاسی ایران بوده، با واقعیت تاریخی آن زمان نمیخواند. این حزب حتی ناتوانتر از آن بود که بتواند از افراد و تشکیلات خود پس از کودتای ۲۸ مرداد حفاظت بکند، چه برسد به اینکه قادر به کودتا و تأسیس یک نظام سیاسی کمونیستی باشد. تأکید و تمرکز به روی حزب توده فقط به کار عوامل خارجی و داخلی کودتا میآمد. متأسفانه هنوز این بحث برای آنانی که با تاریخ آن دوره آشنایی کافی ندارند، جذابیت دارد.
تیمسار ریاحی؛ رئیس ستاد ارتش در دولت مصدق؛ میگوید «یک نفر از منسوبان من بنام ستوان محمدکاظم ریاحی افسر گارد بود» در روز ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ به من از اقدامات سرهنگ نصیری خبر داد. «همین اطلاع ما را متوجه اجرای نقشهها کرد.»۱۶
بشیر فرهمند هم از فردی صحبت میکند که از نزدیکان مصدق بود. آن شخص که «در خیابان پهلوی» سکونت داشت در ساعات قبل از کودتای بامداد ۲۵ مرداد «به مرحوم مصدق اطلاع میدهد تعداد زیادی تانک و نفربر از مقابل منزلش در حال حرکت هستند.» مصدق با تیمسار ریاحی تماس گرفته و خواستار پیگیری میشود.۱۷
سرهنگ فولادوند هم شخص دیگری است که از طریق عباس فریور مستخدم منزل مصدق در روز ۲۴ مرداد نخستوزیر را در جریان تدارک مقدمات کودتا به وسیله سرهنگ نصیری گذاشته است.۱۸ بابک امیرخسروی هم در این زمینه تحقیق جالبی انجام داده و اسامی افرادی را که در اطلاعرسانی درباره کودتای بامداد ۲۵ مرداد نقش داشتهاند، معرفی میکند. در میان آنها کسانی از اعضای حزب توده هم بودهاند که نقش کلیدی داشتهاند. ۱۹
در این خصوص علی رهنما قضاوت منصفانهای دارد: ایشان ضمن اشاره به نقش اطلاعرسانی دو عضو سازمان افسران حزب توده بنامهای سرگرد مهدی همایونی و سرهنگ محمدعلی مبشری، مینویسد، شخص اخیر، در شب ۲۴ مرداد، خودش «مستقیماً با تلفن به مصدق اطلاع میدهد که کودتایی در شرف وقوع است.» علی رهنما از بررسیهای خود نتیجه میگیرد: «افسران ملیگرا و کمونیستِ طرفدارِ مصدق، که از کودتا مطلع شده و شروع قریبالوقوع آن را به مصدق اطلاع داده بودند، نقش انکارناپذیری در شکست کودتای اول داشتند»۲۰
ادامه دارد
پانویس:
۱) مجله خواندنیها، ۴ مهر ۱۳۳۲
۲) دنیای اقتصاد ۷ اسفند ۱۴۰۳
۳)میرفطروس، آسیب شناسی یک شکست، نشر فرهنگ، چاپ پنجم، ۱۳۹۷، ص۱۴۵
۴) فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، زوّار، ۱۳۸۱، ص ۴۳۷
۵) باختر امروز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲
۶) نامههای دکتر مصدق به کوشش محمد ترکمان، نشر هَزاران، ص ۴۱۴ و نیز ص۲۴۱
۷) نامههای دکتر مصدق، همان، ص ۲۴۰
۸) میرفطروس، همان، ص۱۴۷
۹) میرفطروس، آسیب شناسی یک شکست، ۱۳۹۷، ص ۱۴۷
۱۰) (Kermit Roosevelt, Countercoup-The Struggle for the Control of Iran(McGraw Hill, New York, ۱۹۷۹), p. ۹۸. به نقل از: فرهاد دیبا، دکتر محمد مصدق، سرگذشت سیاسی، ترجمه شیرین کریمی، نشر نی، ۱۴۰۲ ص ۱۸۰
۱۱) فرهاد دیبا، همان، ص ۱۸۱-۱۸۰
۱۲) علی رهنما، پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ در ایران، ص۷۴
۱۳) (FO ۲۴۸/۱۵۳۱, ۲۸ July ۱۹۵۲.) به نقل از: علی رهنما، پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ در ایران، ص ۷۴
۱۴)ملت ما، ۲۵ مرداد ۱۳۳۲
۱۵)میرفطروس، همان، ص ۱۴۴
۱۶) پرخاش، شماره ۱۹، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۱۱
۱۷) پرخاش، همان، ص ۱۲
۱۸) یادداشت و وصیتنامه سرگرد علمیه، به نقل از غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت، ۱۳۶۴، ص ۴۷۶
۱۹) بابک امیرخسروی، نظر از درون به نقش حزب توده ایران، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۵، ص ۵۳۱-۵۰۷
۲۰) علی رهنما، پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ ایران، ص ۲۰۷-۲۰۶

شما چه نظری دارید؟