سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه شانزدهم:
هنر داستانسرایی قرآن مجید (۹)
داستان آفرینش انسان (۱)
قصهای مینوشت خاقانی
قلم اینجا رسید و سر بشکست!
زیباترین و دلکشترین داستان آفرینش انسان در سنجش با دیگر کتابهای مقدس ادیان آسمانی و آئینهای بشری، از آنِ قرآن مجید است. لطایف و ظرایفی در داستان آفرینش انسان در قرآن مجید مطرح شده است که بدیع و جذاب و بینظیر است.
این پرسش برای انسان، فطری است که: «از کجا آمده است؟ آمدنش بهر چه بوده؟» این پرسش غریزی نیست، فطری است. امام علی(ع) در حکمتی تمام سخن را در چند کلمه فشرده است: «رَحِم الله امرؤ عَلِم مِن أینَ و فی أینَ و الی اینَ:۱ رحمت خداوند بر او که بداند از کجا آمده است، در کجاست و به کجا میرود؟» میتوان پرسشهای کانت را متناظر با همین حکمت سنجید: ما کی هستیم؟ کجایی هستیم؟ چه میدانیم؟ چه بایست بکنیم؟ به چه امید داشته باشیم؟
داستان آفرینش همیشه از دوران اساطیری تا تاریخی و تا دوران معاصر مطرح بوده و هست. همواره به عنوان پرسشی اصلی حضور داشته است. برای حیوانات چنین پرسشی مطرح نبوده و نیست. تغییر و تطوری در زیست حیوانات صورت نگرفته و نمیگیرد. نه در شکل آشیانهسازی و یا حفر زمین و نه در سبک زیست. در شکلگیری شانه زنبور عسل با زوایای مختلف و درجات متفاوتی روبرو هستیم:
الف) زاویههای داخلی سلولهای شش ضلعی منتظم یا زاویه هندسی کندو. این زوایا ۱۲۰ درجهاند.
ب) زاویه شیب سلول نسبت به افق، این زوایا معمولا بین ۹ تا ۱۲ درجه است.
ج) زاویه کف سلول، این زوایا حدود ۱۰۸ درجه است.
این مهندسی و معماری شگفت انگیز در طول هزاران سال تغییری نکرده است؛ اما انسان غارنشین، ماهنشین و مریخنشین شده است. انسان بینهایت طلب است. افق این بینهایت طلبی از ازل تا ابد امتداد دارد. حتی وقتی میخواهد با زبانی عاشقانه و عارفانه به محبوب خود بگوید که پیشم بمان و مرو، میگوید:
هست طومار دل من به درازای ابد
برنوشته ز سرش تا سوی پایان: تو مرو
(دیوان شمس، غزل ۲۲۱۵)
حیوانات در مدار تکرار میگردند. اگر هم قرار است در باره موضوعی بیندیشند، این انسان است که در قالب حیوان فرو میرود و در داستانهای ایزوپ، کلیله و دمنه و یا داستانهای حیوانات در ادبیات جهان مانند کتاب جنگل روریارد کیپلینگ و مزرعه حیوانات جرج اُرول از زبان حیوانات سخن میگوید.
میتوان گفت داستان آفرینش در بحث شناخت انسان نقش مرکزی دارد. گویی انسان با شناخت جریان آفرینش میخواسته شناسنامه خود را بشناسد. بدیهی است که در کتابهای مقدس مانند اوستا و عهد عتیق (مشخصاً تورات) و نیز اوپانیشادها به این مقوله پرداخته شده است. در سنجش میان چهار روایت اوستا، اوپانیشادها، تورات و قرآن مجید، بهتر و روشنتر میتوانیم تفاوت روایتها را ببینیم و درباره روایتها داوری کنیم.
یکم: آفرینش انسان به روایت اوستا و بُندهش
در اوستا، داستان آفرینش انسان به شکل پراکنده در دفترهای چندگانة آن، مانند «یَسنا»، «یَشتها» و «وَندیداد» روایت شده و نخستین انسان، «گیومرت/ کیومرث» به معنای «زندة میرا» (یا انسان فانی) تعریف شده است. شاید فردوسی این مضمون بسیار درخشان «ز مادر، همه مرگ را زادهایم»، از معنای واژه کیومرث گرفته باشد. به روایت وندیداد یکم، فرگرد ۲: «آن که دارندة تن فانی است، آن پرنژاد، گیومرت را اهورهمزدا آفرید.»
چگونگی آفرینش نخستین انسان در بُندَهِش (و در اصل: بندهشن: Bundahišn: به معنی «آفرینش آغازین» یا «آفرینش بنیادین»)به شکل جامع و نظام یافتهای مطرح شده است. در بخش سوم بندهش، بندهای ۱۹ تا ۲۳ و در بخش پانزدهم، داستان آفرینشِ نخستین انسان بیان شده است. گزارشِ بندهش که به کوشش تحسینبرانگیز دکتر مهرداد بهار (۱۳۰۸ ـ ۱۳۷۳) اسطورهشناس و زبانشناس ممتاز انجام شده است، به ما میگوید: خداییِ هرمزد یا اهورهمزدا، در آفرینش و با آفرینش است که تحقق مییابد و به کمال میرسد. اهریمن نیز در برابر اهورهمزداست:
«زیرا او را خدائی از آفرینش بود. هرمزد به روشنبینی دید که اهریمن هرگز از پتیارگی نگردد. آن پتیارگی جز به آفرینش، از کار نیفتد. آفریدگان را جز به زمان، رواج نباشد.»۲ اگر این گزارة بندهش را به عنوان یک اصل الهیاتی در آئین زرتشت بپذیریم که با آفرینش، الوهیت یا خداوندگاری هرمزد محقق میشود، بدیهی است که آفرینش انسان میتواند یک حلقه بسیار مهم در داستان آفرینش تلقی شود. موضوع بحث ما البته این نیست. صرفاً اشارهای بود که داستان آفرینش انسان را در کدام چارچوب (کانتکستِ) الهیات زرتشتی تفسیر کنیم.
در کتاب بُندهش، اهورهمزدا نخست پیشنمونة شش موجود اصلی هستی را میآفریند. پیشنمونه یا نخستین انسانی که آفریده میشود، «کیومرث» است که سیمایش کاملاً همانند ما نیست، بلکه چونان تخم، گرد است و به عبارتی گویی نمونهای است بزرگ از نطفه انسان: «او را به اندازه چهار نای بالا بود و پهناش چون بالا.»۳ او گرچه چهره انسانی دارد، اما پایینتنهاش از جنس فلز یا از زمین است؛ شبیه پری دریایی که نیمتنه بالاییاش ـ از سر تا کمر ـ انسانوار است و نیمتنة پایینش شبیه ماهی است با فلسهای درشت و براق نقرهای که همچون الماس میدرخشد. انسان در «مرکز جهان» (ایرانویج) بر روی زمین آفریده میشود. همزمان با آفرینش انسان، «گاو نخستین» نیز آفریده می شود. اهریمن که دشمن اهورهمزداست و آفرینش و گستره آن را به معنای نابودی خویش میانگارد، به آفرینش یورش میبرد و کیومرث و گاو نخستین را میکشد؛ برای اینکه دشمن آفرینش و انسان است. یورش اهریمن به نظام آفرینش و کشتن کیومرث و گاو نخستین در وندیداد (فرگرد یکم) و یسنا (بند ۳۰) اشاره شده است.
مرگ کیومرث پایان داستان آفرینش انسان نیست. کیومرث میمیرد، اما گویی به هنگام مرگ با زمین میآمیزد؛ چون نطفهاش بر آن میریزد. از زمین فلزی میروید. این نطفه در چرخشی دیگر به ماه میرسد. در ماه پاک و پالوده میشود و چهل سال بعد، از خاک کیومرث، دوشاخة ریواس میروید که شکل انسانی به خود میگیرند و مشی و مشیانه پدید میآید. سپس از شکل گیاهی، به صورت دو انسان درمیآیند: «در قامت و چهره شبیه یکدیگر بودند. یکی نرینه بود به نام مشیه و دیگری مادینه بود به نام مشیانه. پس از پنجاه سال، آن دو با هم ازدواج کردند. پس از نه ماه، از آنان دو جفت فرزند نر و ماده زاده شدند.»۴
در این روایت، انسان سرچشمه نباتی دارد و از زمین روییده است. اهورهمزدا در تن مشی و مشیانه جان میدمد. جان انسانی مرتبهای برتر از جان نباتی دارد. سپس هویت معنوی پیدا میکنند و به سخن میآیند. در واقع اهورهمزدا به انسان نعمت اندیشیدن و سخنگفتن اعطا میکند. نخستین سخن آنان ستایش اهورهمزداست. اهریمن دگرباره پدیدار میشود و مشی و مشیانه را میفریبد. پادافره این فریب، اجبار آنان به تحمل رنج در زندگی است. در بندهش از چگونگی فریفتن مشی و مشیانه به دست اهریمن سخنی درمیان است.
دوم: داستان آفرینش انسان در اوپانیشادها
داستان آفرینش انسان در اوپانیشادها نیز مانند اوستا و قرآن مجید، در بخشهای مختلف آمده است وروایتهای متفاوتی دارد. البته تفصیل قرآن مجید را ندارد. اشاره و نکته است. در یک روایت در آغاز آفرینش فقط «آتمان» (خود یگانه) یا یگانه متعال وجود داشت. اتمان همان روح کیهانی یا جان جهان۵ و به دیگر سخن، خود حقیقی جهان است.۶
آتمان که یگانه بود، از تنهایی خویش شادمان نبود. پس برای شناخت خویش، دوگانه شد؛ بدین ترتیب مرد و زن پدید آمدند. از پیوند این دو تن انسانها در هستی جاری شدند. در واقع در این روایت انسان تجلی آگاهی یگانه متعال است. به روایت دیگر اوپانیشادها، اتمان در روح انسان حضور پیدا کرد و گفت: «این است جایگاه من!» به تعبیر دیگر در اوپانیشادها، اتمان همان روح هستی از تنهایی خود اندوهگین شد، خواستار همدم شد؛ خود را به دو نیم کرد: یک نیمه سپهر شد، نیمه دیگر زن. از آن دو انسانها پدید آمدند.۷
ادامه دارد
پینوشتها:
۱. الوافی، ج۱، ص۱۱۶
۲. فرنبغ دادگی، بندهش، گزارش مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، ۱۳۷۳، ص۳۵. پتیارگی: دشمنی، گزندرسانی، آسیبرسانی. ۳. همان، ص۴۰ ـ ۴۱.
۴. اوستا، کهنترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران، مروارید ۱۳۷۳، ج۲، ص۱۰۵۰.
۵. سرّ اکبر اوپانیشادها، ترجمه محمد داراشکوه، با مقدمه و حواشی و تحقیقات دکتر تاراچند، دکتر جلالی نائینی، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۹۰، ج۲، ص۴۹۲ ـ ۴۹۳
۶. the Upanishads, translated by Swami Paramandara, volume ۱, Boston, Vedanta Centre, p۳۵
۷. Brhadaranyakra, Upanishad, translated: Swami Madhayan. Advita Ashram, ۱۹۵۰. P۱۰۱ ۱.۴.۳

شما چه نظری دارید؟