سایه ترور هژیر بر سر مصدق در آبان ۱۳۲۸
حسین کاوشی
تهران،۱۳ آبان ۱۳۲۸ شبی که آسمان پایتخت از خشم و باروت سرخ شد. صدای شلیک گلولهای در مدرسه سپهسالار، عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و مهره کلیدی رژیم پهلوی را نقش زمین کرد. چند ساعت بعد، در سکوتی سنگین، نیروهای امنیتی به مجلس هجوم بردند و دکتر محمد مصدق که به زودی به نماد ملی گرایی ایران تبدیل شد را از میان فریادهای تحصن به سوی تبعیدگاه احمدآباد کشاندند. این دومین باری بود که به آنجا تبعید میشد.
اعتراض در میان پرده تبعیدها
دکتر مصدق در طول دوران حیات دو بار به مدت طولانی و یک بار هم فقط برای چند هفته در احمدآباد به حالت تبعید به سر برد. اولین بار در دوران سلطنت رضاشاه، ناگزیر شد تهران را ترک کند و به احمدآباد برود. احمدآباد روستایی است در ساوجبلاغ در حدود ۸۰ کیلومتری تهران، که دکتر مصدق آن را قبل از آغاز جنگ جهانی اول از عضدالسلطان خریداری کرده بود و ملک شخصی او محسوب میشد. دکتر مصدق که در دوره پنجم مجلس شورای ملی با انقراض قاجاریه و انتقال سلطنت بهخاندان پهلوی مخالفت کرده بود، در دوره ششم مجلس شورای ملی هم بهعنوان نماینده سوم تهران وارد مجلس شد. اما در جریان انتخابات مجلس هفتم در سال ۱۳۰۷، همچنانکه خواسته دربار و شخص رضاشاه بود، هیچ رأیی بهنفع او خوانده نشد؛ گویی که حتی یک نفر هم به او رأی نداده باشد. به همین دلیل از همان زمان در ملک شخصی خود؛ روستای احمدآباد؛ اقامت گزید. این تبعید تا هنگام عزل رضاشاه از سلطنت تحت نظر مأموران شهربانی ادامه یافت.در شهریور۱۳۲۰، با اشغال ایران توسط نیروهای متفقین و سقوط دیکتاتوری رضاشاه پهلوی، دکتر محمد مصدق، از تبعید داخلی در احمدآباد آزاد شد.
این آزادی، نقطه آغاز دورهای از فعالیتهای سیاسی پرتلاطم برای مصدق بود که تا ترور عبدالحسین هژیر در آبان ۱۳۲۸ادامه یافت. مصدق، که پیشتر به دلیل مخالفت با استبداد رضاشاه زندانی و تبعید شده بود، به سرعت به صحنه سیاست بازگشت و به عنوان نماینده مجلس شورای ملی، صدای اعتراض علیه سیاستهای حکومت پهلوی و دخالتهای خارجی شد. این دوره، که میتوان آن را «پرده میانی تبعید» نامید، شاهد شکلگیری پایههای نهضت ملیگرایی ایران بود، جایی که مصدق با نطقهای آتشین و اقدامات عملی، رژیم را به چالش کشید.
مصدق پس از آزادی، در انتخابات مجلس چهاردهم ۱۳۲۲-۱۳۲۳ شرکت کرد و با کسب بیشترین آراء به عنوان نماینده اول تهران وارد مجلس شد. یکی از نخستین اعتراضات او، مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاءالدین طباطبایی، عامل کودتای۱۲۹۹ و حامی بریتانیا، بود. مصدق این اقدام را خیانت به منافع ملی خواند و استدلال کرد که قانون انتخابات، افرادی مانند سید ضیاء را از نمایندگی محروم میکند. این اعتراض، نمادی از مبارزه مصدق علیه ارثیه دیکتاتوری رضاشاه و نفوذ خارجی بود. در مجلس، تمرکز اصلی مصدق بر سیاستهای نفتی بود. در سالهای۱۳۲۲-۱۳۲۳، او به شدت علیه مذاکرات دولت محمد ساعد با شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی اعتراض کرد. مصدق این مذاکرات را خیانت به منافع ملی توصیف کرد و شرط رأی اعتماد به دولت بیات (پس از ساعد) را ممنوعیت عقد هرگونه قرارداد نفتی با خارجیها قرار داد.
این پیشنهاد به تصویب رسید و پایهای برای قانون ملیشدن نفت در سالهای بعد شد. اعتراضات مصدق منجر به سقوط دولت ساعد شد و نشاندهنده نقش او در جلوگیری از واگذاری امتیازات نفتی شمال به شوروی و جنوب به بریتانیا بود. او سیاست «موازنه منفی» را پیش میبرد؛ یعنی عدم وابستگی به هیچ قدرت خارجی؛ و رژیم پهلوی را متهم به وابستگی به استعمارگران میکرد.
در دوره مجلس پانزدهم مجلس (۱۳۲۵-۱۳۲۶)، مصدق با مداخلات احمد قوامالسلطنه در انتخابات روبرو شد. قوام، که نخستوزیر بود، با دستکاری آرا، مصدق را از ورود به مجلس محروم کرد. در پاسخ، مصدق و یارانش در دربار شاه تحصن کردند و خواستار توقف دخالت ارتش و شاه در انتخابات شدند.
صدای بیمهار ملت
اوج اعتراضات مصدق در سالهای۱۳۲۷-۱۳۲۸، در آستانه مجلس شانزدهم، رخ داد. با دخالت عبدالحسین هژیر (نخستوزیر) و رزمآرا (رئیس ستاد ارتش) در انتخابات، تقلب گستردهای صورت گرفت. آبان ۱۳۲۸، ایران در آستانه بحران بود: انتخابات مجلس با اتهامات گسترده فساد روبرو شده بود. نمایندگان تهران، از جمله مصدق، ابوالحسن حائریزاده و حسین مکی، از ۹ آبان در مجلس متحصن شدند و خواستار ابطال آراء و برگزاری انتخابات آزاد گردیدند. مصدق، با صدای رسا و قلم تیز، هژیر را که به عنوان وزیر دربار مسئول نظارت بر انتخابات بود، متهم به دستکاری نتایج کرد. او در نطقهایش فریاد میزد: «این انتخابات، خیانت به ملت است!» این تحصن، نمادی از مقاومت ملیگرایان در برابر نفوذ دربار محمدرضاشاه جوان شد، که هنوز سایه رضاشاه بر آن سنگینی میکرد.
از ۹ آبان، او به همراه یارانش– ابوالحسن حائریزاده، حسین مکی و دیگران– در مجلس تحصن کرده بود. شعارشان روشن بود: « انتخابات فاسد است! هژیر باید پاسخ دهد!» هژیر، وزیر دربار و مغز متفکر انتخابات، در چشم مصدق نماد خیانت بود. مردی که با دستکاری آراء، مجلس را به تسخیر دربار درآورد. مصدق، با آن عینک گرد و نگاه نافذ، فریاد میزد: « ملت ایران را نمیتوان خاموش کرد! « اما دربار، زیر سایه محمدرضا شاه جوان، نقشهای دیگر داشت.
آتش ترور هژیر
اما سرنوشت در ۱۳ آبان عوض شد. عبدالحسین هژیر، نخستوزیر (۱۳۲۷-۱۳۲۸)، به نیابت از شاه برای شرکت در مراسم عزاداری محرم به مدرسه سپهسالار رفته بود. آنجا، سید حسین امامی، عضو ۲۵ ساله فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی، با شلیک گلوله او را زخمی کرد. هژیر، که مخالفانش او را به «خیانت به اسلام» و همکاری با بیگانگان متهم میکردند، به بیمارستان منتقل شد و روز ۱۴ آبان درگذشت. ترور هژیر، اولین ضربه فدائیان اسلام به رژیم پهلوی بود و به عنوان «اعدام انقلابی» نامیده شد.گروهی که هژیر را به دلیل لایحه «اصلاحات ارضی» و روابطش با دربار، خائن میدانست.
در این آشوب، دربار واکنش نشان داد. ساعاتی پس از ترور، نیروهای امنیتی به مجلس هجوم بردند. متحصنین بازداشت شدند و مصدق، به عنوان رهبر اعتراض، به قلعه احمدآباد تبعید گردید. حکم تبعید، امضاء شده توسط حاجعلی رزمآرا، مصدق را از تهران دور میکرد تا «آرامش» برقرار شود. اما این تبعید، تنها چند ماه طول کشید؛ مصدق در دیماه همان سال، با فشار افکار عمومی و ملیگرایان، به تهران بازگشت و در ۱۸ دی در میدان بهارستان نطقی آتشین ایراد کرد که هزاران نفر را به وجد آورد. او گفت: «تبعید مرا خاموش نمیکند؛ ملت ایران زنده است!»
چرا مصدق هدف شد؟
دلایل چندلایه بود:
نخست، اعتراض به تقلب انتخاباتی: انجمن نظارت بر انتخابات تهران، فساد را تأیید کرده بود و هژیر به عنوان مجری، مقصر اصلی بود.
دوم، ترس دربار از نفوذ مصدق: او که در سالهای پیشین علیه امتیازات نفتی بریتانیا ایستاده بود، حالا نماد مخالفت با دیکتاتوری درباری شده بود.همچنین شایعاتی وجود داشت ( هر چند اثبات نشده ) مبنی بر اینکه مصدق در جلسهای با نواب صفوی و امامی، برای برداشتن هژیر از سر راه، چراغ سبز نشان داده باشد. این ادعا، که در برخی گزارشهای بعدی مطرح شد، بیشتر بهانهای برای سرکوب ملیگرایان به نظر میرسد. در واقع، ترور هژیر فرصتی طلایی برای دربار بود تا مخالفان را «همدست» جلوه دهد و تحصن را سرکوب کند.
بازتاب در جهان
جهان نظارهگر بود. نیویورک تایمز در ۱۵ نوامبر ۱۹۴۹ (۲۴ آبان) تیتر زد: «ترور وزیر در تهران، اپوزیسیون سرکوب شد.» مصدق را «رهبر ملیگرایان» خواندند، اما جزئیات تبعیدش در سایه جنگ سرد گم شد. اسناد وزارت خارجه بریتانیا (منتشرشده در دهه ۱۹۷۰) این شب را «آغاز یک بحران» نامیدند و هشدار دادند که تبعید مصدق، «خشم ملت ایران را شعلهور خواهد کرد.» حاجعلی رزمآرا در خاطراتش تبعید را «ضرورت امنیت» دانست، اما مصدق، در «خاطرات و تألمات» خود، آن را « انتقام دربار از صدای مردم» خواند.
پایان یا آغاز؟
تبعید مصدق کوتاه بود. دیماه۱۳۲۸، زیر فشار افکار عمومی و ملیگرایان، او به تهران بازگشت. در ۱۸ دی، در میدان بهارستان، هزاران نفر به استقبالش آمدند. فریاد زد: «تبعید مرا نشکست، ملت ایران را نمیتوان شکست!» این شب آبان، نه زنجیر، که بال پرواز او شد. دو سال بعد، در ۱۳۳۰، مصدق نخستوزیر شد و نفت ایران را ملی کرد.
شب ۱۳ آبان ۱۳۲۸، در میان خون و تبعید، بذر یک انقلاب کاشته شد. انقلابی که نامش محمد مصدق بود.

شما چه نظری دارید؟