پروفسور آن ماری شیمل
در بخش نخست تاریخچه مختصر آشنایی غربیان با آثار ادبی بزرگان شعر ایران ذکر شد. و از آن میان دلبستگی برخی شاعران غرب به سعدی و حافظ بیان شد. اینک ادامه سخن.
گوته هنگامیکه گلچین اشعارش را که «دیوان غربی ـ شرقی» مینامید، تقریباً به پایان آورد؛ به سراغ کتاب «تاریخ ادبی ایران» یوزف فنهامر (پورگشتال) رفت که در ۱۸۱۸ در وین منتشر شده بود. به استناد قول خود هامر این کتاب «ثمره بررسی پنجاه مثنوی و دیوان شعر بود که بالغ بر بیش از یک میلیون بیت میشد.». روی هم رفته این کتاب، تقلیدی از تذکرههای قدیم فارسی چون «تذکرۀالشّعرا»ی دولتشاه سمرقندی است و از جهت آنکه وسعت اطلاع مؤلف را در گزینش و ترجمه صدها قطعه از شعر فارسی نشان میدهد، اهمیت دارد؛ گرچه از تجزیه و تحلیل واقعی مطالب در این کتاب اثری یافت نمیشود.
بزرگترین مزیت و شایندگی کتاب آن است که مقدمهای سودمند برای شناساندن «صوَر خیال در شعر فارسی» است؛ شناختی که برای هر کس که بخواهد از شعر فارسی به طور کلی لذت ببرد و از شعر حافظ به خصوص، ضروری و گریزناپذیر است، زیرا بازیهای فوقالعاده ظریف و تقریباً ناپیدای حافظ با کلمات، جناسها و ابتکارات بلاغی او که شعرش را به صورت الماسی گرانبها بیرون می آورد، جز با آگاهی از این هنرهای بدیعی و بلاغی نمیتوان دریافت.
در این زمینه دستاورد و سهم هامر که اکنون در محافل شرقشناسی فراموش شده است، اهمیت بسیار زیادی دارد. با وجود این، همه این کار عظیمی که وی به تنهایی نوشت، مایة جاودانگی نام او نشد، بلکه تأثیری که کتابش بر گوته گذاشت، باعث شد تا شناسانده شود. در بخش عمدة «دیوان غربی ـ شرقی»، گوته به شعر حافظ و گاهی سعدی به شعر آلمانی پاسخ گفت و با تسخیر حال و هوای این شاعران، خواننده اش را در فضاهای گوناگون افکار شاعرانه، با به بازی گرفتن تصاویر و موضوعهای ادبیات کهن فارسی به گردش درآورد. وی یک رشته یادداشتها و گفتارها بر کتاب «دیوان غربی ـ شرقی» افزوده است که در آنها به دقت زمینه تاریخی شعر فارسی و عربی را و نیز سابقه اجتماعی، سیاسی و دینی بسیاری از این نوشتهها را بررسی میکند و نمادها و تصاویر ادب فارسی و ادبیات فارسی شده را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
در هنگام بحث از سبک خاص غزل، موضوعی که در چند دهه گذشته موضوع بحثهای داغ در میان ایران شناسان بوده است، نباید اظهار نظر گوته را نادیده گرفت که میگفت: غزل «یک نوع لغز و چیستان است» و شاعر باید با قیود وزن و قافیه، خود را همساز کند و ما «شاعری را که با ظرافت بر این مشکلات فایق آید، میستاییم و از اینکه میبینیم وی چگونه هوشمندانه و با دقت راه خود را در این وضعیت لغزنده و خطیر میگشاید، شادمان میشویم.» اما این تأکید بر دشواریهای بیرونی غزل، به هیچ روی درک معنای رمزی و باطنی آن را از نظر دور نمیدارد.
هامر از تفسیر ساده دنیوی حافظ طرفداری میکرد و حال آنکه شرق شناس فرانسوی، سیلوستر دوساسی از شارحان و مفسرانی که ذهنی عرفان گرا داشتند، پیروی مینمود. اما گوته که شاعر بزرگی بود، میدانست که «واژه چون بادبزن است» که هم میپوشاند و هم آشکار میسازد و هر بیتی از شعر میتواند قرائت مختلفی داشته باشد؛ زیرا هنر شاعر آن است که که این دو سطح از تجربه را بدون آنکه احتیاجی به شرح و تفسیر سنگین فلسفی و عرفانی یا تعبیر ساده و آسان مادی باشد، با هم تلفیق کند. هنر واقعی بهویژه در غزلیات فارسی در سطح استعاره و مجاز و هم در سطح واقعیت ارزشمند است.
تفسیر گوته از شعر حافظ کههانسهاینریش شدر بحثی مستوفی و عالی از آن در کتاب خود به نام تجربه شرقی گوته کرده است، راهی را که اروپاییان در بررسی شعر فارسی باید در پیش گیرند، به آنهانشان داد؛ اما بدبختانه کتاب «دیوان غربی ـ شرقیِ» گوته از میان تمام آثاری که گوته پدید آورده، کمتر خوانده شده و کمتر درک شده است!
روکرت و بانوی شعر فارسی
اما در باره تأثیر و نفوذ هامر پورگشتال باید بگوییم که گذشته از گوته، وی تأثیر بارزتر و ثمرات محسوس تری در آثار فردریش رویکرت داشت. رویکرت (۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۶) هنگام بازگشتش از ایتالیا در بهار ۱۸۱۸، مدتی را باهامر در وین گذرانید و بلافاصله مقدمات فارسی و عربی را از او فرا گرفت. چون به زادگاه خود ـ فرانکونیا ـ بازگشت، برای مدتی در کوربورگ اقامت گزید و تنها به اشتغالات موقتی پرداخت و همّ خویش را با تمام دل و جان مصروف مطالعه و ترجمه شعر فارسی کرد و به دنبال آن، به ترجمههای استادانه از زبان عربی و سنسکریت دست زد.
رویکرت بیش از یک دهه بود که در آلمان به عنوان شاعری با قریحه شناخته شده بود؛ ترانههای کودکانة او که در مدرسههای آلمان تا این اواخر تعلیم داده میشد، برای او شهرت به بار آورد و حتی فراتر از آن سرودههای آتشین او که مجموعهای از ترانههایی است که در طی جنگهای آزادی علیه ناپلئون در ۱۸۱۲ ـ ۱۸۱۳ سروده شده بود، بر شهرت او افزود.
اقامت وی در ایتالیا منتج به پدید آوردن اشعاری در قالب و وزنهای شعرهای ایتالیایی شد و فراگرفتن زبانهای شرقی که اخیراً تحقق پذیرفته بود، به نوبه خود گنجینه پایان ناپذیری از شعر در اختیار این مترجم چیره دست گذاشت. رویکرت در شعری که بیست سالی پس از آشنایی و شیفتگیاش به ادبیات عربی و فارسی منتشر ساخت، دم از عشقی دوگانه میزند؛ یعنی عشق به شعر فارسی و عربی، و به عنوان یک کودک پرگو به «بانوی شعر فارسی» میگوید:
نسیم بهاری را بر آن میدارد که راز گلها را فاش سازد
مانند موجی که تصویر ابرها در آن انعکاس مییابد
میخواهد بداند که «چشم» و «چشمه» چگونه در هم منعکس میشوند
در نغمات گلها و بلبلان رؤیاهایش را میبیند و ناله سر میدهد
در رنگها و بویها نهان میشود
و یکراست از باغ به آسمان پرواز میگیرد
و زندگی و تاریکیهایش را به فراموشی میسپارد.
در اینجا انسان به آسانی جناس میان چشم و چشمه (در عربی «عین» به هر دو معنی) را درمییابد و از تصویرهای دل انگیزی که مضامین اصلی غزل فارسی را تسخیر کرده است، لذت میبرد. عشق رویکرت به ادبیات فارسی باعث شد که اشعار بسیاری در آن حال و هوا بسراید و اغراق نیست اگر گفته شود که وی هرآنچه از ادبیات فارسی در نیمه اول قرن نوزدهم در دسترس بود، به شعر آلمانی درآورد.
همان گونه که گوته در «دیوان غربی ـ شرقی» به ندای حافظ پاسخ گفت، رویکرت نیز در آغاز مطالعات شرقی خود مجموعه شعری به نام «گلستان شرقی» منتشر ساخت که گوته خواندن آن را بهویژه به موسیقیدانان سفارش میکرد. در حقیقت بر روی تعدادی از قطعات زیبای این مجموعه آهنگهایی مثلاً به وسیله شوبرت ساخته شد و در سالهای بعد آهنگسازان از شومان گرفته تا مالر (بی آنکه از آهنگسازان معاصر نام ببریم) از غزلیات قابل سرایش رویکرت الهام گرفتند.
ادامه دارد

شما چه نظری دارید؟