احمدعلی فولادپور (راد): آیا میدانید «شازده کوچولو» پرترجمهترین کتاب کودک در جهان است که اولین بار در سال ۱۹۴۳ میلادی منتشر شد و تا کنون به بیش از ۵۰۰ زبان منتشر شدهاست؟ اثر سنت اگزوپری، بهعنوان خواندهشدهترین کتاب فرانسویزبان جهان و بهترین کتاب قرن بیستم انتخاب شدهاست؛ داستانی که به شیوهای سوررئالیستی به بیان فلسفه تنهایی، عشق و هستی میپردازد.
همچنین است رمان «بینوایان» اثر ویکتور هوگو فرانسوی که از بدو چاپ اول در سال ۱۸۶۲ میلادی تا به امروز که من این مقاله را مینویسم ۹۰ میلیون جلد چاپ شده و مردم دنیا آن کتاب عظیمالشأن را مطالعه کرده و به اصالت و معرفت حقیقی انسان اندیشیدهاند.
ماجراهای «پینوکیو» نیز داستانی است که کارلو کولودی، نویسنده ایتالیایی آن را در سال ۱۸۸۳ نوشت و تا امروز به یکصد زبان ترجمه شدهاست و بیش از ۳۴ ترجمه چینی، ۶۵ ترجمه انگلیسی و ۴۵ ترجمه آلمانی از داستان پینوکیو وجود دارد!
آمار چاپ و ترجمه همین سه اثر را بگذارید کنار بیشمار فیلم و سریال و انیمیشنی که از روی این آثار، ساخته و بهصروت مداوم از شبکههای تلویزیونی مختلف در دنیا پخش شدهاند.
نویسندگان این آثار قطعا الماسی از فطرت انسانی در آثارشان پنهان کردهاند که هر خواننده و بینندهای را در هر کالبد و اندیشهای به خود جذب میکنند.
حالا نگاهی به روشنفکران و قلم بهدستان ۱۰۰ سال اخیر کشورمان بیندازید. چرا نتوانستهاند اثری بیافرینند که مانند غزلیات حافظ و سعدی و عطار یا رباعیات خیام یا شاهنامه فردوسی، چهار گوشه عالم را درنوردد و به دلهای مردمان کشورهای مختلف بنشیند و بر زبان نسلهای گوناگون در قرون متمادی جاری شود و به قول معروف همه زمانی و همه مکانی باشد؟ حداقل در ۵۰ سال اخیر آیا اثری از روشنفکرهای چپگرا و مثلا منتقد اجتماعی سراغ دارید که حداقل به همین زبان فارسی برای هموطنان خودشان، چنین تأثیرگذار بودهباشد؟ یا همچنان که مرحوم استاد شهریار در یک سروده بلند، خطاب به آلبرت اینشتین میگوید: «انشتین ناز شست تو/ تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را»؛ قدمی برای بهتر کردن دین و دنیای مردم برداشته باشند؟
دریغ که الماس اندیشه ایرانی در آثار بزرگانی از ما میدرخشد که قرنها پیش زیستهاند و فخر ادبیات جهان شدهاند؛ اما دوران معاصر از چنین قلمها و چنین آثار باوقاری خالی است.

شما چه نظری دارید؟