محمدرضا حیدرزاده

ضرب ها اول آرام بود. بعد صدای جیغ  ها بلند شد. جیغ های تیز. توی دست هر کدام از اهالی یک شاخ بود. شاخ جانوری که قباد نمی  شناخت. تویش می دمیدند و صدایی می داد شبیه جیغ زنی که شیون می کند. با بلندشدن صدای جیغ ها، ضرب ها هم تندتر شد و حالا جمعیت همگی پا می کوفتند.
 زوج ها آرام و با سرعتی ثابت و هماهنگ سمت محیط درخشان دایره حرکت می کردند و مردم با فاصله دنبال شان. بعضی ها شاخه  های بادام با چغاله های تازه دست شان بود و برخی کتل های پارچه ای بلند کرده بودند. همه چیز درخششی فسفری داشت. مردم همصدا توی شاخ ها جیغ می کشیدند و صدا در کوهستان پژواک می شد. سالار با سرعتی که از زنی چون او انتظار نمی رفت، رسیده بود به مرکز دایره و وسط تشت، میله ای نصب می کرد که پیکانی مثل یک عقربه رویش سوار بود. تنها کسانی که نقاب نداشتند، نامزدها بودند....
در همه زمین‌های تخت و بی‌علف روستای پدری، توی تمام لیگ‌های گلف بیابانی که با سوراخ‌های موش‌های صحرایی بازی می‌شد، من هیچ پُخی نبودم. از آفتاب‌خیز تا آسمان‌سرخی با چماق‌های آهن‌کوب سر کلنگی، گردو را که کرور کرور کِشِ ماست دورش گلوله شده بود، شلیک می‌کردند سمت چوبدست‌هایی که نشان سوراخ‌ها بود و منِ بچه شهری وسط بچه‌های قد و نیم‌قد روستا، که حالشان از من به هم می‌خورد، نهایت هنرم این بود که سایه گوی را، آن‌هم فقط گاهی، با سر چماق باد بزنم...
 ***
مجموعه داستان«باغ واژگون»نوشته سروش چیت‌ساز، توسط نشر ثالث به بازار کتاب آمده است. این کتاب شامل هفت داستان کوتاه بوده و تمام آنها به نوعی نشان‌دهنده‌ ارتباط جهان امروز با جهان کهن است و نویسنده در آغاز هر داستان، نقل قول‌هایی از تاریخ بلعمی و مکبث و... آورده و بر پیوند تازه و کهن تاکید کرده است. 
داستان«باغ واژگون»با روایت زندگی مردی آغاز می‌شود که در کودکی به‌دلیل حادثه‌ای در روستای پدری‌اش دچار اختلال شنوایی نادری گشته و دیگر قادر به شنیدن صدای انسان‌ها نیست؛ اما صداهای طبیعت و موسیقی را به‌خوبی می‌شنود. این تجربه، او را به فردی منزوی و گوشه‌گیر بدل می‌کند که ارتباطش با دیگران عمدتاً از طریق لب‌خوانی و اشاره است.
 او شغل نصابی دوربین‌های کنترل سرعت را انتخاب کرده و بیشتر عمرش را در جاده‌ها و بیابان‌ها می‌گذراند. روایت با جزئیات فراوان به گذشته و خانواده او، به‌ویژه رابطه‌اش با پدر و مادر و زندگی در روستای «نخل‌موش» می‌پردازد. 
 وقایع داستان«هیچ جز استخوان» نیز در قبیله‌ای بدوی رخ می‌دهند؛ یعنی کهن‌ترین و اولیه‌ ترین شکل جامعه‌ انسانی. می‌توان گفت که مخاطب، در مجموعه داستان«باغ واژگون»،از بدوی‌ترین تا پیشرفته‌ترین ساختارهای جامعه‌  انسانی را می‌بیند...
 ***  
«سروش چیت ساز»متولد ۱۳۵۷ در آبادان و کارشناس ارشد مهندسی هوافضا از دانشگاه صنعتی امیرکبیر، داستان‌ نویس و رمان‌ نویس است. از او تا کنون دو مجموعه داستان با نام «نوبت سگ‌ ها» و «بارش سفره‌ ماهی»به چاپ رسیده‌ و بیشتر داستان  های این دو مجموعه در جشنواره‌ های داستانی مختلف حائز مقام اول شده‌ اند و کتاب«نوبت سگ ها»هم برگزیده اول دو دوره جایزه مهرگان ادب شده است.
چیت‌ ساز در سال ۱۳۹۹ نخستین رمان خود به نام «زل آفتاب»را منتشر کرد؛ضمن آنکه از نویسندگان سریال «نوبت لیلی» هم بوده است....

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی