اطلاعات نوشت: امروز به روایتی سالگرد شهادت حضرت زهرا(س) است و آنچه در پی می آید، گزیده ای است از کتاب ارجمندی که واقدی نوشته و دوستداران میتوانند متن کامل را در ترجمه طبقات کبری (انتشارات فرهنگ و اندیشه) بخوانند.
در متون گوناگون برادران اهل سنت، با احترام هرچه تمامتر از دخت گرامی پیامبر اکرم(ص) یاد شده است، هرچند که ممکن است در مواردی با دیدگاه شیعیان یکسان نباشد. یکی از کهنترین و اصلیترین منابع پژوهش و مطالعه در باره زندگی و سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام، «طبقات الکبری» است، نوشته محمد بن سعد معروف به «ابن سعد» و «کاتب واقدی» (۱۶۸ــ۲۳۰ق) که در زیر نمونههایی از آن با حذف اسناد میآید.
فرزندان پیامبر(ص)
۱ـ ابنعباس گوید: نخستین فرزند پیامبر(ص) قاسم بود. سپس زینب، رقیه، فاطمه، امکلثوم، عبدالله (طاهر) و طیب متولد شدند و مادر همگی خدیجه بود. قاسم و عبدالله در مکه مردند و عاص بن وائل گفت: «نسل او قطع و بیعقب شد!» و خداوند این آیه را نازل فرمود: «سرزنش کنندة تو بلاعقب است.» [کوثر، ۳].
میلاد کوثر
۲ـ فاطمه(ع) را خدیجه هنگامی زایید که قریش خانه کعبه را بازسازی میکردند و این پنج سال پیش از بعثت بود. [موضوع سال تولد حضرت زهرا(س) در بیشتر مآخذ اهل سنت پنج سال پیش از بعثت و در بیشتر منابع شیعی، سال پنجم بعثت ثبت شده است.]
پیوند نور
۳ـ یشکری گوید: ابوبکر فاطمه را از پیامبر(ص) خواستگاری کرد. فرمود: «درباره ازدواج فاطمه منتظر فرمان خدایم.» پس از مدتی ابوبکر به عمر گفت: «اینک تو فاطمه را خواستگاری کن.» پیامبر(ص) همان سخن را تکرار فرمود. پس از آن خویشاوندان علی به او گفتند: «فاطمه را خواستگاری کن» و او چنین کرد و پیامبر(ص) فاطمه را به همسری او درآورد. علی شتری را که داشت و برخی از ابزار زندگی خویش را فروخت که بهای آن ۴۸۰ درم شد. رسول خدا(ص) فرمود: «دوسوم این مبلغ را به خرید عطر اختصاص بده و یکسوم دیگر را به خرید لوازم خانه.»
کابین
۴ـ ابن ابی نجیح گوید: علی(ع) میگفت خواستم فاطمه را خواستگاری کنم، پیامبر(ص) پرسید: «آیا چیزی داری؟» گفتم نه، فرمود: «آن زره حطمی کجاست؟ همان را به فاطمه بده.» علی علیهالسلام چنان کرد. عکرمه میگفت ارزش آن زره چهار درم بوده است.
۵ـ [امام] جعفر صادق(ع) از پدرش حدیث کرد که: (علی) زره و گلیمی کهنه را قباله فاطمه قرار داد.
۶ـ ابن بریده گوید: پیامبر(ص) به علی فرمود: «برای عروس باید ولیمه داد.» سعد [ظاهراً سعد بن عُباده] گفت: «من گوسپندی دارم» و گروهی از انصار هم چند صاع ذرت فراهم آوردند و چون فاطمه را به خانه علی بردند، رسولخدا(ص) ظرف آبی خواست و در آن وضو گرفت و آن آب را بر علی پاشید و گفت: «بارخدایا، بر این دو و زندگی و فرزندانشان فرخندگی ارزانی دار».
۷ـ عمر بن علی گوید: علی(ع) در ماه رجب که پنج ماه از آمدن رسول خدا(ص) به مدینه گذشته بود، فاطمه را عقد بست و پس از بازگشت رسول خدا(ص) از جنگ بدر، ازدواج کرد و فاطمه آن هنگام هیجده ساله بود.
وسایل زندگی
۸ـ عامر گوید: علی میگفت: هنگامی که ازدواج کردم، بستری جز پوست گوسپندی نداشتیم که شبها بر آن میخوابیدیم و روزها روی آن برای شتر آبکش خود علف میریختیم و ما را خدمتکاری نبود.
۹ـ اسماء بنت عمیس: من فاطمه را به خانه علی بردم و جهازش را به آنجا منتقل کردم. تشک و متکای آن دو از لیف خرما انباشته بود.
۱۰ـ از جمله جهازی که به او داده شد، ظرفی چرمین بود برای آب خوردن و مَشکی برای آب اندوختن. مقداری شن نرم آوردند و بر اطراف خانه ریختند.
بهترین همسر
۱۱ـ چون فاطمه را پیش علی آوردند، پیامبر(ص) آمد و در زد؛ امّایمن در را گشود. پیامبر پرسید: «آیا برادرم اینجاست؟» امایمن گفت: «با اینکه دختر خود را به همسری او دادهای، چگونه برادر توست؟» فرمود: «با اینهمه برادر من است.» سپس رسول خدا مقداری آب خواست و نخست علی را فرا خواند و بخشی از آن آب را بر سینه و شانهها و بازوهایش پاشاند. پس از او فاطمه را فراخواند و او در حالی که از آزرم پایش به جامهاش میپیچید، جلو آمد و پیامبر(ص) با او همانگونه رفتار کرد و فرمود: «فاطمه، کمال کوشش خود را کردم و تو را به همسری بهترین مرد خاندانم درآوردم.» امایمن میگوید میان حجره با شن نرم مفروش بود.
واقدی گوید: فاطمه(ع) حسن، حسین، امکلثوم و زینب را به دنیا آورد.
خانه دوست
۱۲ـ چون علی ازدواج کرد، پس از چندی پیامبر(ص) پیش فاطمه رفت و فرمود: «میخواهم خانهات را نزدیک خود منتقل کنم و جایی نمییابم.» فاطمه گفت: «با حارثۀ بن نعمان گفتگو کن.» فرمود: «حارثه چند بار برای ما کوچ کرده و من از او آزرم دارم.» حارثه که آگاه شد، نخست خانه خود را خالی کرد و سپس به حضور پیامبر(ص) آمد و گفت: «من و اموالم از خدا و رسول خداییم. به خدا سوگند اموالی را که از من میپذیری، برایم خوشتر از اموالی است که رها میکنی.» حضرت فرمود: «راست میگویی، خدایت برکت دهاد!» و فاطمه را به خانه حارثه منتقل فرمود.
تسبیحات فاطمه(س)
۱۳ـ سائب گوید: علی(ع) روزی به فاطمه گفت: «به خدا چندان کار کردم که سینهام تنگی گرفته است. اینک خداوند برای پدرت اسیرانی را فراهم آورده است. به حضورش برو و خدمتکاری بخواه.» هر دو به محضر پیامبر(ص) رفتند، علی گفت: «چندان کار و آبکشی کردهام که سینهام دردمند شده است.» فاطمه گفت: «چندان دستاس کردم که دستانم تاول زده است، اینک که خداوند گشایشی فراهم کرده است، خدمتکاری به ما عنایت فرمای.» پیامبر(ص) فرمود: «به خدا سوگند به شما نخواهم داد و اهل صفه را رها نمیکنم.» آنها برگشتند.
پیامبر(ص) اندکی بعد به خانه آن دو آمد و فرمود: «آیا دوست دارید شما را به چیزی آگاه کنم که بهتر از چیزی است که از من خواستید؟» گفتند: آری. فرمود: «کلماتی است که جبریل به من آموخته است، در پی هر نماز، ده بار سبحانالله، ده بار الحمدلله و ده بار تکبیر بگویید و چون به بستر خویش میروید، ۳۳بار سبحانالله و ۳۳بار الحمدلله و ۳۴بار تکبیر بگویید.» علی میگفت: «از هنگامی که رسول خدا(ص) این کلمات را به من آموخت، آن را ترک نکردهام.»
گرسنگی
۱۴ـ علی(ع) فرمود: شبی را بدون غذا به روز آوردیم، من صبح از خانه بیرون رفتم، بعد که برگشتم، دیدم فاطمه اندوهگین است، گفتم: «چه شده؟» گفت: «دیشب شام نخوردیم، امروز هم غذایی نداریم و برای شب هم چیزی نداریم.» من بیرون آمدم و پولی قرض کردم و توانستم با یک درهم، مقداری گوشت و آرد تهیه کنم، به خانه برگشتم. چون غذا آماده شد، فاطمه گفت: «خوب است پدرم را دعوت کنی.»
به سراغ پیامبر(ص) رفتم، دیدم میان مسجد دراز کشیده و میفرماید: «از گرسنگی به خدا پناه میبرم.» گفتم: «ما غذا داریم، پیش ما بیایید.» پیامبر(ص) در حالی که به من تکیه داده بود، وارد خانه ما شد و دیگ همچنان میجوشید، فرمود: «ظرفی برای عایشه فراهم کن»، سپس فرمود برای دیگر همسرانش هم از آن غذا جداگانه بکشد و چنان کرد. آنگاه فرمود: «اکنون برای شوهر و پدرت غذا بکش» و چنان کرد. دیگ را برداشتم و آن همچنان پر بود و مدتی از آن میخوردیم.
نشانههای فراق
۱۵ـ چون سوره نصر نازل شد، پیامبر(ص) فاطمه را فراخواند و فرمود: «خبر مرگم را به من دادهاند.» فاطمه(ع) گوید: گریستم، پیامبر(ص) فرمود: «گریه مکن که تو نخستین کس از خانواده ام هستی که به من ملحق میشوی» و خندیدم.
ثقلین
۱۶ـ ابوسعید خُدری گوید: پیامبر(ص) فرمود: بهزودی مرا به پیشگاه الهی فرا میخوانند و من میروم و میان شما دو چیز بسیار گرانمایه به جا میگذارم: «کتاب خدا» را و «عترتم» را. کتاب خدا ریسمان هدایت آسمانی است که تا زمین کشیده است و عترت من اهل بیت مناند. و خدای مهربانِ آگاه مرا خبر داده است که: این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا کنار حوض [کوثر] پیش من آیند. نیک بنگرید که پس از من با آن دو چگونه رفتار خواهید کرد.
گریه و خنده
۱۷ـ عایشه گوید: خدمت پیامبر(ص) نشسته بودم، فاطمه آمد و راه رفتنش گویی راه رفتن پیامبر بود. رسول خدا(ص) فرمود: «دخترعزیزم خوش آمدی» و او را نزد خود نشاند و آهسته به او سخنی فرمود که فاطمه گریست. پیامبر بار دگر آهسته و پوشیده به او سخنی فرمود که فاطمه لبخند زد.
به فاطمه گفتم: «هرگز خنده و گریهای به این نزدیکی ندیدهام! پیغمبر پوشیده به تو سخنی فرمود که گریستی؛ چه گفت؟» پاسخ داد: «من راز رسول خدا را فاش نمیکنم.» پس از رحلت حضرت، بار دگر از فاطمه پرسیدم، گفت پدرم فرمود: «گمانم این است که مرگ من نزدیک است و چه نیکو پیشمرگی برای تو هستم!» سپس افزود: «تو از همه افراد خانوادهام شتابانتر به من خواهی پیوست» و من بدان سبب گریستم. پس فرمود: «آیا خشنود نیستی که سرور بانوان این امت یا بانوی بانوان همه جهانها باشی؟» خندیدم.
میراث
۱۸ـ عایشه گوید: فاطمه پس از رحلت رسول خدا(ص) از خلیفه خواست که میراث آن حضرت را تقسیم کند و سهم او را بپردازد. خلیفه گفت پیامبر فرموده: «از ما میراث برده نمیشود؛ آنچه از ما بازمانَد، صدقه است!» فاطمه خشمگین شد و پس از رحلت رسول خدا(ص) فقط شش ماه زندگی کرد.
خشم
۱۹ـ عامر گوید: هنگام بیماری فاطمه(ع)، خلیفه آمد و اجازه خواست، علی به فاطمه فرمود: «او بر در خانه است؛ اگر میخواهی، اجازه ورود بده.» فاطمه پرسید: «تو این کار را دوست میداری؟» فرمود: آری، خلیفه آمد و از زهرا پوزش خواست و با او گفتگو کرد و فاطمه از او راضی شد.
فراق
۲۰ـ سلمی گوید: روزی که فاطمه درگذشت، علی(ع) از خانه بیرون رفته بود. فاطمه به من فرمود: «برایم آبی فراهم کن که غسل کنم.» فراهم آوردم و او به بهترین صورت غسل کرد. سپس فرمود: «جامههای تمیز مرا بیاور.» آوردم، پوشید و فرمود: «بسترم را وسط حجره بگستر» و چنان کردم. فاطمه رو به قبله آرمید و فرمود: «هماکنون خواهم مرد و غسل کردم. هیچ کس جامه از تن من بیرون نیاورد.» پس همان دم درگذشت؛ چون علی آمد، او را از سخن فاطمه آگاه کردم.
پس از پدر
۲۱ـ زهری گوید: فاطمه پس از پیامبر(ص) سه ماه زیست. ابوجعفر گوید: شش ماه زندگی کرد. عروه گوید: فاطمه(ع) شش ماه پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت درگذشت. واقدی میگوید: همین شش ماه در نظر ما ثابت است و فاطمه(ع) شب سهشنبه سال یازدهم هجرت رحلت کرد و در آن هنگام، بیست و نه سال یا حدود آن داشت.
نماز
۲۲ـ عمره دختر عبدالرحمن گوید: عباس بن عبدالمطلب بر پیکر فاطمه(ع) نماز گزارد.
۲۳ـ عروه گوید: علی(ع) بر پیکر فاطمه نماز گزارد و شبانه به خاک سپرد. ابن شهاب زهری گوید: پیکر فاطمه(ع) شبانه دفن شد و علی او را به خاک سپرد. عایشه گوید: علی پیکر فاطمه را شبانه به خاک سپرد. یحیی بن سعید گوید: فاطمه(ع) شبانه به خاک سپرده شد.
رمز شبانه
۲۴ ـ علی بن حسین(ع) فرمود از ابن عباس پرسیدم: «فاطمه را چه هنگام به خاک سپردید؟» گفت: «شبانه پس از آرام گرفتن مردم.» گفتم: «چه کسی بر او نماز گزارد؟» گفت: «علی علیهالسلام.»
آرامگاه
۲۵ـ واقدی گوید به عبدالرحمن بن ابیالموالی گفتم: «مردم میگویند آرامگاه فاطمه کنار همان مسجدی است که در بقیع مردم بر جنازههای خود آنجا نماز میگزارند.» گفت: «آنجا مسجد رقیه است، یعنی به نام زنی است که آن را ساخته است. فاطمه(ع) در گوشه خانه عقیل، آنجایی که کنار خانه جحشیها و در قبله راه خروجی خاندان نبیه عبدالدار و کنار بقیع به خاک سپرده شد و میان آرامگاه و راه، هفت ذراع است.»
۲۶ـ عبدالله بن حسن گوید: مغیرۀ بن عبدالرحمن را دیدم که در گرمای نیمروزی کنار بقیع ایستاده است، پرسیدم، گفت: «منتظر تو بودم. به من خبر رسیده است که فاطمه(ع) در این خانه که خانه عقیل است، به خاک سپرده شده است. دوست دارم به هر بهایی که بشود، آن را برایم بخری تا آنجا به خاک سپرده شوم.» گفتم: «این کار را میکنم»؛ ولی آنچه کوشیدم، اعقاب عقیل از فروش آن خودداری کردند.