افشین حبیب زاده در روزنامه شرق نوشت:
بیش از یک سال از آغاز دولت چهاردهم و ریاستجمهوری دکتر مسعود پزشکیان گذشته است؛ دولتی که با شعارهایی مشخص، گفتمانی متمایز و وعدههایی شفاف، با پشتوانه رأی مردمی به پاستور راه یافت. فضای تبلیغات انتخاباتی، نوید دورهای از بازنگری در شیوه تصمیمگیری و اجرای سیاستها، بازسازی اعتماد عمومی، کاهش فساد و تأکید بر حکمرانی مشارکتپذیر و خردمندانه را میداد. بسیاری از کسانی که در دورههای پیشین یا ناامید شده بودند یا مشارکت سیاسیشان را کاهش داده بودند، بار دیگر به امید احیای گفتوگوی ملی و بازگشت سیاست به عرصه عمومی، به صحنه آمدند. اکنون، با گذشت بیش از یک سال، طبیعی است که جامعه پرسشهایی روشن از دولت داشته باشد: چه بخشهایی از آن وعدهها تحقق یافته؟ موانع چه بودهاند؟ مسئولیت چه میزان از شرایط فعلی با دولت است؟ و آیا رئیسجمهور هنوز با همان رویکرد انتخاباتی و شعارهای اولیه به صحنه سیاست نگاه میکند؟ مهمتر از همه، چرا دولت در برابر این پرسشها واکنشهای کلی دارد؟ و چرا از یک گفتوگوی مستقیم با مردم پرهیز میشود؟
فضای عمومی؛ امیدهایی که به انتظار بدل شدهاند
در ماههای گذشته، به نظر میرسد برای بخشی از جامعه، افق آینده مبهم و گاه تهی از امید به تغییر شده است. مردم، بهویژه طبقه متوسط و اقشار فرودست که بیشترین بار مشکلات اقتصادی، بیثباتی بازار، گرانی، کاهش قدرت خرید و عدم دسترسی عادلانه به خدمات عمومی را به دوش میکشند، انتظار داشتند که دولت جدید حداقل در شفافیت و ارتباط با مردم، الگوی متفاوتی ارائه دهد. با این حال، آنچه در عمل دیده شده، کمتر از سطح انتظارات شکلگرفته در ایام انتخابات بوده است.
بخشی از جامعه احساس میکند که ارتباط دولت با افکار عمومی، انسجام و پیوستگی لازم را ندارد. سخنان شفاف و مستمر از سوی رئیسجمهور، برنامهای مشخص برای آینده و تبیینی روشن از مسیر طیشده، از جمله مطالباتی هستند که هنوز آنگونه که باید پاسخ نگرفتهاند. این وضعیت، بیش از هر چیز، نیازمند تقویت ارتباط مستقیم و مؤثر میان دولت و مردم است. در چنین فضایی، بهتدریج نوعی احساس فاصله و نادیده گرفتهشدن در بخشی از جامعه در حال شکلگیری است. بخشی از مردم نه از شرایط موجود رضایت دارند و نه نسبت به آینده تصویر روشنی پیشروی خود میبینند. در برخی موارد، این حس نیز مطرح میشود که خواستهها و نگرانیهایشان در فرایندهای کلان کشور، بازتابی کافی نمییابد. چنین فضایی ممکن است به کاهش انگیزه برای مشارکت فعال در عرصههای اجتماعی و سیاسی منجر شود؛ روندی که اگر تداوم یابد، میتواند زمینهساز کاهش سرمایه اجتماعی و شکلگیری نوعی انزوای تدریجی شود.
