بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دستاندرکاران همایش بینالمللی علامه میرزای نائینی(ره)، صبح پریروز در محل برگزاری این همایش در قم منتشر شد.
حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار، علامه نائینی را از استوانههای رفیع علمی و معنوی حوزه کهن نجف خواندند و در بیان ابعاد شخصیتی ایشان گفتند: از جنبه تخصصی، خصوصیت برجسته مرحوم نائینی، شاکلهسازی در علم اصول بر مبنای نظم فکری و علمی و نوآوریهای قوی و پر تعداد ایشان است.
متن بیانات چنین است :
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
یکی از کارهای بسیار پسندیده حوزه علمیّه قم همین بزرگداشتی است که حقّاً جای آن خالی بود. مرحوم آقای نائینی یک روزی فضای نجف را پُر کرده بود از حرف و فکر خود، بعد بکلّی ایشان از حوزه کار و فکر و اشتهار علمی تقریباً متروک ماند و کمتر به ایشان پرداخته شد. خب در قم چرا، ما دیده بودیم که بزرگان قم از ایشان تجلیل می کردند، شاگردان ایشان هم که خب در نجف [جزو] مراجع بودند؛ لکن به خود آقای نائینی (رضوان الله علیه) با آن خصوصیّات، کمتر پرداخته می شد. شما حالا دارید می پردازید؛ انشاءالله ابعاد علمی و عملی و سیاسی ایشان روشن بشود.
مرحوم آقای نائینی بیشک یکی از استوانههای رفیع حوزه کهن نجف است. خب حوزه نجف که هزار سال از عمرش می گذرد، فرازوفرودهایی داشته؛ یک وقتی بزرگانی آنجا بودند، وقتهایی هم خلوت بوده و آنچنان شخصیّتهای برجستهای در نجف نبودند، در قبال حلّه و بعضی جاهای دیگر؛ لکن از حدود ۲۰۰ سال قبل به این طرف، یعنی از زمان شاگردان مرحوم آقا باقر بهبهانی مثل مرحوم بحرالعلوم و مرحوم کاشفالغطاء که اینها در نجف بودند ــ خود مرحوم بهبهانی ساکن کربلا بود، لکن این شاگردان بزرگ ایشان، این معاریف شاگردان ایشان، در نجف بودند و مرکزشان نجف بود ــ حوزه نجف یک حیات و نشاط علمی بیشتری پیدا کرد و بعضی از شخصیّتهای برجستهای را که در تاریخ علم فقه و اصول ما بینظیرند یا کمنظیرند تربیت کرد؛ مثل امثال شیخ انصاری، امثال مرحوم صاحبجواهر(۲) یا مرحوم آخوند(۳) (رضوان الله تعالی علیه) و بعضی از بزرگانی از این قبیل. این بزرگوار، مرحوم آقای نائینی، از این شخصیّتها است؛ یعنی از آن افراد ممتاز و برجسته این سالها است.
خصوصیّت مهمّ ایشان در جنبه تخصّصی ایشان که همان علم فقه و به خصوص اصول است، «شاکلهسازی» است؛ یعنی ایشان مبانی اصولی را با یک شاکله جدیدی، با یک فکر نویی، با یک نظم نوینی، با مقدّمهسازیهایی درباره هر مطلب بیان می کنند. این در کتابها و آثار فقها و اصولیّینِ قبل از ایشان کمتر دیده شده؛ یعنی بنده یادم نمیآید کسی را اینجور مرتّب و منظّم؛ مثلاً وارد هر مسالهای که می شوند، این مساله را با مقدّماتی، با یک ترتیبی، با یک نظمی پیش می برند و تمام می کنند؛ یعنی کاملاً شستهرُفته. شاید علّت هجوم طلّاب و فضلا به درس ایشان که خب درس درجه یک نجف بعد از زمان مرحوم آخوند بوده، یکی همین نظم فکری ایشان، نظم علمی ایشان و بیان رسای ایشان است. و با اینکه ایشان در نجف مثلاً علم اصول را فارسی درس می گفتند ــ در محیط نجف که درسها عربی است، ایشان فارسی [درس می گفتند] ــ امّا در عین حال طلّاب فراوان عرب [در درس ایشان حاضر بودند]. من البتّه خودم توفیق پیدا نکردم ببینم، [امّا] شنیدم که مرحوم آشیخ حسین حلّی (رضوان الله علیه) که خب عربِ محض بود، درس اصولش را به زبان فارسی می گفت، چون از استاد به زبان فارسی شنیده بود! یعنی یک چنین بیان بدیعی و فکر روشنی در ایشان وجود داشت.
حقّاً و انصافاً نوآوریهای ایشان در مبانی اصولی فوقالعاده است، بسیار است. نوآوریهایی که ایشان در مباحث مختلف اصول دارند، تعدادش از لحاظ کمّی بسیار زیاد است؛ چه حرفهای مرحوم شیخ انصاری که ایشان تبیین کردهاند، بیان کردهاند، چه مطالبی که خودشان در مسائل مختلف اصولی بیان کردهاند که اینها درخور بحث علمی است. این یک مساله.
به نظر من یکی از خصوصیّات مهمّ مرحوم آقای نائینی، تربیت شاگرد است. بنده کمتر [چنین چیزی] سراغ دارم. حالا در بین معاریف این دوره اخیر، مرحوم آخوند خراسانی خب خیلی شاگرد داشتند، شاگردهای برجسته خوبی داشتند ــ نه عدد شاگردان، [بلکه] برجستگان از شاگردان ــ مرحوم آقای نائینی هم همینجور هستند؛ برجستگان شاگردان ایشان زیادند؛ یعنی شاگرد برجسته تربیت کردن چیز مهمّی است. در آن سالهایی که مثلاً بنده در ذهنم هست، سالهای حدود ۷۷ قمری، به نظرم تقریباً همه مراجع موجود آن روز نجف شاگردهای ایشان بودند؛ از آقای خویی(۴) و مرحوم آقای حکیم(۵) و مرحوم آسیّد عبدالهادی(۶) و دیگرانی که حالا آن وقت و آن زمان بودند، [مثل] مرحوم آمیرزا باقر زنجانی، یا آشیخ حسین حلّی، مرحوم آمیرزا حسن بجنوردی و دیگران، این بزرگان و برجستگان همه شاگردهای آقای نائینی بودند. حالا بعضی البتّه در انتساب علمیشان به بعضی از بزرگان دیگر هم اسم برده می شد، مثل مرحوم آقای حکیم که خب ایشان جزو برجستگان شاگردان آقا ضیاء هم هست، لکن عمده این بزرگان، مراجع، این شخصیّتها، شاگردهای مرحوم آقای نائینی بودند. این تربیت شاگرد و انبوه شاگردان برجسته یکی از خصوصیّات ایشان است. این درباره مسائل علمی ایشان که یک کلمه عرض کردیم.
و امّا ایشان یک نقطه شخصیّت استثنائی دارد که هیچ کدام از مراجع اخیر ما ــ حالا گذشتهها هم همینجور، [از بینِ] گذشتهها من یادم نمیآید ــ این نقطه را ندارند و آن مساله سیاسی است؛ آن بهاصطلاح اندیشه سیاسی است. اندیشه سیاسی غیر از گرایش سیاسی است. بعضیها گرایش سیاسی داشتند. مرحوم آقای آخوند، مرحوم آشیخ عبدالله مازندرانی و دیگرانی که بودند، اینها گرایش سیاسی داشتند. آن وقت حتّی در بین طلبهها گرایش سیاسی وجود داشت. علّت هم این بود که مطبوعات مصر و شام و مانند اینها میآمد نجف در کتابخانهها، آن مطبوعات هم تحت تأثیر سیّدجمال و محمّد عبدُه و مانند اینها بودند و حرفهای نو مطرح می کردند. این مرحوم آقا نجفی قوچانی نقل می کند در خاطراتش، آدم می بیند که آنجا طلبههایی که گرایش سیاسی داشتند، زیاد بودند. در بین علما هم بودند که گرایش سیاسی [داشتند]، امّا گرایش سیاسی، علاقه سیاسی، حتّی حرف زدن سیاسی، یک حرف است، اندیشه سیاسی یک حرف دیگر است. آقای نائینی اندیشه سیاسی داشت، فکر سیاسی داشت. این تنبیهالاُمّة واقعاً مظلوم واقع شده. خدا رحمت کند مرحوم آقای طالقانی را که این کتاب را تجدید چاپ کردند وَالّا آن چاپ قبلی این کتاب که شنیدیم معروف است که جمع کرده بودند، آن یک چاپ خیلی منحطّ(۷) عقبماندهای بود. ایشان چاپ کردند و پاورقی زدند و کارهایی مانند اینها کردند. ولی تا الان هم این کتاب هنوز همچنان مهجور است در حالی که کتاب مهمّی است. حالا من یک اشاره کوتاهی در زمینه مسائل ایشان در این کتاب، عرض می کنم.
اوّلاً ایشان معتقد به تشکیل حکومت اسلامیاند؛ یعنی این خودش یک فکر است که باید حکومت اسلامی تشکیل بشود. البتّه ایشان شکل حکومت را معیّن نمی کنند امّا در اینکه باید حکومت اسلامی تشکیل بشود، در بیاناتشان در تنبیهالاُمّة تصریح دارند. این یک مطلب که خیلی چیز مهمّی است.
دوّم اینکه نقطه اصلی این حکومت اسلامی، مساله «ولایت» است؛ ایشان تعبیر می کنند به حکومت ولایتیّه، در مقابل مالکیّت استبدادیّه؛ به نظرم یک تعبیر اینجوری دارند که ایشان در مقابل حکومت استبدادیّه، مالکیّت استبدادیّه، حکومت ولائیّه، حکومت اسلامی ولائیّه بیان می کند؛ یعنی شکل حکومت، محتوا و مغز حکومت عبارت است از «ولایت» که این خودش یک مساله خیلی مهمّی است و جای حرف فراوان دارد؛ ایشان این را تصریح کردند. این نکته بعدی.
نکته بسیار مهمّ بعدیِ دیگر، مساله «نظارت ملّی» است. ایشان معتقدند که بایستی حکومت تحت نظارت باشد؛ تمام مسئولان مسئولیّت دارند و باید تحت نظارت قرار بگیرند. خب، چه کسی اینها را تحت نظارت قرار بدهد؟ به تعبیر ایشان «مجلس مبعوثان» که قانونگذار است. علیالقاعده «مجلس مبعوثان» مثلاً منطبق می شود با مجلس شورا یا یک چنین چیزی. مجلس مبعوثان را چه کسی تشکیل می دهد؟ مردم تشکیل می دهند؛ یعنی مردم می روند انتخابات می کنند و مجلس مبعوثان تشکیل می شود؛ بعد مجلس مبعوثان قانونگذاری می کند لکن آن قانونگذاری اعتبار ندارد، مادامی که مورد تائید علمای برجسته دینی قرار نگیرد ؛ یعنی شورای نگهبان؛ ایشان اینجوری بیان می کنند. ایشان تصریح می کند که قانون مجلس مبعوثان اعتبار ندارد، تا وقتی که مورد تائید علمای دین و فقهای اسلامی قرار بگیرد.
خب، این مجلس مبعوثان را باید مردم انتخاب کنند؛ می گویند که انتخابات مردم واجب است، به مناسبت مقدّمه واجب بودن؛ این تعبیر «مقدّمه واجب» را ایشان ذکر می کنند و می گویند مقدّمه واجب است، پس بنابراین این انتخابات مثلاً واجب است. و ایشان به امر به معروف و نهی از منکر، محاسبه، مسئولیّت کامله، به این چیزها تکیه می کنند.
یعنی شما ملاحظه کنید که ایشان حکومتی را ترسیم می کنند و بهاصطلاح ارائه می دهند به عنوان اندیشه سیاسی، که اولاًحکومت است، قدرت است؛ ثانیاً منبعث از مردم است، مردم انتخاب می کنند؛ ثالثاً منطبق بر مفاهیم دینی و احکام الهی و شرعی است یعنی بدون آن معنی ندارد؛ یعنی یک حکومت اسلامی و مردمی. اگر چنانچه بخواهیم به تعبیر امروز این حکومت اسلامی و مردمی را بیان کنیم، می شود «جمهوری اسلامی». «جمهوری» [یعنی] مردمی است، «اسلامی» هم اسلامی است. البتّه ایشان هیچ نزدیک به اینجور تعبیرات نمی شوند و [اینجوری] بیان نمی کنند لکن حرف [ایشان] این است: حکومتی تشکیل می شود با یک عدّهای از متدیّنین و مردم صالح و مؤمن، با انتخاب مردم و با نظارت شدید مردم؛ و مسئولین هر بخشی معیّن می شوند که پاسخگو هستند و باید به سئوالات جواب بدهند و آن مبعوثان هم باید قانون وضع کنند و این قانون هم بدون رعایت علمای دین اعتبار ندارد. حرفهای ایشان این است. این مساله خیلی مهمّی است.
ما تقریرات آقای نائینیِ با این عظمت را می خوانیم و استفاده میکنیم و درس می گیریم و درس می دهیم، [امّا] این مبانی فقهی را مورد توجّه قرار نمی دهیم. آن وقت جالب این است که ایشان حرّافی نمیکنند، ایشان بحث فقهی می کنند؛ یعنی تمام اینهایی که گفتیم، اینها را ایشان با مبانی فقهی، مثل یک فقیه که دارد حرف می زند، اینجوری این مسائل را بیان می کنند و اثبات می کنند، با همان دغدغه و دقّت و ملاحظاتی که یک فقیه دارد که بایستی هم جنبه دلالتهای متنی و منابع دینی را و هم ملاحظات عرفی را ملاحظه کند؛ همان چیزی که در فقه معمول و رایج است، ایشان همینجور مشی می کنند در این قضیّه. به نظر من این جزو استثناها است؛ ما اصلاً در بین علمای خودمان نداریم کسی را که اینجوری باشد. مرحوم آقای آخوند هم که تقریظ نوشتهاند به این کتاب، تائیدِ کامل می کند. آخوند هم آدم کوچکی نیست و تائیدِ کامل می کند این کتاب را و به گمان من ایشان خواندهاند کتاب را و استفاده کردهاند از کتاب؛ یعنی اصلاً از این کتاب استفاده کردهاند. کتاب تنبیهالامّة به نظر ما کتاب بسیار مهمّی است. خب، اینکه حالا خصوصیّات ایشان بود.
حالا مساله میافتد به گردن کسانی که موجب شدند این کتاب جمعآوری بشود. ظاهراً این [کار] شده؛ چون ما غیر از شایعات، از آنهایی که نجف بودند و از رفقای مرحوم والدمان(۸) هم که نجفی بودند و میآمدند و میرفتند و میشناختند، شنیده بودیم که این کتاب را ایشان با زحمت جمع می کرد؛ از هر کس داشت می خرید که نباشد. علّت چیست؟ خیلی سادهلوحانه است که کسی خیال کند یک فقیهی با این اقتدار فقهی، با این قوّت استدلال، کتابی می نویسد، بعد آنقدر از نظرش برمی گردد که کتاب را جمع می کند! این اصلاً معنی ندارد. فقها نظرات فقهیشان عوض می شود، تغییر می کند، [امّا] اینکه کتاب را جمع بکنند، یک علّت دیگر دارد. علّت این است که آن مشروطهای که در نجف منعکس شده بود و مرحوم آخوند همه آبرویش را پای آن گذاشت ــ یا مرحوم آشیخ عبدالله مازندرانی و بعضی دیگر ــ چیزی بود غیر از آنچه واقع شد. اصلاً اسم «مشروطه» هم مطرح نبود؛ آنچه آنها دنبالش بودند، حکومت عدالت بود، رفع استبداد بود، مقابله و مبارزه با استبداد بود. کلمه «مشروطه» و مانند آن را انگلیسها آوردند؛ هم اسم را انگلیسها آوردند، هم رفتار را انگلیسها ترسیم کردند. خب کاری که انگلیسها بکنند، معلوم است به کجا می رسد؛ میافتد به اختلافات و دعواهای گوناگون، بعد می رسد به آنجایی که مثل شیخ فضلالله را به دار می کشند، مثل مرحوم آسیّدعبدالله بهبهانی را ترور می کنند و امثال ستّارخان و باقرخان را آنجور نابود می کنند ــ ستّارخان را یک جور، باقرخان را یک جور ــ اینها وقتی که منعکس میشود به نجف، آن وقت اینها از حمایت کردن از این واقعه پشیمان می شوند. به نظر من، مرحوم آقای نائینی در این مرحله قرار گرفت. دید با کتابِ علمیِ فقهیِ مستدلّ خودش به چیزی کمک کرده که آن چیز را قبول ندارد، با آن چیز باید مبارزه کند و آن همان مشروطهای بود که انگلیسها در ایران به وجود آوردند و مجلسی بود که آنها تشکیل دادند و حوادثی بود که به دنبال آن به وجود آمد، مثل شهادت مرحوم شیخ فضلالله نوری و امثال اینها.
به نظر من ایشان یک فقیه استثنائی است، یک ملّای بزرگ است؛ ایشان از لحاظ علمی در یک سطح بسیار رفیعی قرار دارند؛از لحاظ عملی گفته شد، اشاره کردند بهاصطلاح به مسائل معارفی ایشان و حالات زهد ایشان و مانند اینها که چیزهایی نقل می کنند. شنیدم، یعنی اینجور گفته شد که ایشان با مرحوم آخوند ملّاحسینقلی هم ارتباط داشتهاند؛ از سامرّه وقتی میآمدند نجف، خدمت مرحوم آخوند ملّاحسینقلی می رسیدند. با مرحوم ملّافتحعلی هم که در خود سامرّا بود ارتباط داشتند؛ که آن نوع دیگری بود. علیایّحالٍ با این بزرگانِ اینجوری ارتباط [داشتند]. در اصفهان هم که بودند با مرحوم جهانگیرخان و مانند اینها هم [ارتباط داشتند]؛ آنطور که نقل می شود، ایشان پیش جهانگیرخان ظاهراً درس هم خوانده بوده؛ یعنی در فلسفه و مانند اینها هم ایشان دست داشتند؛ اهل معنا بودند. چند روز قبل از این از بعضی از آقایان یک مطلبی شنیدم از قول بعضی از بزرگان که ایشان نماز شب فوقالعادهای داشت که مرحوم آقانجفی، داماد ایشان که در همدان بودند ــ که در خانواده بوده است و دیده بود و مانند اینها ــ نقل می کند نماز شب آقای نائینی را که ایشان چه حالی داشت در نماز شبش؛ چه تضرّعی، چه مناجاتی، چه حالی؛ اینها هم بوده که خب معلوم است، همینها کمک می کند به پیدا کردن راه درست و حرکت کردن در آن راه و رسیدن به نتایج.
امیدواریم که انشاءالله این گردهمایی بسیار جالبِ شما، چه در قم، چه در نجف، چه در مشهد، [بخوبی برگزار شود.] در مشهد هم خوب است کار کردید. مرحوم آقای میلانی انصافاً اسم آقای نائینی را در مشهد زنده کرد. چون در مشهد آن چیزی که بیشتر رایج بوده، به مناسبت وجود مرحوم آقازاده ــ پسر مرحوم آخوند ــ افکار آخوند بیشتر رایج بوده. البتّه بعد از آنکه مرحوم آمیرزا مهدی اصفهانی که جزو شاگردان برجسته مرحوم میرزا است، میآید مشهد، آن جوّ غالب سیطره افکار آخوند را با آوردن حرفهای آقای نائینی می شکند؛ حرفهای نو، حرفهای جدید، استدلالهای جدید. مرحوم والد ما خب که سالها هر دو را، هم درس آقای آقازاده، هم درس مرحوم آمیرزا مهدی را درک کرده بودند، می گفتند آمیرزا مهدی که آمد مشهد، بکلّی فضای اصولیِ مشهد که حرفهای [مرحوم آخوند] رایج بود، عوض شد؛ لکن بعد از مرحوم آمیرزا مهدی ،دیگر اسمی از آقای نائینی نبود. آقای میلانی حرفهای مرحوم آقای نائینی را نقل می کردند، بحث می کردند، شاید گاهی نقد می کردند و اغلب تائید می کردند. به هر حال خوب کردید که در مشهد هم یک شعبهای گذاشتید، نجف هم که خب معلوم است. امیدواریم انشاءالله خداوند متعال شماها را موفّق و مؤیّد بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین علیرضا اعرافی
(مدیر حوزههای علمیّه کشور) گزارشی ارائه کرد.
۲) آیتالله شیخ محمّدحسن نجفی (مؤلّف کتاب «جواهرالکلام»)
۳) آیتالله ملّا محمّدکاظم خراسانی (معروف به «آخوند خراسانی»)
۴) آیتالله سیّدابوالقاسم خویی
۵ ) آیتالله سیّدمحسن حکیم
۶) آیتالله سیّدعبدالهادی شیرازی
۷) پست، فرومایه، بیارزش، بسیار ضعیف
۸) آیتالله سیّدجواد حسینی خامنهای

شما چه نظری دارید؟