در ادامه سلسله نشستهای «راه گفتگو» نشست «واکاوی آموزش و مهارت افزایی در ساختار آموزش و پرورش» با حضور مهدی نوید ادهم، دبیر کمیته فرهنگ و تمدن شورای عالی انقلاب فرهنگی و حیدر تورانی، استاد پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش با دبیری محمد خدادی در موسسه اطلاعات برگزار شد که مشروح این نشست را در ادامه می خوانید.
خدادی: مبحث آموزش و پرورش بسیار جامع اما منظر ما ساده است. دانشآموز 12 سال سر کلاس میرود و بعد از آن وارد جامعه میشود. باید دید چقدر مهارت برای زندگی پیدا کرده است؟ چقدر این فارغالتحصیل ماهر است؟ در نگاه ساده، این اتفاق نمیافتد، چرا که خروجی مدرسه به درد بازار کار نمیخورد. دانشآموز مهارت زندگی و فرصت ورود به بازار کار را به دست نمیآورند. میخواهیم ببینیم گیر کار کجاست.
نوید ادهم: مقدمتاً راجع به اهمیت و نقش آموزش و پرورش در فرآیند توسعه میپردازم. اگر توسعه کشور را انسانمحور تعریف کنیم، یعنی این پدیده محصول انسانهای توسعهیافته است. بهترین سن برای این آمادگی، نوجوانی است. اما متاسفانه در کشور ما توسعه انسانمحور تعریف نشده است و پیشفرض اولیه این بود که توسعه با ابزارها، کارخانهها و زیرساختها شکل میگیرد. توسعه را در اشیاء دیدیم و چون اینگونه نگاه کردیم، دهههاست نقش آموزشوپرورش «کوچک انگاری» شده است. دستگاهی که با تربیت آدمها سروکار داشت، در نظر مسئولان کوچک انگاشته شد و سیستم آموزش و پرورش روزبهروز نحیفتر شد.
یک دلیل این ادعای من، انتخاب وزرای آموزش و پرورش و طول عمر وزارت آموزش و پرورش است. همیشه در دولتها بیشترین عزلها، استیضاحها و رفت و آمدها مربوط به آموزش پرورش بوده است. وزارت آموزش پرورش مهم انگاشته نمیشود و مدیر قوی سرکار نمیآید. این «کوچک انگاری» آموزش و پرورش آسیبپذیری سیستم آموزش بالا برده است. من ضعفها و کاستیهای مزمن یا نوظهور سیستم آموزشی را در این مشکل میبینیم.
نکته دوم، آموزش و پرورش نهاد مدرن است و در دوره مدرنیته شکل گرفت. خوشبختانه ما کشوری هستیم که پیشینه آموزشی قدیم دارد. ما در گذشته جندی شاپور را داشتیم که از همه جای دنیا به آنجا آمدند. «ربعرشیدی» را داشتیم و بسیاری دیگر. در دوره مدرنیته همه اینها را کنار گذاشتیم و آنچه دیگران داشتند را وارد و اجرا کردیم. این روش آموزشی در دوره صنعتی آمد و 2 هدف داشت: 1ـ انسانها را برای ورود به صنعت آماده کند. 2ـ انسانها را برای ادامه تحصیل آماده کند.
مهارتهای زندگی از ابتدا جزو این سیستم نبوده است. بچههایی که اینجا درس میخوانند نسبت به کشورهای دیگر قویتر هستند ولی ما از این سیستم نمیتوانیم انتظار مهارتهای اجتماعی و سبک زندگی داشته باشیم.
از طرفی، تحولات بزرگی در کشور ایجاد شد، ولی سیستم آموزش و پرورش همزمان با آن متحول نشد. سیستم ما در انتقال دانش موفق بود اما در کار فنی حرفهای چندان موفق نبود .
تورانی: به نظرم باید به داشتههای این سیستم فعلی فکر کنیم.
درست نیست مدام بگوییم نمیشود، ندارد و نمیتوانیم. برخی افراد سیاهنمایی میکنند. به نظرم در برخی از گروههایی که ما دانشگاهیها و آموزش و پرورش هستیم، اگر دانشآموزی حضور داشته باشد، خطر آن از فیلمهای خلاف اخلاق بیشتر است! به جای سادهاندیشی، باید مثبتاندیش باشیم. مثبتاندیشان تحول ایجاد میکنند. همانقدر که سالم دیدن آموزش پرورش سادهاندیشانه است، مخروب دیدن آن نیز خانهبرانداز است. روال این است که زمانی که مسئول هستیم کاری نمیکنیم و وقتی «اسبق» شدیم، منتقد میشویم و نقش اپوزیسیون به خود میگیریم. حتی مسائل را هم نمیگوییم، بلکه مشکلات را عامیانه مطرح میکنیم.
از طرفی مدیریت در کشور «علمی» نشده است. مدیران با سفارش خانواده سرکار میآیند و کارشان علمی نیست و برای همین منشاء تغییر نمیشوند. پزشکی در کشور ما به عنوان علم شناخته شده و همه به آن تمکین میکنند ولی مدیریت به عنوان علم شناخته نشده است. باید مدیریت علم شود تا از محدودیتها استفاده شود.
نمیتوانیم در فرآیندها کاری کنیم و استفاده ببریم. نمیتوانیم از مهارتهای توسعهنیافته استفاده کنیم. اگر بتوانیم از مهارتهای نیروی انسانی که بالقوه است، در بستر تعلیم و تربیت استفاده کنیم، به ثروت اصلی میرسیم. ثروتی که برعکس منابع طبیعی، افزایشی است. امیدوارم با نگاه مثبت و توجه به داشتهها گام به جلو برداریم. ما حیف منابع داریم، منابع انسانی ما از بین میرود. انجام درست کار نادرست، یعنی حیف کردن منابع؛ مصلای تهران را ساختیم و در آن نخود و لوبیا میفروشیم. حیف منابع زیادی داریم چون علم مدیریت نداریم. اینها را باید اصلاح کنیم نه اینکه مشکلات را گردن هم بیاندازیم.
خدادی: همه ما فصل مشترکی داریم که مدرسه رفتهایم. در ژاپن سواد زندگی به دانشآموز میدهند، اینجا اوضاع چطور است؟ بحرانهای جاری ما به مهارتهای زندگی برمیگردد. از ترافیک تا زباله و محیطزیست نشان میدهد مهارت زندگی نداریم. در سند تحول آموزش و پرورش به همه چیز و جزئیات پرداخته شده است. اگر بخواهیم واکاوی کنیم و مطالباتی داشته باشیم، این مطالبهها چیست؟
نوید ادهم: آموزش و پرورش به عنوان نهاد مدرن برای اهداف خاص طراحی شد. یک دلیل ناموفق بودن آموزش و پرورش عدم هماهنگی با تغییرات محیطی در ابعاد مختلف است. این مشکل در همه جای دنیا وجود داشت. برخی کشورها با سرعت تغییر کردند و جلو رفتندو برخی مثل ما، نه. عدم همپایی با تحولات محیطی این مشکلات را ایجاد میکند.
یک مدیر آموزش و پرورش در ژاپن، 27 سال پیش به من گفت ما بچههایمان را برای زندگی در جهان یکپارچه امروز پرورش ندادهایم؛ آنها را برای ژاپن پروراندهایم و این یکی از مشکلات سیستم آموزش و پرورش ماست. آنها برای رفع این مشکل، در این مدت هدفگذاری سیستم را از تربیت برای ژاپن، به تربیت برای زندگی در دنیا تغییر دادند و موفق شدند.
یا مثلاً در ژاپن برای نظافت مدارس، به دانشآموزان یاد دادند کلاس، مدرسه و حتی خیابان را دانشآموزان نظافت کنند. ما این کار را در شمال، جنوب، شرق و غرب تهران انجام دادیم اما در همه جای شهر به دلیل مخالفت والدین شکست خورد. والدین در شمال تهران کار کردن فرزندشان در مدرسه را بیگاری تلقی کردند و در جنوب شهر هم اعتراض این بود که بچه برای کار بعد از مدرسه انرژی نخواهد داشت.
اساسا در فرهنگ ما مقاومت زیادی در برابر تغییر وجود دارد؛ بحث امروز و دیروز هم نیست و همیشه همینگونه بوده است. قبل از انقلاب هم تلاش زیادی در کنفرانسهای رامسر برای تحول در آموزش و پرورش کردند ولی به نتیجه نرسید. بهنظرم آن دوره هم «کوچکانگاری» آموزش و پرورش باعث شکست شد و تغییرات مورد نظر در ساختار آموزش عالی اتفاق افتاد.
در پاسخ به سوال جنابعالی به نظرم مطالبه اصلی این است:
اصلاح فرهنگ عمومی در نگاه به آموزش و پرورش. پدر و مادرها باید به این باور برسند تا از معلم فقط نمره نخواهند. تقاضای جامعه از مدرسه، در رفتار مدرسه و سیستم آموزشی تاثیر دارد و به آن جهت میدهد. باید به این باور برسند که کارکرد آموزش و پرورش قبولی در دانشگاه نیست. باید از مدرسه بپرسند چرا بچه من مسئولیتپذیر نیست؟ این نوع مطالبات را از مدرسه بخواهند. اگر جامعه مطالباتی داشته باشد، مدرسه و در کل سیستم آموزش و پرورش مجبور به پاسخگویی خواهد شد.
نگاه به آموزش و پرورش درست نیست. باید تصویر که از آموزش و پرورش داریم با 50 سال پیش متفاوت باشد. سند تحول آموزش و پرورش با این نگاه تهیه شده است.
خدادی: دانشآموز بعد از 12 سال فارغالتحصیل میشود باید مشخصههای زندگی در جامعه را داشته باشد و مهارتی بیاموزد تا مسئولیت بر عهده بگیرد. آیا بعد از 12 سال میتوانیم چنین انتظاری از دانشآموز ایرانی داشته باشیم؟
تورانی: به نظرم نکتهای که دکتر نوید در مورد کوچکانگاری آموزش و پرورش مطرح کرد، صحیح است اما ما هم مقصریم و این نهاد را کوچک کردیم. چرا در گذشته آموزش و پرورش را کوچک نمیشمردند؟
تغییراتی که در تعیین و برکناری وزرا و مسئولان آموزش و پرورش در طی این سالها صورت گرفت، باعث کوچک شمردن و به قولی کوچکانگاری آن شد. در واقع قربانیان این معضل، به غیر از عوامل بیرونی، در داخل خود آموزش و پرورش نیز بودهاند.
نکته مهم دیگر این است که آموزش و پرورش باید دانشآموزان را برای زندگی آماده کند و سواد و مهارتهایی به اینها آموزش و یاد دهد تا آنها بتوانند زندگی خوبی در آینده داشته باشند و بتوانند حداقل انتظارات جامعه را برآورده کنند و قوانین اولیه زندگی و اخلاق را آموزش ببینند. که به نظرم اینگونه آموزشها در حال وقوع در آموزش و پرورش است اما ما از دانشآموزان انتظار آموختن مهارتی را داریم تا بتوانند در آینده که وارد جامعه میشوند، حرفهای آموخته باشند ـ
اما به نظرم این دو مقوله از یکدیگر جدا هستند و در واقع مبانی فلسفی و نظری آن جداگانه هستند. با توجه به آماری که داریم، از 16 و نیم میلیون دانشآموز کشور، فقط یک میلیون و 200 هزار نفر مشغول تحصیل در شاخه فنوحرفهای و کارودانش هستند، در شرایطی که حدود 35کشور عضو ای ال او (ILO) هستند و به رشته فنیوحرفهای در حوزه آموزشی خود توجه دارند.
بنابراین بنده هم موافق جمعآوری رشته فنی و حرفهای در کشور نیستم اما سوالم این است که آیا واقعاً میتوانیم برای 14 و 15 میلیون دانشآموز شاخه نظری در کشور شغل ایجاد کنیم؟ با چه سازوکارهایی میتوانیم برای آنها ایجاد شغل کنیم؟
در دنیای امروز که همه چیز در حال تغییر است، آیا میتوان شغل و حرفهای از قبل آموزش داد؟ زیرا دیگر عصر کشاورزی و عصر شکار نیست و بلکه عصر اطلاعات و مفاهیم است، تغییرات سریع صورت میپذیرد. در دنیای امروز وقتی در مورد قدیم صحبت میکنیم، منظورمان یک ماه پیش است.
عمر دانش به گونهای است که هر 12 ساعت حجم دانش در دنیا 2 برابر میشود. ترکیب نیروی انسانی هم تغییر یافته است. مثلاً 2در صد از آدمهای کشورهای پیشرفته مانند آمریکا، کشاورزی میکنند و20 درصد کار صنعتی و مابقی کار خدماتی؛ یعنی دانش و اطلاعات تولید میکنند. پس راه و روش صنعتهای قدیمی در دنیای امروز مانند صنعت کشاورزی و صنعتی صدسال پیش دیگر پاسخگو کشور نیست.
بنابراین ترکیب نیروی انسانی در دنیا مدرن شده است. حال باید پرسید که آیا در مدارس کشورمان دانشآموزان یا نیروی انسانی مدرن تربیت میکنیم؟ اگر اکثر آنها را ملزم به یادگیری مهارتی کنیم، آیا در 10 سال آینده آن مهارت برای او کارایی دارد؟ اصلاً آن مهارت در دنیا وجود دارد؟
طبق آماری که دارم مجموع هنرجویان سه ساله در دوره فنی حرفهای و کار دانش کمتر از یک شانزدهم است 50 درصد هنرجویان شاخه کار و دانش در 3 رشته و 70درصد آنها در 6 رشته تحصیل میکنند در حالی که شاخه کار و دانش 1065 رشته دارد! در سال 1400 و 1401 نیز 90 درصد دختران در شاخه کار و دانش و فنیوحرفهای فقط در 8 رشته تحصیل میکردند در حالی که دو شاخه مذکور 205 رشته دارند و فقط تعداد اندکی از آن برای تحصیل از سوی دانشآموزان انتخاب میشود.
علیرغم تجهیزات و سرانه کمی که به کار و دانش و فنیوحرفهای تخصیص داده میشود، 70 درصد از کتابهای درسی به این دو شاخه تخصیص دارد در حالی که این شاخه در حدود 12 درصد از دانشآموزان را پوشش میدهند. متأسفانه رشتههایی در این دو شاخه تعریف شده است که حتی یک دانشآموز هم ندارند! مانند آموزش آوازخوانی، پرورش اسب و شتر. در واقع دستگاههایی مطالبه میکنند، استاندارد تهیه میکنند و رشتهها را مشخص میکنند اما برای جذب هنرجو در آن رشته اندیشهای نمیشود. در کنکور هم اغلب در 5 رشته برای کار و دانش شرکت میکنند در شرایطی که رشتههای زیادی برای این شاخه وجود دارد. نرخ بیکاری در شاخه نظری 87 درصد و در شاخه کار و دانش 85 درصد است وتفاوت آنها معنادار نیست.
زمانی که آمارها مورد بررسی قرار میگیرد متوجه میشویم که انتظاری که از آموزش و یادگیری مهارت دانشآموزان داشتیم، برآورده نشده است. با این شرایط آیا یادگیری و زمینه اشتغال برای میلیونها دانشآموز شاخه نظری امکانپذیر است؟ بنابراین تلقین آموزش مهارت به دانشآموزان اشتباه است. به نظر من مهارت، توانایی انجام یک فعالیت است.
دانشآموزان و فرزندان ما باید «قابلیت» بهدست آورند. قابلیت با شایستگی متفاوت است. ما عصر کشاورزی و ماهیچه، عصر مغز و آی کیو، عصر شایستگی و سپس عصر کامپیوتر را پشت سر گذاشتیم و دنیای امروز عصر قابلیت شده است. عصر امروز، دوره «پتانسیل» است یعنی دانشآموز باید قابلیتی داشته باشند تا بتواند از توانمندی خود استفاده کند. مهارت یعنی شایستگی انجام کاری را داشتن، اما قابلیت یعنی توانایی یادگیریهای جدید، یعنی سازگار شدن و پرورش یافتن برای سمتها و محیطهای پیچیده.
در دنیای امروز بهتر است دنبال مهارت نگردیم و بیشتر بر روی تربیت قابلیتهای دانشآموزان سرمایهگذاری کنیم؛ یعنی به گونهای برخورد کنیم تا آنها بتوانند قابلیت یادگیریهای جدید را بهدست آورند زیرا بسیاری از شغلهایی که در حال حاضر وجود دارد، شاید در آینده دیگر وجود نداشته باشد و با تقویت قابلیت یادگیری میتوانند مهارتهای جدید را به راحتی یاد بگیرد.
شاخصهای قابلیت عبارتند از: اعتماد به نفس، کنجکاوی، مشارکتپذیری، عزم و اراده قوی. بنابراین دانشآموزان باید این شاخصها را بیاموزند تا بتوانند با تغییرات جدید کنار بیایند.
در حال حاضر برخی از مکانیکهای خودرو و موتور در کشور ما با توجه به قابلیتهایی که دارند میتوانند تمامی موتورها و خودروهای جدید را بدون گذراندن دوره تعمیر و راهاندازی کنند؛ یعنی قابلیتهای بالایی دارند که میتوانند علم جدید را به راحتی یاد بگیرند. در واقع باید تمامی هنرجویان رشتههای کاردانش و فنی حرفهای قابلیتهای لازم، یعنی تخصص نرم را داشته باشند.
به نظرم به جای جمعآوری شاخههای فنی حرفهای، باید بر روی نواقص این رشتهها کار شده و برای تربیت هنرجویان با قابلیت و تواناییهای روز اقدام شود. به نظرم یک دانشآموز باید تمامی حرفهها را بشناسد و فقط اکتفا به شغل و حرفه خود نکند؛ یعنی باید روی قابلیت، توانمندیها و اعتماد به نفس دانشآموزان کار شده و توانایی ایجاد تغییر در آنها شکوفا شود. متاسفانه گوش شنوایی برای ایجاد تغییرات و برنامههای مهم در این حوزه وجود ندارد. امیدوارم بتوانیم در این نشست و واکاوی این موضوع را برجسته کنیم و تغییر ایجاد شود.
علیرغم شعار برخی که میگویند با این تفاسیر رشته فنیوحرفهای باید جمعآوری شود، بنده معتقدم کافی است نواقص گفتهشده جبران شود. از طرف دیگر، عدهای که معتقد هستند دانشآموزان باید حرفهای را یاد بگیرند، باید متوجه شوند این نظر و اندیشه در دنیا و عصر جدید که دنیای تغییر است، دیگر پاسخگو نیست و همزمان باید هوش اجتماعی، هوش عاطفی و ایکیو دانشآموزان قوی شود زیرا در عصر مفاهیم و قابلیتها هستیم. مثلاً یک پزشک موفق باید بتواند از لحاظ روحی نیز با بیمار خود بتواند ارتباط برقرار کند.
به نظرم تمامی نکاتی که بیان کردم باید رعایت شود. در عصر حاضر باید قابلیت و ظرفیتسازی و پتانسیل دانشآموزان باید قوی شود. در واقع بنیادهایی که درست کردیم خوب هستند اما بناهایی که میسازیم خوب نیستند و به قولی روشمند عمل نمیکنیم. باید در آموزش و پرورش مسئولیتپذیر باشیم. در واقع باید در تمامی زمینهها مسئولیتپذیر باشیم، یعنی خلاقیت و قابلیت باید از درون خود افراد بجوشد.
نوید ادهم: با توجه به نکتهای که در طلیعهای بحث آقای دکتر تورانی اشاره کرد که داشتههای خود را نیز ببینیم و صرفاً بر نداشتهها تاکید نداشته باشیم، باید بگویم که آموزش و پرورش در دههها اخیر برای پاسخ به این نیاز که دقیق و کارشناسی است، تحولات خوبی را انجام داده است.
در مقطع دبستان این تحولات رخ داده است؛ مثلاً کتابهای فارسی دبستان در گذشته برای پاسخ 2 مهارت خواندن و نوشتن تدوین شده بود ولی در تحول جدید کتابهای بخوانیم و بنویسیم جایگزین آنها شده و بر اساس 4 مهارت است: مهارت خواندن، نوشتن، دیدن و سخنگفتن. در پایه ششم دبستان نیز بر اساس سند تحول بنیادین درسی با عنوان «کار و فنآوری» اضافه شد که کارکردن و کار را محترم دانستن و آشنا شدن با محیط کار به نسبت موقعیت آنها است که در واقع از دبستان با کار و حرفه آشنا میشوند. کتاب «تفکر و سبک زندگی» در مقاطع بالاتر بسیاری از مهارتهای اجتماعی مورد نظر آقای تورانی را به دانشآموزان تعلیم میدهد.
علیرغم گذشته که فقط دانشآموزانی که معدلهای پایینی داشتند به رشتههای کار و دانش و فنی و حرفهای میرفتند، در حال حاضر دانشآموزانی با معدلهای بالای 17 و 16 نیز در رشتههای فنی تحصیل میکنند، یعنی اینکه که خانوادهها و خود دانشآموزان متوجه شدهاند که این نوع آموزشها برای بازار کار موثر است.
آمار نشان میدهد که درصد جذب و اشتغال بازار دانشآموزان فنی و حرفهای و کار و دانش حداقل 10 درصد از رشتههای نظری بعد از دیپلم بالاتر است، یعنی راحت تر جذب بازار کار میشوند. این اقدامات امیدبخش و موثر است.
به نظرم مطالبهای که میشود آن را مطرح کرد این است که آموزش و پرورش در حال حاضر برای تحقق اهداف و ماموریتهای خود در حوزه مهارتی نیاز به مشارکت مردم دارد، زیرا امر آموزشهای مهارتی در فنی و حرفهای که منتهی به بازار کار میشود، بسیار پرهزینه است و خیرین و مدرسهسازها باید در این زمینه با آموزش و پرورش مشارکت داشته باشند.
در حال حاضر این مساله در حال اجرا است و خیرین مدرسهساز در زمینه ساخت و تجهیز مدارس فنی و حرفهای همکاریهای لازم را دارند و این توجه مبتنی بر سند تحول در کشور به وجود آمده است.
اما روزنامه از منظر آگاهی میتواند در تشویق خیرین و همراه کردن آنها در بخش سرمایهگذاری در مدارس فنیوحرفهای بیش از امروز انجام دهد.
تورانی: در بخش پایانی به 3 استراتژی اشاره میکنم که اگر آنها را عملیاتی کنیم بسیاری از موفقیتها در این حوزه عمل میشود. این 3 استراتژی در ذیل رویکردی بهنام بهسازی فرآیند است. فرآیند مسیری است که طی میشوند تا ورودی تبدیل به خروجی شود. ما خیلی جاها در ورودی مشکل نداریم؛ یعنی در برخی جاها به اندازه لازم منابع داریم اما نمیتوانیم از آن منابع استفاده کنیم. یعنی تخصص لازم برای استفاده از این منابع را نداریم. بودجه تخصیص داده میشود، اما اثربخشی آن پایین است.
یعنی برخی احساس میکنند که اگر پول تزریق شود همه چیز حل میشود اما اینگونه نیست زیرا موانع بر سر راه منابع بسیار زیاد است. پس باید:
1- تفریق موانع به جای تزریق منابع اولویت دارد.
2- فاصله اختیار و انتظارها را کم کنیم؛ مثلاً انتظارات زیادی از آموزش و پرورش وجود دارد اما اختیاراتی که به آن داده میشود کم است، یعنی اختیارات وزیر آموزش و پرورش از محیط بیرون و در داخل آموزش و پرورش که به وی داده میشود کم است. ساختار آموزش و پرورش هنوز مکانی است و اورگانیکال نیست. ساختار تابع استراتژی، هدف و اندازه است. با وجود سند تحول اقداماتی صورت گرفت، اما هنوز ساختار گذشته است یعنی بار کامیون را روی وانت ریختهایم!
سومین استراتژی هم این است که میگویند «اگر شکست، آن را عوض کنید ولی اگر تا به حال نشکسته است، وقت آن است که بشکنید و تعویض کنید.» ما خیلی وقتها اصرار بر انجام روشهای قدیمی و کهنه داریم و برای ایدههای جدید اقدام نکرده و برای استفاده از روشهای جدید تلاش نمیکنیم در حالی که ایدههای جدید وجود دارد. بهتر است از روشهای کهنه و قدیمی دستبرداریم، افکار کهنه و گذشته را دور بریزیم زیرا با افکار قدیمی نمیتوانیم مدیریت کنیم.
توصیهام به رسانهها این است که به افراد به گونهای میدان دهند که در آن به جای بیان مشکلات و ضعفها، درصدد ارائه راهحل و برنامههای جدید برای حل مشکلات برآیند. در واقع اگر صد نفر یک قدم برداند بهتر از صد قدمی است که یک نفر به تنهایی برمیدارد.