دکتر محمد محمودهاشمی

با گذشت چهار دهه از پایان جنگ تحمیلی عراق با ایران،  «سالگرد دفاع مقدس» فرصت مناسبی است برای  بررسی ریشه های مختلف آن جنگ نابرابر هشت ساله. در یک سو رژیمی گستاخ و وحشی که از حمایت دو ابرقدرت و هم پیمانانش برخوردار بود و انواع کمک های مالی و تسلیحاتی و اقتصادی را دریافت می کرد و  در سوی دیگر مردمی که تازه انقلاب کرده بودند و حتی  برای دریافت سیم خاردار مشل داشتند

«ببین صلاح، متوجه باش! ما با یک فرصت طلایی روبرو هستیم. ممکن است در هر صد سالی، یک بار چنین فرصتی دست دهد. می‌توانیم سر ایرانی‌ها را به سنگ بکوبیم، اهواز و محمرّه (خرمشهر) را آزاد کنیم و بر شط‌العرب (اروندرود) اعمال حاکمیت کنیم. هر صد سالی، یک بار چنین فرصتی دست می‌دهد. دیگر نشنوم از صلح با ایرانی‌ها صحبت کنی؛ صلح با ایران را حتی به خیالت هم راه نده!»
یک سال قبل از آغاز تجاوز نظامی رژیم بعثی عراق به خاک ایران، صدام حسین این سخنان را در جواب اظهارات خوش‌بینانة صلاح عمر العلی ـ عضو شورای رهبری حزب بعث عراق و وزیر اسبق فرهنگ و تبلیغات آن کشور ـ درباره حل و فصل اختلاف‌های میان ایران و عراق مطرح کرد. صدام که دو ماه قبل از این سخنان، رئیس‌جمهور عراق ـ احمد حسن‌البکر  را از قدرت برکنار کرده بود و از مقام معاونت ریاست‌جمهوری، بر کرسی ریاست حزب بعث و مقام رئیس‌جمهوری نشسته بود، در روزهای ۱۲ تا ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ برای شرکت در اجلاس «سران جنبش عدم تعهد» به هاوانا رفت و در آنجا با دکتر ابراهیم یزدی ـ وزیر امور خارجه دولت موقت جمهوری اسلامی ایران ـ ملاقات کرد. 
این جلسه ظاهراً مثبت و خوب ارزیابی می‌شد. دکتر یزدی در این ملاقات پیشنهاد کرد هیأت‌هایی از دو کشور تشکیل شود و در مورد مسائل فی‌مابین به تبادل نظر بپردازند. صدام از این پیشنهاد استقبال کرد؛ اما پس از پایان جلسه، در پاسخ اظهار خوش‌بینی صلاح عمر العلی، نیّت درونی‌اش را طی سخنان فوق افشا کرد.۱
کینه شدید صدام از ایران، ریشه در ایدئولوژی «حزب بعث عراق» و اختلافات بین دو کشور داشت.
 از همین روی بود که نمی‌خواست فرصت به‌دست آمده در روزهای انقلاب اسلامی ایران را از دست بدهد. رژیم پهلوی فروپاشیده بود و ارتش ایران دچار تغییر و تحولات و تصفیه‌های انقلابی بود، سپاه پاسداران تازه تشکیل شده بود و هنوز کشور سازماندهی لازم را نداشت و از همه مهمتر، انقلاب روند تثبیت خود را می‌پیمود و در گوشه و کنار مملکت نیز مخالفان در برابر ایجاد نظم انقلابی جدید مقاومت می‌کردند. از همین روی، صدام در پی فراهم آوردن زمینه‌های حمله به ایران برآمد. 
حال این سؤال به وجود می‌آید که: چرا صدام به‌رغم سردادن شعار انقلابی‌گری، تا این حد نسبت به ایران و انقلاب اسلامی کینه داشت؟ برای پاسخ به علت این کین‌توزی، می‌بایست به سالها قبل از وقوع انقلاب برگردیم.

پیشینه اختلافات
سرزمین عراق تا قبل از جنگ جهانی اول، جزئی از امپراتوری عثمانی بود و مرزهای شرقی‌اش به ایران می‌رسید. یکی از عوامل اصلی ستیز ایران صفوی و دولت عثمانی، بر سر تملک عراق عرب بود که به دوره افشاریه و حتی زندیه و اوایل عصر حکمرانی سلسله قاجاریه نیز کشیده شد. 
سرانجام در زمان سلطنت محمدشاه قاجار، هیأتی از ایران برای تعیین مرزها و رفع اختلاف‌ها به سرپرستی میرزاتقی خان فراهانی (امیرکبیر بعدی) راهی ارزنۀ‌الروم شد. 
چندین سال مذاکره پیوسته، به معاهده‌ای انجامید که مرزهای میان ایران و عثمانی را تعیین می‌کرد و بر اساس آن در قسمت جنوب، رودخانه اروند مرز میان دو سرزمین واقع شد و حق کشتیرانی ایران در اروند پذیرفته شد. پس از بازگشت هیأت ایرانی، عثمانی در متن معاهده دست برد و ایران این الحاقات را نپذیرفت؛ اما دو حکومت به صورت مسالمت‌آمیز و در صلح و سازش روابط خود را ادامه دادند. 
با پایان جنگ جهانی اول و تجزیه امپراتوری عثمانی، عراق تحت سلطه بریتانیا درآمد. خاندان سنی‌مذهب هاشمی با کمک بریتانیا، در عراق سلسله پادشاهی به وجود آورد. در ایران نیز سلسله‌ قاجاریه برافتاد و رضاخان به سلطنت رسید. بریتانیا که پیروز جنگ اول جهانی بود، بر نفت دو کشور چنگ انداخته بود و سود سرشاری می‌برد؛ ولی خطر بزرگی منافعش را در دو کشور و بلکه سراسر خلیج‌فارس تهدید می‌کرد. اتحاد شوروی کمونیستی با شعار «مبارزه با سرمایه‌داری جهانی» و «حمایت از رنجبران» و «رنجبران جهان متحد شوید»، هم خطر بالقوه‌ای برای حکومت‌های سلطنتی ایران و عراق بود و هم دشمن بزرگی برای منافع استعماری بریتانیا در خاورمیانه. 
از همین روی با تشویق بریتانیا، کشورهای منطقه در پی ایجاد پیمانی مشترک برآمدند؛ اما نخست می‌بایست اختلاف‌های میان خودشان حل و فصل می‌شد. 
اختلاف ایران و عراق بر سر مسائل ارضی و مرزی، کماکان ادامه داشت. انگلیس پس از پایان جنگ جهانی اول، بدون هیچ مجوز حقوقی و مغایر با قوانین بین‌المللی، برای تسلط بر اروندرود، نهادی به نام «اداره بندر بصره» تأسیس کرد و اختیار کامل نظارت بر تردد کشتی‌ها در اروند را به این اداره واگذار نمود. 
ایران که این عمل را خلاف حقوق ملی خود می‌دانست، تسلط این اداره را نپذیرفت و به مأموران و کشتی‌های ایران دستور داد تا بدون توجه به مقررات این اداره غیرقانونی، به رفت و آمد در اروندرود بپردازند. به همین علت پس از پایان قیمومیت ظاهری بریتانیا بر عراق، ایران نمی‌خواست دولت عراق را به رسمیت بشناسد؛ اما با وساطت بریتانیا و قول این کشور در مورد پذیرش خواسته‌های ایران در مورد اروند، دولت ایران در فروردین ۱۳۰۸ دولت عراق را به رسمیت شناخت.۲ 
دیری نگذشت که مشخص شد دولت جدید عراق حاضر نیست مطابق معاهده ارزنۀ‌الروم، حقوق ایران در اروند را بپذیرد.
 پس از مذاکرات بسیار، نماینده ایران اعلام کرد: «تعیین سرحد بر پایه اصول شناخته‌شدة بین‌المللی، خط تالوِگ (عمیق‌ترین قسمت رودخانه) است» و سرانجام با فشار انگلستان برای انعقاد «پیمان سعدآباد»، عراق در سال ۱۳۱۴ پذیرفت که امتداد خط مرزی، تنها تا بندر آبادان بر اساس خط تالوگ باشد! 
این قرارداد در اسفند ۱۳۱۶ به تصویب مجالس ایران و عراق رسید؛ قراردادی که به نفع بریتانیا بود و متاسفانه به حقوق ایران لطمه می‌زد؛ زیرا به کشتی‌های بریتانیا اجازه داده شد تا به تردد آزاد در اروندرود بپردازند. همچنین در این معاهده از سرنوشت منطقه نفتخانه (نفت‌شهر کنونی)، سخنی به میان نیامد و عراق بدون اجازه ایران، شروع به حفاری در میادین نفتی مشترک این منطقه کرد. 
در این قرارداد ایران برای اولین بار حق عراق را بر قسمتی از اروندرود به رسمیت شناخت، در حالی که عراق عملاً در زمینه ایجاد اداره مشترک برای نظارت بر اروند، با ایران همراهی نمی‌کرد و بر همین اساس، ایران در سال ۱۳۴۸ به استناد عدم همکاری دولت عراق در اجرای مفاد قرارداد ۱۳۱۶، این قرارداد را فاقد اعتبار اعلام کرد.۳ 
در عمل این قرارداد بیش از همه، به سود منافع نفتی بریتانیا بود؛ زیرا شرکت‌های نفتی بریتانیا در این منطقه مرزی انحصار اکتشاف و صادرات نفت را برعهده داشتند. به همین خاطر بریتانیا به دولت ایران فشار می‌آورد تا به‌رغم عدم همکاری عراق در تعیین مرزها و ناپایبندی این کشور به مفاد قرارداد، ایران به این قرارداد پایبند بماند!  

تقابل حزب بعث با ایران
حکومت سلطنتی عراق با کودتای نظامی عبدالکریم قاسم و عبدالسلام عارف، در خرداد سال ۱۳۳۷ به صورتی خونین پایان پذیرفت. «افسران آزاد» با ایده ناسیونالیستی و سوسیالیستی، خواهان فاصله‌گرفتن از غرب و دوستی با بلوک شرق بودند. در این فضای سیاسی که جایی برای نزدیک ماندن عراق با بریتانیا و آمریکا وجود نداشت، اختلاف‌های میان دولت ایران و عراق به‌تدریج سر باز کرد. 
ایران از زیر پا گذاشته شدن مفاد قرارداد به دست عراق ناراضی بود. در عراق نیز ثبات سیاسی از میان رفته بود و کودتاهای افسران علیه یکدیگر ادامه داشت. عارف دوری گزیدن قاسم از پیمان مشترک با مصر و جمال عبدالناصر را برنمی‌تابید و حزب ناسیونال سوسیالیست بعث نیز در عراق به دشمنی با قاسم برخاست و ترور نافرجامی را علیه او پی ریزی کرد یکی از عوامل ترور، صدام حسین بود که زخمی شد، ولی توانست بگریزد و به مصر پناه ببرد. 
حکومت عبدالکریم قاسم ناکام ماند و در کودتای عبدالسلام عارف کشته شد. حکومت عارف نیز چندان نپایید و وی در سقوط هواپیما جان باخت. برادرش عبدالرحمن عارف مدت کوتاهی زمام امور را به دست گرفت، ولی به‌زودی با کودتا برکنار شد و قدرت در سال ۱۳۴۷ به افسری از حزب بعث به نام احمد حسن البکر رسید. در کنار وی همشهری و یکی از نزدیکانش، یعنی صدام حسین تکریتی قرار داشت که به‌سرعت رقیبان را کنار زد و به مقام معاونت ریاست‌جمهوری ارتقا یافت. 
«حزب بعث» نخست در سوریه با نظریه‌پردازی میشل عَفلق مسیحی و صلاح‌الدین البیطار پایه‌گذاری شد؛ اما این حزب خود را نه حزبی سوری، بلکه جریانی برای کل جهان عرب تلقی می‌کرد و وحدت اعراب را شرط لازم برای گذار به سوسیالیسم می‌دانست. به همین سبب در کشورهای مختلف ازجمله در عراق، شاخه‌هایی از این حزب تأسیس شد. حزب بعث در زمان حکومت سلطنتی عراق، به صورت زیرزمینی در این کشور فعال بود و نقش مهمی در سرنگونی خاندان هاشمی بازی کرد؛ اما چندی نگذشت که به مخالفت با قاسم برخاست. سرانجام نیز خود با آرمان ملی‌گرایی عربی قدرت را به دست گرفت:
« بارزترین ویژگی این مرام عبارت است از نظریه‌پردازی‌های روشمند بدون بنیادهای تئوریک محکم. مسلم است که با درنگ در ادبیات عرب، می‌توان دریافت که حداقل تا این اواخر، بحث واقعی مرامی به شیوه‌ای نوین در فرهنگ عربی وجود نداشت. همین امر است که برخی را بر آن داشته تا بگویند: "در این بخش از جهان (خاصه خاورمیانه عربی)، سوسیالیسم چیزی جز یک برچسب نیست که مقصود از آن انواع و اقسام مداخله دولت‌هاست و غالباً مطالعه جدی درباره مبانی سوسیالیستی صورت نمی‌گیرد." همین فقدان تحقیقات نظری، فرصتی به دست بعضی تحصیل‌کردگان عرب داد که بی‌جهت به خود ببالند. روشنفکران بعث تحت رهبری عفلق و البیطار از قاعده مذکور دور نشدند.»۴
در  ایدئولوژی حزب بعث و نظریه‌پردازان آن، حتی اسلام نیز با نگرشی پان‌عربیستی مورد ستایش قرار می‌گرفت. میشل عفلق که مسیحی بود، در کتاب «فی سبیل البعث» (در راه رستاخیز)، اسلام را یک پدیده تمدنی عرب معرفی می‌کند. از نظر او اسلام معرّف یک جنبه ملی  ـ عربی است که جایگاه والایی در تاریخ عرب و منشأ قومیت عرب دارد. وی بر آن است که جنبه ملی اسلام، رابطه‌ای منطقی و درونی با میراث معنوی اعراب و ویژگی‌های طبیعی آنها دارد.۵
ایدئولوژی پان‌عربیسم که در زمان حکومت عبدالناصر بر مصر به اوج رسید، همزمان با طرز نگرش دولت بعثی عراق، این کشور را به تقابل مرزی با ایران کشاند. بریتانیا در دی ۱۳۴۶ تصمیم گرفت تا از خلیج‌فارس خارج شود و این تصمیم را در آذر ۱۳۵۰ به اجرا درآورد. دولت ایران با حمایت آمریکا می‌کوشید تا به ژاندارم منطقه تبدیل شود؛ اما نگرش خصمانه حزب بعث، وضعیت روابط دو کشور را روز به روز تیره‌تر می‌کرد. نخست دولت ایران خواست با به رسمیت شناختن دولت کودتایی بعث، راه دوستی با عراق را بپیماید؛ اما مذاکرات مرزی دو کشور در همان آغاز راه به بن‌بست رسید. 
آتش اختلافات هنگامی زبانه کشید که در فروردین ۱۳۴۸ معاون وزارت امورخارجه عراق اعلام کرد که شط‌العرب (اروندرود)  جزء جدایی‌ناپذیر کشور عراق است و دولت مصمم است مدارک کشتی‌هایی را که از شط‌ می‌گذرد، بازرسی کند. ناگزیر ایران نیز در پی مقابله با سیاست‌های خصمانه دولت بعثی برآمد و کشتی‌های ایرانی در اردیبهشت همان سال، تحت محافظت واحدهای نیروی دریایی و جتهای جنگی ایران وارد اروندرود شدند و به خرمشهر رسیدند.۶ 

گستردش درگیری
دیگر جنگ سرد میان دو کشور آغاز شده بود. بعثی‌ها اخراج اتباع ایران را از عراق شروع کردند و به اخراج سفیر و بازداشت کارمندان سفارت ایران دست زدند. همچنین تلاش تبلیغاتی را برای تحریک عشایر عرب خوزستان شروع کردند. ایران دولت عراق را متهم کرد که برای مقابله با ایران، از شوروی خط می‌گیرد و حمایت می‌شود. عراق نیز مدعی شد که دولت ایران با حمایت از کردهای عراق، آنها را در مقابله با دولت بعثی یاری می‌کند. رفته‌رفته ایران ژاندارم منطقه خلیج فارس و حامی حکومت‌های سلطنتی منطقه شد و از حفظ وضع موجود پشتیبانی می‌کرد، در حالی که عراق پرچمدار ناسیونالیسم عربی و انقلابی‌گری بود و با طرفداری از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، سیاست آشتی‌ناپذیری با ایران را در پیش گرفته بود. اما جغرافیای سیاسی عراق باعث می‌شد تا این کشور توان مقابله با ایران را نداشته باشد:
«نابرابری در مبارزه کاملاً احساس می‌شد؛ چراکه عراق از لحاظ نظامی و راهبردی بسیار ضعیف‌تر از ایران بود و خط ساحلی آن تنها ۶۴ کیلومتر طول داشت و کم‌عمق بود. به همین دلیل، بندرهای دریایی این کشور نمی‌توانست ارتباط گسترده و مطمئنی را با دیگر بندرهای منطقه برقرار نماید. از این روی، اثبات و قبول ادعای عراق مبنی بر اینکه قدرت خلیج‌فارس به حساب می‌آید، دور از ذهن بود. در مقابل، خط ساحلی ایران نه‌تنها طول خلیج‌فارس را در بر می‌گیرد، بلکه تا دریای عرب نیز ادامه دارد.»۷ 
جنگ رژیم بعث با کردهای آن کشور، هزینه زیادی برایش داشت. این در حالی بود که تنش روزافزون میان ایران و عراق این دو کشور را در آستانه جنگی فراگیر قرار داده بود. سرانجام با میانجیگری ترکیه و سپس الجزایر، دو کشور به مصالحه با یکدیگر راضی شدند. نتیجه این مصالحه، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر میان شاه و صدام در حاشیه کنفرانس سران سازمان اُپک بود. بر اساس این قرارداد، دو کشور توافق کردند تا مرزهای رودخانه‌ای خود را بر اساس خط تالوگ تعیین کنند و به عملیات خرابکارانه علیه یکدیگر پایان دهند. به این ترتیب عراق حقوق مرزی ایران را در اروندرود پذیرفت. عراق نیز از نبردهای داخلی با کردها آسوده شد. 
 ادامه دارد

پی‌نوشت‌ها:
۱. سید عطاءالله مهاجرانی، نقد تحریف مدرن (جنگ عراق و ایران)، تهران، امید ایرانیان، ۱۴۰۰، ص۱۱۳ ـ ۱۱۴، به نقل از مصاحبه صلاح عمر العلی در برنامه شاهد علی العصر، قسمت ۸، شبکه الجزیره، ۲۶ ژولای ۲۰۱۶
۲. داریوش رحمانیان، ایران بین دو کودتا، تهران، سمت، ۱۳۹۱، ص۳۳۴
۳. همان، ص۳۳۵ ـ ۳۳۷
۴. علی السّمان، پیدایش جنبش‌های سیاسی در خاورمیانه عربی، ترجمه حمید نوحی، تهران، صمدیه، ۱۴۰۰، ص۹۳
۵. همان، ص۹۷ 
۶. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، پیکان، ۱۳۹۸، ص۳۵۷ ـ ۳۶۰
۷. دیلیپ هیرو، طولانی‌ترین جنگ، ترجمه علیرضا فرشچی، رضا فریدزاده و سعید کافی، تهران، نشر مرز و بوم،۱۳۹۰، ص۳۶
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی